English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
there is a rush for the papers U مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
purchase journal U دفتر روزنامه خرید
reference librery U کتابخانهای که مردم بدانجارفته بکتابهایی مراجعه میکنند
a hot potato <idiom> U [بحث داغ که خیلی از مردم در موردش صحبت میکنند و مورد جدال هست]
hot money U منظورزمانی استکه مردم بدلیل نرخ تورم بالا مایل به نگهداری پول نیستند و انرا به کالاتبدیل میکنند
greshams law U زیرا مردم پول بد راخرج میکنند و پول خوب رانگاه می دارند
boat lanes U خط سریال هجوم قایقها درعملیات اب خاکی ستون قایقهای هجوم کننده
assaults U مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assault U مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaulted U مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
he writes for the papers U برای روزنامه هامقاله مینویسد
coach dog U یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
balaam U موادکوتاه برای پرکردن جاهای خالی در روزنامه
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
chopsticks U میلههای عاج یا چوبی که چینی ها برای خوردن برنج از ان استفاده میکنند
itemizer U کسیکه مقالات کوچک برای روزنامه تهیه میکند
paragraphist U کسیکه مطلب کوتاه برای روزنامه تهیه میکند
married accommodation U جا برای مردم متاهل
papering U ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papered U ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papers U ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
paper U ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
to have a look round [around] the shops [British E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round [around] the stores [American E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
They were falling over one another to get petrol(gasoline). U برای خرید بنزین سرودست می شکستند
penny a liner U کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
to have connections U رابطه داشتن [با مردم برای هدفی]
oyster bar U میخانهای که صدف برای مردم می اورند
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
short covering U خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
prolog U زبان برنامه نویسی سطح بالا که ازعملیات منط قی برای هوش مصنوعی وبرنامههای بازیابی داده استفاده میکنند
to make friends [to make connections] U رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
public spirit U خیر خواهی برای مردم میهن پرستی
consolidation psychological operation U عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
take over bid U پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
civilian preparedness for war U اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
trading stamp U تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
staffer U مخبر روزنامه سردبیر روزنامه
staffers U مخبر روزنامه سردبیر روزنامه
liberty civil U ازادیی که محدود باشد بوضع قوانین برای اسایش مردم
colony U موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
income velocity U دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
It is too expensive for me to buy ( purchase ). U برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
calling U سیگنالی برای جلب توجه مردم از ترمینال یا یک وسیله به کامپوتر اصلی
utilitarianism U بدی هرچیزی بسته بدرجه سودمندی ان برای عامه مردم است
He bought them expensive presents, out of guilt. U او [مرد] بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request U درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
three-day retreat U گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی [برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
democracy U مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracies U مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
field buying U خرید کردن در صحرا خرید محلی
popular U مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscite U مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscites U مردم خواست رای قاطبه مردم
flag day U هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
inelastic demand U تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
terrorism U عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
to never let yourself get to thinking like them <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
purchase price variance U سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
home rule U حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
order U خرید سفارش خرید
grog U دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
populations U تعداد مردم مردم
population U تعداد مردم مردم
offense U هجوم
assault U هجوم
invasion U هجوم
infestaion U هجوم
invasions U هجوم
offenses U هجوم
offence U هجوم
assaults U هجوم
infestation U هجوم
inbreak U هجوم
assaulted U هجوم
credit system of supply U سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
raided U هجوم اوردن
assail U هجوم اوردن بر
rush U هجوم بردن
raids U هجوم اوردن
raid U هجوم اوردن
rushed U هجوم بردن
assailing U هجوم اوردن بر
assailed U هجوم اوردن بر
swarmed U هجوم اوردن
swarm U هجوم اوردن
fly strike U هجوم مگس
onset U هجوم اصابت
swarms U هجوم اوردن
rushing U هجوم بردن
scrouge U هجوم اوردن
raiding U هجوم اوردن
assails U هجوم اوردن بر
assault phase U مرحله هجوم
influx U ورود هجوم
invasive U هجوم کننده
infesting U هجوم کردن در
influxes U ورود هجوم
inrush U هجوم بداخل
invading U هجوم کردن
invades U هجوم کردن
invaded U هجوم کردن
assault echelon U رده هجوم
invade U هجوم کردن
infests U هجوم کردن در
infestant U هجوم کننده
assault fire U تیر هجوم
assault force U نیروی هجوم
assault schedule U برنامه هجوم
assailable U هجوم پذیر
inroad U تعدی هجوم
infested U هجوم کردن در
infest U هجوم کردن در
assault waves U موجهای هجوم
preassault U اقدامات قبل از هجوم
amphibious assault ship U ناومخصوص هجوم اب و خاکی
thronging U هجوم ازدحام کردن
thronged U هجوم ازدحام کردن
throng U هجوم ازدحام کردن
throngs U هجوم ازدحام کردن
insectile U در معرض هجوم حشرات
central purchase U خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
rushed U حمله کردن هجوم با عجله
rushing U حمله کردن هجوم با عجله
they poured toward that city U سوی ان شهر هجوم کردند
rush U حمله کردن هجوم با عجله
neophyte U نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
breakaway U هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو رم
spate U تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
invasive exotic U نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
exotic U نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
invasive species U نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
alien species U نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
lamplighter U با ان چراغ را روشن میکنند
betting shop U جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
assault area diagram U نمودار مشخصات منطقه هجوم عملیات اب خاکی
trampoline U توری که در اکروبات از ان استفاده میکنند
aeroscope U اسبابی که غباروذرات هواراجمع میکنند
trampolines U توری که در اکروبات از ان استفاده میکنند
barbette U سنگری که از انجاتوپها رااتش میکنند
Havana U سیگاربرگی که درهاوانایاcuba درست میکنند
bisk U ماهی وغیره درست میکنند
drainpipe U لولهای که با ان چرک را خارج میکنند
drainpipes U لولهای که با ان چرک را خارج میکنند
airbed U تشکی که آنرا با باد پر میکنند
kumiss U قومیس نوشابهای که تاتارهاازشیرمادیان درست میکنند
needleful U نخی که یکبار درته سوزن میکنند
endoparasite U انگلهایی که درداخل بدن زندگی میکنند
skipjack U بازیچهای که از جناغ مرغ درست میکنند
coffee mills U دستگاهی که با آن دانههای قهوه را آرد میکنند
kick about U فوتبالی که بدون قانون بازی میکنند
gilded youth U جوانان دولتمندکه بسبک روززندگی میکنند
bedbug U ساس که از خون انسان تغذیه میکنند
bedbugs U ساس که از خون انسان تغذیه میکنند
they overtax our strength U بما تکلیف میکنند که زیادنیروی خودرابکاراندازیم
they are under serveillance U انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
collarette U یقه زنانه که ازتوریاخزیاچیزهای دیگردرست میکنند
moulding board U تختهای که خمیر را روی ان قالب میکنند
Plants store up the sun's energy. U گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
papered U روزنامه
the daily paper U روزنامه
papers U روزنامه
paper U روزنامه
journal U روزنامه
newspaper U روزنامه
newspapers U روزنامه
journals U روزنامه
papering U روزنامه
injection engine U ماشینی که بوسیله تزریق اب سرد بخارانرامنقبض میکنند
racket ball U گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
wimble U هر نوع اسباب یاوسیلهای که باان سوراخ میکنند
bacillus U باکتریهای میلهای شکل که تولید هاگ میکنند
circular dispersion U قطر کوچکترین دایرهای که 57% پرتابه ها به ان برخورد میکنند
hasty pudding U خوراکی که با ارد وشیروکره وگوشت درست میکنند
library paste U نوعی خمیر چسبنده که ازنشاسته درست میکنند
halophile U موجوداتی که درمحیط یا ابهای شور زندگی میکنند
gabionade U خط جان پناهی که ازسبدهای خاک درست میکنند
Bantu U عضو قبیلههایی که به زبانهای بانتو تکلم میکنند
promenade concert U مجلس ساز و اوازیکه تماشاکنندگان ان گردش میکنند
gridiron U اهن مشبکی که روی ان گوشت کباب میکنند
rolling U نیمرخهای فولادی را با عمل نورد تهیه میکنند
official gazette U روزنامه رسمی
journals U دفتر روزنامه
journalism U روزنامه نگاری
gazetteer U روزنامه نویس
official jurnal U روزنامه رسمی
publicists U روزنامه نگار
publicist U روزنامه نگار
dailies U روزنامه یومیه
daily U روزنامه یومیه
journal U دفتر روزنامه
editor U سردبیر روزنامه
news vendor U روزنامه فروش
newspaper columns U ستونهای روزنامه
news agent U روزنامه فروش
newsstand U روزنامه فروشی
newspapermen U روزنامه نگار
newspaperman U روزنامه نگار
logbook U روزنامه دریاپیمایی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com