English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
anticlimactic U مربوط به بیان قهقرایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
anticlimax U بیان قهقرایی
anticlimaxes U بیان قهقرایی
anticlimaxes U بیان قهقرایی نمودن
anticlimax U بیان قهقرایی نمودن
rhetorical question U مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
ethernet U مربوط به استاندارد jeee که بیان کننده روش ارسال سیگنال و پروتکلهای شبکه محلی است
aback U قهقرایی
retrogressive U قهقرایی
pernicious trend U روند قهقرایی
throwbacks U سیر قهقرایی
throwback U سیر قهقرایی
reflux U سیر قهقرایی فروکشی
backward notion U حرکت قهقرایی یا وارونه
retrogression U پس روی حرکت قهقرایی
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
program loans U قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
victual U مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance U دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
bioclimatic U مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
auditory U مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital U مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
supervisory U مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
relative U که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic U مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical U مربوط به صدا مربوط به سامعه
negative true logic U سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
range component U عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle U زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
civil appropriation U اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
rhetoric U علم معانی بیان معانی بیان
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
hypobaric U مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
recitation U بیان
statements U بیان
exposition U بیان
declaration U بیان
declarations U بیان
averment U بیان
choice of words U بیان
recitations U بیان
statement U بیان
explanation U بیان
say-so U بیان
say-so U حق بیان
say so U بیان
say so U حق بیان
word choice U بیان
wording U بیان
diction U بیان
verbiage [American English] U بیان
expositions U بیان
locutions U بیان
dite U بیان
rhetorically U بیان
diction U بیان
wording U بیان
explication U بیان
dit U بیان
expression U بیان
quotation U بیان
interpretation U بیان
quotations U بیان
interpretations U بیان
explanations U بیان
experssion U بیان
expressions U بیان
pronunciations U بیان
pronunciation U بیان
locution U بیان
intonations U بیان با الحان
mouths U مدخل بیان
utter U بیان کردن
restatements U بیان مجدد
apposition U عطف بیان
expressing U بیان یا شرح
shibboleth U بیان رایج
expresses U بیان یا شرح
statements U بیان وضعیت
expressed U بیان یا شرح
mouthed U مدخل بیان
mouth U مدخل بیان
frame U بیان کردن
self-expression U بیان حال
presentment U بیان حضور
formulation U بیان ریاضی
said U بیان شده
express U بیان یا شرح
mouthing U مدخل بیان
restatement U بیان مجدد
tell U بیان کردن
telling-off U بیان کردن
intonation U بیان با الحان
fluidity U روانی بیان
tells U بیان کردن
fluidity U سلاست بیان
voice U بیان کردن
licorice U شیرین بیان
statement U بیان وضعیت
dictograph U بیان نگار
number U بیان کیفیت
numbers U بیان کیفیت
sweet root U شیرین بیان
expressible U به بیان درامدنی
stater U بیان کننده
fair spoken U خوش بیان
termed <adj.> <past-p.> U بیان شده
stated <adj.> <past-p.> U بیان شده
named <adj.> <past-p.> U بیان شده
mentioned <adj.> <past-p.> U بیان شده
freedom of experssion U ازادی بیان
appositive U عطف بیان
impart U بیان کردن
remarks U افهار بیان
remarking U افهار بیان
say U بیان کردن
declaratory U متضمن بیان
says U بیان کردن
enunciative U بیان کننده
verbalization U بیان شفاهی
verbalization U بیان کلامی
to set forth U بیان کردن
expessible U قابل بیان
eloquence U علم بیان
expounder U بیان کننده
account U بیان علت
remark U افهار بیان
remarked U افهار بیان
imparting U بیان کردن
inexpressibility U بیان ناپذیری
liquorice U شیرین بیان
diction U طرز بیان
simply stated U به بیان کوتاه
imparts U بیان کردن
paradox U بیان مغایر
set out U بیان کردن
set forth U بیان کردن
imparted U بیان کردن
lip U سخن بیان
shibboleths U بیان رایج
paradoxes U بیان مغایر
bubble U بیان کردن حباب
circumlocutions U بیان غیر مستقیم
circumlocution U بیان غیر مستقیم
enigmas U رمز بیان مبهم
come out with <idiom> U بیان کردن ،گفتن
enigma U رمز بیان مبهم
smooth tongued U خوش بیان چاپلوس
expressed U بیان کردن اداکردن
expresses U بیان کردن اداکردن
word picture U بیان یا شرح روشن
quantifying U چندی بیان کردن
expressing U بیان کردن اداکردن
detail U یات را بیان کردن
quantify U چندی بیان کردن
detailing U یات را بیان کردن
quantified U چندی بیان کردن
rhetorician U اموزگار معانی بیان
rhetoricians U اموزگار معانی بیان
restating U مجددا بیان کردن
bubbling U بیان کردن حباب
rhetor U اموزگار معانی بیان
sound off <idiom> U عقاید را بیان کردن
sound off U ازادانه بیان کردن
restates U مجددا بیان کردن
restated U مجددا بیان کردن
bubbled U بیان کردن حباب
inexpressible U نا گفتنی غیرقابل بیان
quantifies U چندی بیان کردن
riddles U تفسیریا بیان کردن
riddle U تفسیریا بیان کردن
pomfret cake U کلوچه شیرین بیان
bubbles U بیان کردن حباب
restate U مجددا بیان کردن
run on U بتفصیل بیان کردن
express U بیان کردن اداکردن
inenarrable U غیر قابل بیان
word U بالغات بیان کردن
below-mentioned <adj.> U بیان شده در پایین
worded U بالغات بیان کردن
abovementioned <adj.> U بیان شده در بالا
last word U بیان یا رفتار قاطع
undermentioned <adj.> U بیان شده در پایین
causal U بیان کننده علت
above-quoted <adj.> U بیان شده در بالا
aforementioned <adj.> U بیان شده در بالا
afore-mentioned <adj.> U بیان شده در بالا
k U نشانه بیان یک هزار
academic freedom آزادی عمل و بیان
misstate U درست بیان نردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com