Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
downtime
U
مدتی که کارخانه کار نمیکند مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
compensation trading
U
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
engineering works
U
کارخانه ماشین سازی
plants
U
ماشین الات کارخانه
plant
U
ماشین الات کارخانه
installs
U
قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
installing
U
قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
install
U
قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
rolling mill
U
ماشین غلتک دار کارخانه شیشه جام
warm up
U
اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
lounges
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounging
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounge
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
oppidan
U
شاگردی که درشبانه روزیهای شهرزندگی میکند
rushee
U
دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
backgrounds
U
تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
background
U
تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
dead
U
آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
turnery
U
کارخانه تراش ماشین تراش
sawmills
U
کارخانه اره کشی ماشین اره کشی
sawmill
U
کارخانه اره کشی ماشین اره کشی
awhile
U
مدتی
for some time past
U
مدتی
the while or whilst
U
مدتی که
for a season
U
تا یک مدتی
some time
U
مدتی
long ago
U
مدتی پیش
porolongation of a period
U
تمدید مدتی
long a go
U
مدتی پیش
whilst
U
در خلال مدتی که
for the time being
<idiom>
U
برای مدتی
i was absent for a while
U
یک مدتی غایب بودم
do time
<idiom>
U
مدتی درزندان بودن
not long a
U
مدتی نگذشته است
application years
U
مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
immobilises
U
مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilizing
U
مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilizes
U
مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilize
U
مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilised
U
مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilized
U
مدتی در بستربی حرکت ماندن
retreat
U
انزوا
[گروهی برای مدتی]
to borrow up to ... books
U
تا...
[مدتی]
کتاب قرض گرفتن
immobilising
U
مدتی در بستربی حرکت ماندن
lease
U
واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
estate in reversion
U
هبهای که مدتی پس از انشاء تحقق یابد
shut up
<idiom>
U
بستن دروپنجره ساختمان برای مدتی
retreat
U
گوشه نشینی
[گروهی برای مدتی]
leases
U
واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
self binder
U
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal
U
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
U
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
lay over
<idiom>
U
به مکانی درراه رسیدن برای مدتی ماندن
innings
U
نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
to go to
U
ترک کردن
[خانه یا شهر]
برای چند مدتی
to go away
U
ترک کردن
[خانه یا شهر]
برای چند مدتی
get in gear
[get into gear]
<idiom>
U
بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
doesn't
U
نمیکند
short run
U
زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
He warned he would go on a termless hunger strike.
U
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
machinists
U
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist
U
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
why does he not admit it
U
چراتصدیق نمیکند
it makees no difference
U
فرقی نمیکند
it is secure
U
عیب نمیکند
it makees no difference
U
تفاوتی نمیکند
On Thursday it will be variably cloudy
[cloudy with sunny intervals]
.
U
پنجشنبه هوا بطور متغیر ابری و مدتی صاف خواهد بود.
year and day
U
مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
it is not in good workingorder
U
خوب کار نمیکند
constant
U
آنچه تغییر نمیکند
constants
U
آنچه تغییر نمیکند
it is indifferent to me
U
برای من فرقی نمیکند
static
U
که در زمان تغییر نمیکند. 2-
insulator
U
مادهای که الکتریسیته را هدایت نمیکند
insulators
U
مادهای که الکتریسیته را هدایت نمیکند
fix
U
رکوردی که اندازه آن تغییر نمیکند
fixes
U
فیلدی که اندازه آن تغییر نمیکند
it makes a t. difference
U
تفاوت خیلی زیادی نمیکند
fix
U
فیلدی که اندازه آن تغییر نمیکند
fixes
U
رکوردی که اندازه آن تغییر نمیکند
production
U
ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه
productions
U
ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه
cybernetics
U
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
sticking point
U
حدی که پس از آن شخص یا چیز از جا حرکت نمیکند
sticking points
U
حدی که پس از آن شخص یا چیز از جا حرکت نمیکند
coast is clear
<idiom>
U
هیچ خطری تورا تهدید نمیکند
inactive
U
آنچه کار نمیکند یا اجرا نمیشود
weedless
U
قلابی که به علفهای زیر اب گیر نمیکند
inert
U
که با سایر مواد شیمیایی کار نمیکند
outages
U
مدت زمانی که سیستم کار نمیکند
outage
U
مدت زمانی که سیستم کار نمیکند
incompatible
U
ناسازگار یا آنچه خوب کار نمیکند
The light doesn't work.
این چراغ برق کار نمیکند.
The heating doesn't work.
این سیستم حرارتی کار نمیکند.
the face remains
U
مطلب همانست که هست فرق نمیکند
The heating doesn't work.
این سیستم گرمایشی کار نمیکند.
bench lathe
U
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines
U
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines
U
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
U
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
U
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
U
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
U
ماشین کردن با ماشین رفتن
landing zone
U
فضای دیسک سخت که داده عبور نمیکند
defective
U
خطا دار یا آنچه درست کار نمیکند
no parity
U
ارسال داده که در بیت پاریتی استفاده نمیکند
infallibilist
U
کسیکه معتقد است که پاپ اشتباه نمیکند
timberline
U
خط مفروضی که بالای ان هیچ درختی رشد نمیکند
chromometer
U
ساعت دقیقی که گرما و سرمادر ان اثر نمیکند
deadbeat
<idiom>
U
شخصی که هیچ وقت قرضش را پرداخت نمیکند
background processing
U
فرآیندی که از تواناییهای -on line سیستم استفاده نمیکند
down
U
مربوط به کامپیوتر ها یا برنامه ها آنچه کار نمیکند
recumbency
U
استراحت
byes
U
استراحت
bye
U
استراحت
idles
U
استراحت
breather
U
استراحت
relaxation
U
استراحت
idlest
U
استراحت
vacation
U
استراحت
breathers
U
استراحت
vacations
U
استراحت
idled
U
استراحت
idle
U
استراحت
rehabilitation
U
استراحت
yasme
U
استراحت
rests
U
استراحت
rest
U
استراحت
jus ex injuria non oritur
U
تعدی و تجاوز فرد برای اوحقی ایجاد نمیکند
local
U
وضعیت عملیات ترمینال کامپیوتر که پیامی دریافت نمیکند
locals
U
وضعیت عملیات ترمینال کامپیوتر که پیامی دریافت نمیکند
non impact printer
U
که حالت حرف ریبون روی کاغذ را گرم نمیکند
nonlinear
U
مدار الکترونیکی که خروجی آن نسبت به ورودی خط ی تغییر نمیکند
demurrage
U
بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
faxing
U
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes
U
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler
U
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
fax
U
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed
U
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
nooning
U
استراحت نیمروز
lie-down
U
استراحت کوتاه
rest
U
محل استراحت
repose
U
اسودگی استراحت
quiescent point
U
نقطه استراحت
to take one's rest
U
استراحت کردن
lie down
U
استراحت کوتاه
quiescent current
U
جریان استراحت
lie-down
U
استراحت کردن
rest
U
استراحت کردن
meal break
U
استراحت ناهار
unbuckle
U
استراحت کردن
unbuckled
U
استراحت کردن
unbuckles
U
استراحت کردن
unbuckling
U
استراحت کردن
electrode bias
U
ولتاژ استراحت
outstretch
U
استراحت کردن
rests
U
استراحت کردن
rests
U
محل استراحت
calm down
<idiom>
U
استراحت کردن
to repose oneself
U
استراحت کردن
rest cure
U
معالجه با استراحت
lie off
U
استراحت کردن
lie up
U
استراحت کردن
to go to roost
U
استراحت کردن
rest period
U
دوره استراحت
to rest on one's oars
U
استراحت کردن
to rest oneself
U
استراحت کردن
resting potential
U
پتانسیل استراحت
to retire to bed
U
استراحت کردن
idle period
U
دوره استراحت
surcease
U
پایان استراحت
respite _
U
فاصله استراحت
relief interval
U
استراحت متناوب
lie by
U
استراحت کردن
to pause
U
استراحت کردن
relief time
U
زمان استراحت
binnacle
U
استراحت پزشکی
sick leave
U
استراحت بیماری
go to rest
U
استراحت کردن
lie down
U
استراحت کردن
disassembler
U
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
freeing
U
پروتکل ارسال که در آن گیرنده هیچ سیگنال وضعیت دریافت نمیکند
ro
U
ترمینال کامپیوتری که فقط داده نمایش را می پذیرد , وارسال نمیکند
down
U
مدت زمانیکه سیستم کامپیوتری کار نمیکند یا بی استفاده است
frees
U
پروتکل ارسال که در آن گیرنده هیچ سیگنال وضعیت دریافت نمیکند
freed
U
پروتکل ارسال که در آن گیرنده هیچ سیگنال وضعیت دریافت نمیکند
free
U
پروتکل ارسال که در آن گیرنده هیچ سیگنال وضعیت دریافت نمیکند
fixes
U
برنامه کامپیوتری که تغییر نمیکند و به صورت خودکار اجرا میشود
fix
U
برنامه کامپیوتری که تغییر نمیکند و به صورت خودکار اجرا میشود
double column vertical boring mill
U
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
respite
U
استراحت تمدید مدت
rests
U
تکیه گاه استراحت
to rest up
U
استراحت کامل کردن
to breathe a horse
U
استراحت کردن به اسب
Zen
U
استراحت بحالت نشسته
rests
U
استراحت کردن بالشتک
rest up
U
استراحت کامل کردن
work ratio
U
نسبت کار به استراحت
jump suits
U
لباس خانه و استراحت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com