English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
centre of activities U مرکز عملیات
operation center U مرکز عملیات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
army operations center U مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
army personnel center U مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
combat operations U مرکز عملیات رزمی
control center U مرکز کنترل عملیات
direction center U مرکز هدایت عملیات
tactical air controler U افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
tactical operation center U مرکز عملیات تاکتیکی
Other Matches
medical assemblage U مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
weather central U مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal U با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center U مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
farmgate type operations U رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer U کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
counter air operations U عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
anticrop operations U عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
center mark U علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter U در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center U مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
statements U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagate U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation U عملیات کنترل زمین عملیات
code panel U رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
battery control central U مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
air sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air-sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
m U مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
beachmaster's unit U یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
airhead operations U عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
operation U 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
combined operations U عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
armistise U متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
aerospace projection operations U عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
concentric U هم مرکز
heart U مرکز
centers U مرکز
center line U خط مرکز
centre U مرکز
centre forward U مرکز
station U مرکز
stations U مرکز
meddled U مرکز
stationed U مرکز
meddle U مرکز
middle U مرکز
omphalos U مرکز
middles U مرکز
centered U مرکز
acentric U بی مرکز
isocentre U هم مرکز
center U مرکز
hearts U مرکز
intermediate exchange U مرکز
meddles U مرکز
centred U مرکز
concentrically U باداشتن یک مرکز
concentric cable U کابل هم مرکز
information center U مرکز اطلاعات
epicenter U مرکز زلزله
radio centeral U مرکز بی سیم
regional center U مرکز منطقهای
bulls U مرکز هدف
bull U مرکز هدف
intermediate office U مرکز میانی
documentation center U مرکز اسناد
nerve centres U مرکز فرمان
nerve centre U مرکز فرمان
contrifuge U گریز از مرکز
education center U مرکز اموزش
police stations U مرکز پلیس
police station U مرکز پلیس
profit centre U مرکز سود
provision center U مرکز توشه
computing center U مرکز محاسبات
induction station U مرکز پذیرش
feeding center U مرکز تغذیه
centres of gravity U مرکز ثقل
respiratory center U مرکز تنفسی
rhinencephalon U مرکز شامه
head quarters U مرکز فرماندهی
height of centers U ارتفاع مرکز
sensorium U مرکز احساس
school center U مرکز اموزش
training center U مرکز اموزش
coaxial cable U سیم هم مرکز
reserve center U مرکز احتیاط
communication center U مرکز مخابرات
computer center U مرکز کامپیوتر
centrifuges U مرکز گریز
centrifuges U گریختن از مرکز
centrifuge U مرکز گریز
centrifuge U گریختن از مرکز
outlying U دور از مرکز
fluid centre U مرکز سیال
centre of gravity U مرکز ثقل
centre of mass U مرکز ثقل
coaxial cable U کابل هم مرکز
message center U مرکز پیام
main exchange U مرکز اصلی
eccentrics U هم مرکز نبودن
centralist U مرکز گرای
eccentricity U دوری از مرکز
eccentrics U خارج از مرکز
eccentricity U خروج از مرکز
eccentrics U گریزنده از مرکز
local center U مرکز محلی
centralists U مرکز گرای
off center U خارج از مرکز
main office U مرکز اصلی
mid channel U مرکز کانال
mart U مرکز بازرگانی
nerve center U مرکز عصبی
eccentricities U خروج از مرکز
manual exchange U مرکز دستی
outskirt U دور از مرکز
diffracting center U مرکز پراشنده
hive U مرکز تجمع
telephone exchanges U مرکز تلفن
cost center U مرکز هزینه زا
telephone exchange U مرکز تلفن
primary center U مرکز عمده
primary center U مرکز اولیه
eccentric U گریزنده از مرکز
point U مرکز راس حد
kuk kiwo U مرکز تکواندو
data center U مرکز داده
data center U مرکز داده ها
cryptocenter U مرکز رمز
eccentric U هم مرکز نبودن
eccentric U خارج از مرکز
mass concrete U مرکز جرم
pivot point U مرکز چرخش
county seat U مرکز بخشداری
point U محل مرکز
inversion center U مرکز وارونگی
center punch U مرکز منگنه
center of gravity U مرکز ثقل
eccentricities U دوری از مرکز
center of distribution U مرکز پخش
center of dispersion U مرکز پراکندگی
center mark U مرکز سوراخ
center gage U مرکز سنج
center drill U مته مرکز
seat U مرکز مقر
seated U مرکز مقر
seats U مرکز مقر
bull's eye U مرکز هدف
bull's-eyes U مرکز هدف
center of lift U مرکز برا
center punch U مرکز سوراخ
symmerty center U مرکز تقارن
center of symmerty U مرکز تقارن
headquarters U مرکز فرماندهی
emporia U مرکز بازرگانی
emporium U مرکز بازرگانی
emporiums U مرکز بازرگانی
center of resistance U مرکز مقاومت
center of pressure U مرکز فشار
center of mass U مرکز جرم
center of mass U مرکز هدف
abaxile U خارج از مرکز
acentric U خارج از مرکز
caoxial cable U سیم هم مرکز
carpooling center [American E] U مرکز همسفری
pandemonium U مرکز دوزخ
exchanging U مرکز مبادله
exchanges U مرکز مبادله
exchanged U مرکز مبادله
exchange U مرکز مبادله
focussing U قطب مرکز
focusses U قطب مرکز
focussed U قطب مرکز
focuses U قطب مرکز
focused U قطب مرکز
active center U مرکز فعال
burst center U مرکز گلوله
burst center U مرکز ترکش
aerodynamic center U مرکز ایرودینامیکی
brain center U مرکز مغزی
body centered cubic U مکعب مرکز پر
battery center U مرکز اتشبار
focus U قطب مرکز
switchboards U مرکز تلفن
centrifugal U مرکز گریز
factory U مرکز تولید
subscriber's station U مرکز مشترک
centre of crest circle U مرکز خمیدگی
urban centre of a community U مرکز شهرک
subcentral U نزدیک مرکز
central tendency U تمایل به مرکز
wheel center U مرکز چرخ
centroid U مرکز ثقل
centre of pressure U مرکز فشار
factories U مرکز تولید
centroid U مرکز جرم
telephore e. U مرکز تلفن
switchboard U مرکز تلفن
centrifugal U گریز از مرکز
centrifugal U فرار از مرکز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com