Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sick
U
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest
U
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
target materials
U
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
feel a bit under the weather
<idiom>
U
[یک کم احساس مریضی کردن]
airborne alert
U
اماده باش به طریق هوابرد وسایل اعلام خطر نصب شده روی هواپیما
early warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
to lie in ruin
U
خراب بودن
to be kaput
U
خراب بودن
to be shot
U
خراب بودن
maltreats
U
بدکار کردن
maltreated
U
بدکار کردن
maltreat
U
بدکار کردن
maltreating
U
بدکار کردن
to crap out
U
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to have packed up
[British E]
U
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to conk out
U
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
beach gear
U
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackled
U
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle
U
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
U
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles
U
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
mounting
U
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
notobranchiate
U
در باب ماهیانی گفته میشود که نفس کش انها در روی پشت انها است
aldis lmap
U
چراغ چشمک زن مخصوص اعلام خطرناک بودن باند فرود
fault
U
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults
U
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted
U
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
bit map
U
ارایهای از بیت ها که وضعیت خاموش یا روشن بودن انها در ارتباط با ارایهای از چیزهای دیگر است نقشه بیت
alerting service
U
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
red concept
U
جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
recovers
U
به هوش امدن بهبودیافتن از مریضی
recovering
U
به هوش امدن بهبودیافتن از مریضی
recover
U
به هوش امدن بهبودیافتن از مریضی
bull
U
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bulls
U
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
dud
U
ترقه خراب هرچیز خراب
rakish
U
بدکار
malfeasant
U
بدکار
malefactor
U
بدکار
vicious
U
بدکار
evil doer
U
بدکار
wicked
U
بدکار
strumpet
U
زن بدکار
malefactors
U
بدکار
evildoers
U
بدکار
evildoer
U
بدکار
flagitious
U
بدکار
rakehell
U
بدکار
rakehelly
U
بدکار
misusage
U
بدکار بردن
bad
U
شریر بدکار
nefarious
U
بدکار شنیع
felo de se
U
بدکار خودکشی
prevention of stripping
U
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
cpu
U
سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
diachrony
U
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
dispatching priority
U
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
cunclude
U
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
recovers
U
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover
U
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering
U
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
jezebel
U
زن شریر و بدکار ایزابل
paintress
U
زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
ratten
U
بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
muddled
U
خراب کردن
disfigured
U
خراب کردن
bungle
U
خراب کردن
bungled
U
خراب کردن
bungles
U
خراب کردن
botching
U
خراب کردن
botches
U
خراب کردن
bungling
U
خراب کردن
botched
U
خراب کردن
destroy
U
خراب کردن
impairs
U
خراب کردن
disfigures
U
خراب کردن
destroys
U
خراب کردن
muddles
U
خراب کردن
to cut up
U
خراب کردن
disfiguring
U
خراب کردن
to play the deuce with
U
خراب کردن
destroying
U
خراب کردن
demonish
U
خراب کردن
dilapidate
U
خراب کردن
disfigure
U
خراب کردن
muddling
U
خراب کردن
cut up
U
خراب کردن
muddle
U
خراب کردن
botch
U
خراب کردن
impairing
U
خراب کردن
marred
U
خراب کردن
corrupts
U
خراب کردن
demolish
U
خراب کردن
demolished
U
خراب کردن
demolishing
U
خراب کردن
corrupting
U
خراب کردن
corrupted
U
خراب کردن
corrupt
U
خراب کردن
undo
U
خراب کردن
undoes
U
خراب کردن
demolishes
U
خراب کردن
wrack
U
خراب کردن
vitiating
U
خراب کردن
vitiates
U
خراب کردن
vitiated
U
خراب کردن
mar
U
خراب کردن
to make a hash of
U
خراب کردن
marring
U
خراب کردن
to bring to nought
U
خراب کردن
pull down
U
خراب کردن
to break down
U
خراب کردن
amortize
U
خراب کردن
to lay in ruin
U
خراب کردن
make havoc with
U
خراب کردن
to do for
U
خراب کردن
vitiate
U
خراب کردن
to take down
U
خراب کردن
demolitions
U
خراب کردن
to mull a mull of
U
خراب کردن
overtumble
U
خراب کردن
impair
U
خراب کردن
unbuild
U
خراب کردن
demolition
U
خراب کردن
impaired
U
خراب کردن
go to pot
<idiom>
U
خراب کردن
take down
U
خراب کردن
lot integrity
U
دسته بندی مهمات به حسب نوبه یا جدا کردن انها درانبار
promulge
U
اعلام کردن
quotes
U
اعلام کردن
promulgated
U
اعلام کردن
acclaim
U
اعلام کردن
enounce
U
اعلام کردن
enouce
U
اعلام کردن
blazon
U
اعلام کردن
promulgate
U
اعلام کردن
broadcast
U
اعلام کردن
broadcasts
U
اعلام کردن
acclaiming
U
اعلام کردن
acclaimed
U
اعلام کردن
acclaims
U
اعلام کردن
promulgates
U
اعلام کردن
enunciated
U
اعلام کردن
exclaims
U
اعلام کردن
enunciates
U
اعلام کردن
exclaiming
U
اعلام کردن
announcing
U
اعلام کردن
announces
U
اعلام کردن
announced
U
اعلام کردن
announce
U
اعلام کردن
exclaim
U
اعلام کردن
damm
U
بد اعلام کردن
promulgating
U
اعلام کردن
statement
U
اعلام کردن
statements
U
اعلام کردن
quoted
U
اعلام کردن
enunciating
U
اعلام کردن
quote
U
اعلام کردن
enunciate
U
اعلام کردن
proclamation
U
اعلام کردن
proclamations
U
اعلام کردن
exclaimed
U
اعلام کردن
to pull down a building
U
خراب کردن ساختمانی
to do up
U
خانه خراب کردن
batter
U
خراب کردن خمیر
batters
U
خراب کردن خمیر
undermines
U
از زیر خراب کردن
to wreck
U
کاملا خراب کردن
over run
U
خراب کردن در هم نوردیدن
double foult
U
خراب کردن پی در پی دوسرویس
undermined
U
از زیر خراب کردن
undermine
U
از زیر خراب کردن
to tear down a building
U
خراب کردن ساختمانی
to demolish a building
U
خراب کردن ساختمانی
to bring to ruin
U
خانه خراب کردن
side out
U
خراب کردن سرویس
To spoilt things . To mess thing up .
U
کارها را خراب کردن
raze or rase
U
بکلی خراب کردن
to crock up
U
خراب کردن یاشدن
excess property
U
وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
wet stowage
U
نوعی روش بارگیر مهمات درخودروها با غوطه ور کردن انها در مایعات ضد شعله
relay
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
acknowledge
U
اعلام وصول کردن
indict
U
اعلام جرم کردن
acknowledges
U
اعلام نشانی کردن
call out
U
اعلام خطر کردن
pretypify
U
قبلا اعلام کردن
early warning
U
اعلام خطر کردن
acknowledge
U
اعلام نشانی کردن
early-warning
U
اعلام خطر کردن
acknowledge
U
اعلام معرف کردن
announce in advance
U
از پیش اعلام کردن
acknowledges
U
اعلام وصول کردن
acknowledges
U
اعلام معرف کردن
impeaching
U
اعلام جرم کردن
to call a meeting
U
جلسهای را اعلام کردن
absolve
U
اعلام بی تقصیری کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com