Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به دیگری دادن
to shift off responsibility
U
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
personate
U
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
insconce
U
خودرا جای دادن
to sun one self
U
خودرا افتاب دادن
take in stride
<idiom>
U
خودرا به باد سرنوشت دادن
to play one's role
U
وفیفه خودرا انجام دادن
to stand to one's duty
U
وفیفه خودرا انجام دادن
go to pieces
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
get out of hand
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
to serve one's term
U
خدمت خودرا انجام دادن
To extend the scope of ones activities .
U
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
to perform one's oromise
U
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
turn kings evidence
U
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
to pass the buck to somebody
U
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به کسی دادن
collective guarantee
U
مسئولیت دسته جمعی مسئولیت تضامنی
to continue one's progress
U
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
to make a p of one's learing
U
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to do ones endeavour
U
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
flip one's lid
<idiom>
U
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to put oa a semblance of anger
U
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
rehousing
U
به جای دیگری اسکان دادن
rub off
<idiom>
U
به شخص دیگری انتقال دادن
proxy
U
بنمایندگی دیگری رای دادن
sublease
U
به مستاجر دیگری اجاره دادن
To cast ones vote.
U
رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
eep
U
گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
emulating
<adj.>
<pres-p.>
U
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
mimicking
<adj.>
<pres-p.>
U
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
pantomiming
<adj.>
<pres-p.>
U
[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
trasship
U
بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
emulating
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
custody
U
مسئولیت کنترل و انتقال ودسترسی به جنگ افزارها مسئولیت حفافت و کنترل جنگ افزارها و اسناد انها
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
blue flag
U
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
reach out with an olive branch
<idiom>
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
redirecting
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirects
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
to distinguish between something and something
U
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something
U
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something
U
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
یک چیز از چیز دیگری
pareto optimality
U
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
responsibility
U
مسئولیت
liability to disease
U
مسئولیت
responsibly
U
با مسئولیت
trusts
U
مسئولیت
responsibilities
U
مسئولیت
onus
U
مسئولیت
trusted
U
مسئولیت
trust
U
مسئولیت
liability
U
مسئولیت
menage
U
مسئولیت
amenableness
U
مسئولیت
burthen
U
مسئولیت
irresponsible
U
بی مسئولیت
liabilities
U
مسئولیت
unresponsive
U
بی مسئولیت
to rangeoneself
U
خودرا
responsible
U
مسئولیت دار
law of tort
U
مسئولیت مدنی
post
U
مقام مسئولیت
implied trust
U
مسئولیت فرضی
liability
U
الزام مسئولیت
posted
U
مقام مسئولیت
imputability
U
مسئولیت اخلاقی
posts
U
مقام مسئولیت
post-
U
مقام مسئولیت
in common
<idiom>
U
مسئولیت داشتن
liabilities
U
الزام مسئولیت
on one's shoulders
<idiom>
U
مسئولیت شخصی
primary interest
U
مسئولیت اصلی
amenability
U
احساس مسئولیت
area of responsibility
U
منطقه مسئولیت
sector of responsibility
U
منطقه مسئولیت
onmy own responsibility
U
به مسئولیت خودم
loads
U
فشار مسئولیت
office
U
مسئولیت احرازمقام
constructive trust
U
مسئولیت قهری
cark
U
بار مسئولیت
charges
U
بار مسئولیت
charge
U
بار مسئولیت
offices
U
مسئولیت احرازمقام
product liability
U
مسئولیت محصول
irresponsibly
U
بدون حس مسئولیت
load
U
فشار مسئولیت
irresponsible
U
عاری از حس مسئولیت
to suppress one's propensities
U
خودرا فرونشاندن
to a onself
U
خودرا اراستن
to dress up
U
خودرا اراستن
to d. oneself up
U
خودرا گرفتن
he pretended to be asleep
U
خودرا بخواب زد
peril
U
بیم زیان مسئولیت
sponsoring
U
مسئولیت راقبول کردن
sponsor
U
مسئولیت راقبول کردن
The responsibility lies with you.
U
مسئولیت با شما است.
perils
U
بیم زیان مسئولیت
To assume responsibility .
U
قبول مسئولیت کردن
liability for damages
U
مسئولیت در برابر خسارت
without engagement
U
بدون تقبل مسئولیت
unlimited company
U
شرکت با مسئولیت نامحدود
irresponsibly
U
بدون داشتن مسئولیت
limited liability company
U
شرکت با مسئولیت محدود
sponsors
U
مسئولیت راقبول کردن
over worked man
U
مهره شطرنج پر مسئولیت
law of torts
U
قانون مسئولیت مدنی
privity of contract
U
مسئولیت طرفین قرارداد
law of tort
U
قانون مسئولیت مدنی
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
to slake one's revenge
U
انتقام خودرا گرفتن
to a. one selt
U
انتقام خودرا کشیدن
to plume oneself
U
با پیرایه خودرا اراستن
to pick up oneself
U
خودرا نگاه داشتن
back-pedal
U
حرف خودرا پس گرفتن
he betray himself
U
او خودرا رسوا ساخت
to express one self
U
مقاصد خودرا فهماندن
pontify
U
خودرا مقدس نمودن
topull oneself together
U
خودرا جمع کردن
one's accomplice
U
همدست خودرا لودادن
to veil oneself
U
روی خودرا پوشاندن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
to pay one's way
U
خرج خودرا دراوردن
to try one's luck
U
بخت خودرا ازمودن
to sow one's wild oats
U
چل چلی خودرا کردن
to show ones cards
U
قصد خودرا اشکارکردن
To go through fire and water.
U
خودرا به آب وآتش زدن
flatten
U
روحیه خودرا باختن
to a one's right
U
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to compromise oneself
U
خودرا مظنون یا رسواکردن
flattens
U
روحیه خودرا باختن
back-pedalled
U
حرف خودرا پس گرفتن
off one's chest
<idiom>
U
خودرا خالی کردن
mince
U
حرف خودرا خوردن
minces
U
حرف خودرا خوردن
self assertion
U
خودرا جلو اندازی
back-pedalling
U
حرف خودرا پس گرفتن
to boure one's way
U
راه خودرا بزوربازکردن
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
back-pedals
U
حرف خودرا پس گرفتن
To step aside . to shy from . To withdraw .
U
خودرا کنا رکشیدن
amoral
U
بدون احساس مسئولیت اخلاقی
What do I care?
U
چطور این مسئولیت من است؟
disclaimers
U
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
disclaimer
U
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
caveat subscriptor
U
مسئولیت به عهده عضو میباشد
loosest
U
از قید مسئولیت ازاد ساختن
looser
U
از قید مسئولیت ازاد ساختن
tied down
<idiom>
U
مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
loose
U
از قید مسئولیت ازاد ساختن
Responsibility weighed him down
U
بار مسئولیت کمرش را خم کرد
solidarity
U
بهم پیوستگی مسئولیت مشترک
up to someone to do something
<idiom>
U
مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
to addict oneself
U
عادت کردن خودرا معتادکردن
to detain one's due
U
بدهی خودرا نگه داشتن
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
to cut ones way
U
راه خودرا ازموانع بازکردن
to keep the wolf from the door
U
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
underplay
U
دست خودرا ادا نکردن
to lay down ones arms
U
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
underplays
U
دست خودرا ادا نکردن
underplaying
U
دست خودرا ادا نکردن
to declare oneself
U
قصد خودرا افهار کردن
underplayed
U
دست خودرا ادا نکردن
to change one's course
U
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
To play ones part .
U
نقش خودرا بازی کردن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
To set ones hopes on something.
U
امید خودرا به چیزی بستن
hold one's own
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
for all one is worth
<idiom>
U
تمام سعی خودرا کردن
o bey your parents
U
والدین خودرا اطاعت کنید
wrathful
U
عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
hold one's ground
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
say one's piece
<idiom>
U
آشکارا نظر خودرا گفتن
to use one's d.
U
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to bridle one's own tongue
U
جلوی زبان خودرا گرفتن
to recover damages
U
خسارت خودرا جبران کردن
to stay one's stomach
U
شکم خودرا اندکی سیرکردن
to play possum
U
خودرا بنا خوشی زدن
to provide oneself
U
خودرا اماده یا مجهز کردن
To set ones watch .
U
ساعت خودرا میزان کردن
to protrude one's tongue
U
زبان خودرا بیرون انداختن
sinecures
U
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
(in) charge of something
<idiom>
U
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
sinecure
U
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
ignorance of law is no excuse
U
جهل به قانون رافع مسئولیت نیست
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com