Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
residual
U
مربوط به ریزش اتمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fallout prediction
U
محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
rainout
U
ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
clean weapon
U
جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
fallout
U
ریزش اتمی
fallout pattern
U
نمونه ریزش اتمی
fallout wind vector plot
U
طرح یا چارت نمایش سمت باد ریزش اتمی
nuclear
U
مربوط به اتمی
tempests
U
تحقیقات مربوط به تشعشعات بی خطر اتمی
tempest
U
تحقیقات مربوط به تشعشعات بی خطر اتمی
preatomic
U
مربوط به زمان قبل ازاستفاده بمب یا نیروی اتمی
atomistics
U
علم مربوط به شناسایی اتم واستفاده از نیروی اتمی
minometer
U
دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی وسیله اندازه گیری دوز اتمی
implosion weapon
U
جنگ افزار اتمی حساس قابل انفجار با تجزیه اتمی
isotopy
U
دارای تساوی در اعداد اتمی برابری عددی اتمی
proliferation
U
سیستم گسترش اتمی یاگسترش تولید اتمی
atomic weight
U
وزن اتمی یک عنصر که برمبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است
fallout contours
U
خطوط میزان منحنی تشعشع اتمی یا نشان دهنده شدت تشعشع اتمی
european atomic energy community
U
جامعه نیروی اتمی اروپا اتحادیه متشکل از بلژیک وفرانسه و المان و ایتالیا ولوگزامبورک و هلند که هدفش ایجاد تسهیلات مختلف در راه بهره برداری ازانرژی اتمی است
nuclear stalemate
U
گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
nucleon
U
اجزای داخل هسته اتمی هستک هسته اتمی
fission to yield ratio
U
توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
cloud chamber effect
U
اثرات حاصله از لایه خارجی قارچ اتمی اثرات پوسته قارچ اتمی
atomic demolition munition
U
خرج تخریب مهمات اتمی مهمات مخصوص تخریب جنگ افزار اتمی
program loans
U
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
elevation guidance
U
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual
U
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
bioclimatic
U
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
genital
U
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory
U
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
supervisory
U
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
early time
U
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
survey meter
U
دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی دستگاه تشعشع سنج اتمی
relative
U
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
xenial
U
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
range component
U
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle
U
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
sprinkled
U
ریزش نم نم
chutes
U
ریزش
inpouring
U
ریزش
pouring
U
ریزش
landslides
U
ریزش
outflows
U
ریزش
on the fly
U
ریزش
pour
U
ریزش
landslide
U
ریزش
overflows
U
ریزش
outflow
U
ریزش
poured
U
ریزش
fallout
U
ریزش
coryza
U
ریزش
catarrh
U
ریزش
perfusion
U
ریزش
spill
U
ریزش
spilled
U
ریزش
spilling
U
ریزش
spills
U
ریزش
depilation
U
ریزش مو
overflown
U
ریزش
come down
U
ریزش
calvities
U
ریزش مو
defluxion
U
ریزش
disemboguement
U
ریزش
disengorgement
U
ریزش
effusions
U
ریزش
effusion
U
ریزش
drencher
U
اب ریزش
disembogue
U
ریزش
chute
U
ریزش
afflux
U
ریزش
psilosis
U
ریزش مو
chuct
U
ریزش
diffusion
U
ریزش
fox evil
U
ریزش مو
infusions
U
ریزش
infusion
U
ریزش
sprinkles
U
ریزش نم نم
pours
U
ریزش
overflowed
U
ریزش
affluxion
U
ریزش
affusion
U
ریزش
affution
U
ریزش
abscission
U
ریزش
swoop
[on]
U
ریزش
[سر]
overflow
U
ریزش
precipitation
U
ریزش
log chute
U
ریزش
gushed
U
ریزش
flux
U
ریزش
influxes
U
ریزش
influx
U
ریزش
sprayed
U
ریزش
sprays
U
ریزش
spraying
U
ریزش
gushes
U
ریزش
gush
U
ریزش
inset
U
: ریزش
rheumatism
U
ریزش
sprinkle
U
ریزش نم نم
spray
U
ریزش
insets
U
: ریزش
civil appropriation
U
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
income
U
ریزش فهور
ptyalism
U
ریزش خیو
landslides
U
ریزش خاک
disemboguement
U
ریزش گاه
pouring platform
U
سطح ریزش
pouring spout
U
ناودان ریزش
snowfall
U
برف ریزش
fail out
U
ریزش کردن
fall of rock
U
ریزش سنگ
downcome
U
انحطاط ریزش
drip loop
U
حلقه ریزش اب
outpouring
U
بیرون ریزش
splotch
U
ریزش یا پاشیدن
epiphora
U
اشک ریزش
pour point
U
نقطه ریزش
rate of pouring
U
سرعت ریزش
outpourings
U
بیرون ریزش
fallout pattern
U
شکل ریزش
snowfalls
U
برف ریزش
pouring nozzle
U
شیپوره ریزش
drop manhole
U
دهانه ریزش
drop inlet
U
دریچه ریزش
fall
U
شیبشکن ریزش
pouring gate
U
دریچه ریزش
pouring cup
U
قاشق ریزش
gleet
U
ریزش مخاط
rock rubble
U
ریزش سنگ
landslide
U
ریزش خاک
flush pipe
U
لوله ریزش
downfall
U
انحطاط ریزش
splash
U
صدای ریزش
slides
U
سراشیبی ریزش
chutes
U
ریزش با سقوط
overflowing
U
فراوان ریزش
annual preciptation
U
ریزش سالانه
alopecia
U
ریزش مو
[پزشکی]
landfalls
U
ریزش زمین
landfall
U
ریزش زمین
outflows
U
ریزش جریان
chute
U
ریزش با سقوط
inflow
U
ریزش درونی
slide
U
سراشیبی ریزش
slumps
U
افت ریزش
lachrymation
U
ریزش اشک
intinction
U
ریزش القاء
mucorrhea
U
ریزش مخاط
instillation
U
ریزش تدریجی
insti
U
ریزش تدریجی
baldness
U
ریزش مو
[پزشکی]
outflow
U
ریزش جریان
outpour
U
بیرون ریزش
hair loss
U
ریزش مو
[پزشکی]
over flow
U
طغیان ریزش
deplumation
U
ریزش مژگان
dewfall
U
ریزش شبنم
splashing
U
صدای ریزش
splashes
U
صدای ریزش
flow side
U
ریزش در شیب
slumping
U
افت ریزش
castability
U
قابلیت ریزش
lopecia
U
ریزش مو
[پزشکی]
pourability
U
قابلیت ریزش
loss of hair
U
ریزش مو
[پزشکی]
slump
U
افت ریزش
slumped
U
افت ریزش
pours
U
تراوش بوسیله ریزش
landslips
U
ریزش خاک کوه
landslip
U
ریزش خاک کوه
head
U
ارتفاع ریزش سر رولور سر
haemothorax
U
ریزش خون درسینه
gravitational collapse
U
فرو ریزش گرانشی
land slip
U
ریزش سنگ از کوه
snow inlet
U
دریچه ریزش برف
shedding of battery plate
U
ریزش صفحه باتری
drip proof enclosure
U
حفافت در مقابل ریزش اب
flux
U
اسهال خون ریزش
infalling
U
ریزش بسوی درون
pour
U
تراوش بوسیله ریزش
instilment
U
ریزش و تلقین تدریجی
rheumy
U
دارای ریزش یازکام
pouring
U
تراوش بوسیله ریزش
rainfall
U
ریزش باران بارنغگی
poured
U
تراوش بوسیله ریزش
dewfall
U
هنگام ریزش شبنم
stave
U
شکستن ریزش کردن
electron disintegration
U
فرو ریزش الکترونی
rheum
U
ریزش اب چشم یادهان
pour
U
ریزش بلا انقطاع ومسلسل
indraght
U
ریزش چیزی بسوی درون
poured
U
ریزش بلا انقطاع ومسلسل
indraft
U
ریزش چیزی بسوی درون
haemorrhage
U
خون ریزش نزف الدم
haemorrhaged
U
خون ریزش نزف الدم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com