English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i was on the watch for it U مراقب ان بودم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i had scarely arrived U تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
i was under his roof U او بودم
was:iwas U من بودم
i was up late last night U بودم
i passed an uneasy night U ناراحت بودم
if i were U اگر من بودم
i was in the garden U در باغ بودم
i was under his roof U مهمان او بودم
i wish i were U کاش من مرغی بودم
were i in his skin U اگر بجای او بودم
i would i were a child U ای کاش بچه بودم
i was under theimpression that U به این عقیده بودم که ...
the wall U پشت دیوارایستاده بودم
I was so tired that … U آنقدر خسته بودم که ...
i was about to go U در شرف رفتن بودم
i was absent for a while U یک مدتی غایب بودم
had i seen him U اگر من او را دیده بودم
i had been caught U گرفته شده بودم
i was in an awkword p U بد جوری گیر کرده بودم
I saw it for myself . I was an eye –witness U خودم شاهد قضیه بودم
if i were you U اگر من جای شما بودم
in my raw youth U در روزگارجوانی که خام وناازموده بودم
I had no choice ( alternative ) but to marry her . U محکوم بودم که با اوازدواج کنم
I was standing at the street corner . U درگوشه خیابان ایستاده بودم
I told you , didnt I ? U من که بتو گفتم ( گفته بودم )
I was waist deep in water . U با کمر درآب فرورفته بودم
I wish I were rich . U کاش ( کاشکی ) پولدار بودم
I was sound asleep when he knocked. U وقتیکه در زد غرق خواب بودم
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
If I were you. IF I were in your shoes. U اگر جای شما بودم
were i in your place U اگر جای شما بودم
If I were in your place. . . U اگر بجای شما بودم …
I happened to be there when …. U اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
How was I supposed to know . After all I didnt have a crystal ball. مگر کف دستم را بو کرده بودم.
u.sings[ and+] U با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
I was up all night in my bed. U من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
i was the second to speak U دومین کسی که سخن گفت من بودم
he undid what i had done U انچه من رشته بودم او پنبه کرد
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting. U من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
i was not my self U از خود بیخود شده بودم بهوش نبودم
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
I was absolutely infuriated. کارد میزدی خونم در نمی آمد [بی نهایت عصبانی بودم]
surveillant U مراقب
observant U مراقب
vigilant U مراقب
observers U مراقب
wide-awake U مراقب
wide awake U مراقب
watch ful U مراقب
watcher U مراقب
watchers U مراقب
observer U مراقب
vigilantes U مراقب
vigilante U مراقب
quivive U مراقب
oper eyed U مراقب
care giver U مراقب
attended U با مراقب
alerts U مراقب
lookout U مراقب
lookouts U مراقب
alert U مراقب
alerted U مراقب
watchful U موافب مراقب
onlooker U مراقب تماشاگر
look out <idiom> U مراقب بودن
unattended operation U عملکردبی مراقب
onlookers U مراقب تماشاگر
watch it <idiom> U مراقب باش
watchfulness U مراقب پاسدار
attended operation U عملکرد با مراقب
tenty U مراقب موافب
look after مراقب بودن
scrutator U مراقب موشکاف
see after مراقب بودن
watchman U پاسدار مراقب
to keep a look U مراقب بودن
to keep watch U مراقب بودن
watch out U مراقب بودن
watch man U پاسبان مراقب
unattended operation U عملکرد بی مراقب
watchmen U پاسدار مراقب
automatic controller U مراقب خودکار
pinch pennies <idiom> U مراقب پوست خودبودن
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
look after someone <idiom> U مراقب کسی بودن
attend to someone <idiom> U مراقب کسی بودن
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
watch one's time U مراقب فرصت بودن
(keep/have one's) ear to the ground <idiom> U بادقت مراقب اطراف بودن
mind U تذکر دادن مراقب بودن
looked U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
look U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
synchronizing limiter U لامپ مراقب همزمان سازی
to take care of somebody [something] U مراقب کسی [چیزی] بودن
minding U تذکر دادن مراقب بودن
minds U تذکر دادن مراقب بودن
to be on one's track U مراقب حال کسی بودن
take care of <idiom> U مراقب چیزی یا کسی بودن
looks U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
Keep an eye on the children. U چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
To be all eyes. To watch like a hawk. U چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
watch/mind one's P's and Q's <idiom> U مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
centre U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
duenna U زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
centers U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
to walk on eggshells <idiom> U در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
administrators U شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
administrator U شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
maintenance U مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
You should always be careful walking alone at night. U همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
escort aircraft U هواپیمای اسکورت هواپیمای مراقب
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com