Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
string
U
مربی خم کردن کمان و بستن زه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
target bow
U
کمان مخصوص تیراندازی باتیر و کمان
call time
U
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
to feel any one's pulse
U
کمان کردن
to bend or draw the bow
U
کمان را چله کردن
bow
U
کمان کمان هدفگیری
bowed
U
کمان کمان هدفگیری
bowing
U
کمان کمان هدفگیری
bows
U
کمان کمان هدفگیری
timber hitch
U
گره وصل کردن زه به شاخه پایین کمان
looser
U
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
loose
U
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
loosest
U
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
attaching
U
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaches
U
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attach
U
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
dog down
U
بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
bound
U
خیز محدود کردن مقید کردن بستن
contract
U
مخفف کردن مقاطعه کردن قرارداد بستن
mach hold
U
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
trainer
U
مربی
playing coach
U
مربی
preceptress
U
مربی زن
skipper
U
مربی
skippered
U
مربی
skippering
U
مربی
skippers
U
مربی
mentor
U
مربی
coach
U
مربی
preceptor
U
مربی
mentors
U
مربی
player coach
U
مربی
corrector
U
مربی
coached
U
مربی
instructors
U
مربی
trainers
U
مربی
pedagogue
U
مربی
pedagogues
U
مربی
educators
U
مربی
educator
U
مربی
coaches
U
مربی
instructor
U
مربی
rainbow border
U
حاشیه رنگین کمان
[در فرش های چینی گاه در پایین فرش و گاه اطراف حاشیه فرش را با رنگ های مختلف تزئین می کنند که حالتی از رنگین کمان را نشان میدهد.]
blocks
U
بستن مسدود کردن
blocked
U
بستن مسدود کردن
assessing
U
تعیین کردن بستن
assessed
U
تعیین کردن بستن
block
U
بستن مسدود کردن
assesses
U
تعیین کردن بستن
bindings
U
صحافی کردن به هم بستن
turn off
<idiom>
U
بستن ،خاموش کردن
binding
U
صحافی کردن به هم بستن
assess
U
تعیین کردن بستن
astringe
U
جمع کردن بستن
shut off
U
قطع کردن بستن
steek
U
بستن سجاف کردن
assistant trainer
U
کمک مربی
sensei
U
مربی جودو
exercise boy
U
مربی اسب
assistant coach
U
کمک مربی
breeder
U
مربی اسب
buckeroo
U
مربی اسب
jumpmaster
U
مربی پرش
buckaroo
U
مربی اسب
coached
U
مربی ورزش
saboum
U
مربی تکواندو
coaches
U
مربی ورزش
teacher
U
معلم مربی
teachers
U
معلم مربی
coach
U
مربی ورزش
preceptorship
U
مربی گری
stamps
U
نقش بستن منقوش کردن
pretends
U
بخود بستن دعوی کردن
assumes
U
بخود بستن وانمود کردن
assume
U
بخود بستن وانمود کردن
stamp
U
نقش بستن منقوش کردن
to bar apatn
U
بستن و مسدود کردن راه
to form a notion
U
اندیشه کردن خیال بستن
pretend
U
بخود بستن دعوی کردن
pretending
U
بخود بستن دعوی کردن
stipulating
U
پیمان بستن تصریح کردن
decamping
U
رخت بر بستن کوچ کردن
feign
U
بخود بستن جعل کردن
feigns
U
بخود بستن جعل کردن
stipulates
U
پیمان بستن تصریح کردن
decamp
U
رخت بر بستن کوچ کردن
To turn the tap on (off).
U
شیر آب را باز کردن ( بستن )
stipulate
U
پیمان بستن تصریح کردن
to lay on
U
بستن مالیات تحمیل کردن
seals
U
مهر و موم کردن بستن
seal
U
مهر و موم کردن بستن
decamps
U
رخت بر بستن کوچ کردن
cincture
U
احاطه کردن کمرچیزی را بستن
wattle
U
نرده گذاری کردن بستن
decamped
U
رخت بر بستن کوچ کردن
arrogate
U
غصب کردن بخود بستن
pit detail
U
کمک مربی تیراندازی
handler
U
رسیدگی کننده مربی
jumpmaster
U
مربی یا سرپرست چتربازان
handlers
U
رسیدگی کننده مربی
contract technical instructor
U
مربی فنی پیمانی
laces
U
بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
set
U
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
trussing
U
بهم بستن بادبان را جمع کردن
gag
U
پوزه بند بستن محدود کردن
gagged
U
پوزه بند بستن محدود کردن
trusses
U
بهم بستن بادبان را جمع کردن
trussed
U
بهم بستن بادبان را جمع کردن
gagging
U
پوزه بند بستن محدود کردن
gags
U
پوزه بند بستن محدود کردن
shunted
U
موازی کردن بستن بسته شدن
shunt
U
موازی کردن بستن بسته شدن
setting up
U
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
levied
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
truss
U
بهم بستن بادبان را جمع کردن
levies
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levy
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
sets
U
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
shunts
U
موازی کردن بستن بسته شدن
lace
U
بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
seel
U
چشم خود را بستن کور کردن
levying
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
mentoring
U
مربی بودن
[تجارت و بازرگانی]
coach and pupil method
U
روش مربی و شاگرد دراموزش
coach and pupil method
U
روش استفاده ازکمک مربی
horsewoman
U
مربی اسب سوار و اسبداری
horsewomen
U
مربی اسب سوار و اسبداری
buckles
U
باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
buckle
U
باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
to occlude
U
بستن
[جلو چیزی راگرفتن ]
[مسدود کردن]
shut off
<idiom>
U
بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
buckled
U
باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
lacevi
U
بستن با بند سفت کردن حاشیه دارکردن
To be out to do some thing .
U
کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
assembly
U
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
coach's box
U
محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
arches
U
کمان
arch
U
: کمان
bowing
U
کمان
arch-
U
: کمان
fiddlestick
U
کمان
spots
U
کمان
spot
U
کمان
arch
U
کمان
bows
U
کمان
bowstring
U
زه کمان
arc
U
کمان
fiddle bow
U
کمان
bowed
U
کمان
sagittarius
U
کمان
bow
U
کمان
arches
U
: کمان
sagittarii
U
کمان
arch-
U
کمان
arcs
U
کمان
arch
U
چفت کمان
bowyer
U
کمان فروش
bowyer
U
کمان ساز
crossbow
U
کمان زنبورکی
bowman
U
تیرانداز با کمان
cock feather
U
پر وصل به کمان
longbows
U
کمان بزرگ
crossbow
U
کمان پولادی
crossbow
U
کمان صلیبی
crossbows
U
کمان صلیبی
circular measure
U
اندازه کمان
arch-
U
چفت کمان
cross bow
U
کمان زنبورکی
crossbows
U
کمان پولادی
cross bow
U
گوله کمان
included angle of arch
U
دهانه کمان
crossbows
U
کمان زنبورکی
central angle of arch
U
دهانه کمان
cross bow
U
کمان پولادی
cant
U
کج گرفتن کمان
arches
U
چفت کمان
bowman
U
تیرانداز کمان کش
bow weight
U
وزن کمان
rainbows
U
رنگین کمان
bowed
U
کمان شکاری
face
U
شکم کمان
arch thrust
U
رانش کمان
faces
U
شکم کمان
to bend or draw the bow
U
کمان کشیدن
arch of corti
U
کمان کورتی
bows
U
تعظیم کمان
bowed
U
تعظیم کمان
bow
U
کمان شکاری
handbow
U
کمان تیراندازی
bow
U
تعظیم کمان
atabalist
U
کمان زنبورکی
longbow
U
کمان بزرگ
rainbow
U
رنگین کمان
bows
U
کمان شکاری
stacked bow
U
کمان باریک
bow and arrow
U
تیر و کمان
bend
U
کمان خمش
bowing
U
کمان شکاری
straight bow
U
کمان راست
bare bow
U
کمان لخت
string picture
U
روزنه کمان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com