Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
military intervention
U
مداخله نظامی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
laissez faire
U
عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
laisser faire
U
عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
militarism
U
روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
judge advocate
U
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
facing
U
یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
facings
U
یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
maneuvres
U
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvring
U
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvre
U
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvred
U
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
terminal command
U
فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
manoeuvres
U
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvred
U
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvring
U
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
terminals
U
سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
rank and file
U
صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
terminal
U
سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
phantom order
U
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
military government
U
حکومت نظامی فرمانداری نظامی
military channel
U
چانل نظامی مجرای نظامی
army terminals
U
باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
military impedimenta
U
شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی
intervention
U
مداخله
to thrust oneself
U
مداخله
interventions
U
مداخله
officious
U
مداخله کن
right to intervene
U
حق مداخله
intermediation
U
مداخله
interfere
U
مداخله
interposition
U
مداخله
interfered
U
مداخله
interferes
U
مداخله
interposal
U
مداخله
participation
U
مداخله
meddlesome
U
مداخله گر
pryer
U
مداخله گر
interference
U
مداخله
intervention
U
مداخله کردن
intervenes
U
مداخله کردن
meddle
U
مداخله کردن
meddled
U
مداخله کردن
meddles
U
مداخله کردن
interpose
U
مداخله کردن
intervened
U
مداخله کردن
interposed
U
مداخله کردن
interposes
U
مداخله کردن
interventions
U
مداخله کردن
interposing
U
مداخله کردن
undue
U
بدون مداخله
nonintervention
U
عدم مداخله
intervenient
U
مداخله کننده
intervener
U
مداخله کننده
intermediaries
U
وساطت مداخله
intermediary
U
وساطت مداخله
stickle
U
مداخله کردن
interposingly
U
ازراه مداخله
interventionist
U
طرفدار مداخله
intevener
U
مداخله کننده
tamperer
U
مداخله کننده
interlope
U
مداخله کردن
intervene
U
مداخله کردن
non intervention
U
عدم مداخله
intermediacy
U
میانجی گری مداخله
to intervene in an affair
U
در کاری مداخله کردن
put in
U
مداخله کردن رساندن
nonintervention
U
سیاست عدم مداخله
tamper
U
مداخله وفضولی کردن
to i. with qnother's affairs
U
درکاردیگری مداخله کردن
intermediate
U
درمیان اینده مداخله کننده
interfered
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interjects
U
در میان امدن مداخله کردن
interjecting
U
در میان امدن مداخله کردن
interjected
U
در میان امدن مداخله کردن
interject
U
در میان امدن مداخله کردن
electromagnetic interference
U
مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
intervene
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
interfere
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
intervened
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
poke nose into something
[one's life]
<idiom>
U
در کار کسی مداخله کردن
intervenes
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
marplot
U
ادم فضول مداخله کننده
interposingly
U
مداخله کنان بطور معترضه
Pry not into the affair of others.
<proverb>
U
در کار دیگران مداخله مکن .
step in
U
مداخله بیجا در کاری کردن
interferes
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
isolationist
U
طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
intercurrent
U
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
Community architecture
U
[جنبش مداخله در طراحی ساختمان های انگلیس]
intercurreace
U
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
let point
U
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
interloper
U
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interventionism
U
سیستم مداخله دولت درامور اقتصادی و عدم وجودازادی درتجارت
interlopers
U
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
holding company
U
شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
hand salute
U
سلام نظامی دادن سلام نظامی
martial law
U
مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
court martial
U
محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
foreign military sales
U
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
kibitz
U
درکاردیگری مداخله کردن فضولی کردن
martial
U
نظامی
mil
U
نظامی
soldiers
U
نظامی
martin
U
نظامی
soldier
U
نظامی
fort
U
دژ نظامی
military
U
نظامی
serviced
U
نظامی
service
U
نظامی
warlike
U
نظامی
by military force
U
با نیروی نظامی
soldiery
U
نیروی نظامی
spirit de corps
U
غرور نظامی
attache
U
وابسته نظامی
military services
U
قسمتهای نظامی
articles of war
U
قانون نظامی
army staff
U
ستاد نظامی
military specifications
U
خصوصیات نظامی
saluting
U
احترام نظامی
salutes
U
احترام نظامی
campound
U
کمپ نظامی
court material
U
دادگاه نظامی
court martiall
U
شورای نظامی
court martiall
U
دادگاه نظامی
military platform
U
سکوی نظامی
court martial
U
دادگاه نظامی
counter military
U
ضد عملیات نظامی
military posture
U
ارایش نظامی
council ofwar
U
شورای نظامی
military posture
U
وضعیت نظامی
military psychology
U
روانشناسی نظامی
military resources
U
منابع نظامی
intelligence
U
اطلاعات نظامی
saluted
U
احترام نظامی
councils of war
U
شورای نظامی
council of war
U
شورای نظامی
exercised
U
مشق نظامی
exercises
U
مانور نظامی
army attache
U
وابسته نظامی
paramilitary
U
شبه نظامی
paramilitaries
U
شبه نظامی
militarily
U
از لحاظ نظامی
the military profession
U
کار نظامی
militias
U
نیروی نظامی
the sabre
U
نیروی نظامی
militia
U
نیروی نظامی
exercises
U
مشق نظامی
military testament
U
وصیتنامه نظامی
exercised
U
مانور نظامی
strategic map
U
نقشه نظامی
salute
U
احترام نظامی
citadel
U
قلعه نظامی
citadels
U
قلعه نظامی
guest houses
U
مهمانسرای نظامی
guest house
U
مهمانسرای نظامی
military specifications
U
کدتخصصی نظامی
military spending
U
مخارج نظامی
military strategy
U
استراتژی نظامی
exercise
U
مانور نظامی
exercise
U
مشق نظامی
soldiers
U
فرد نظامی
defense information
U
اطلاعات نظامی
military government
U
دولت نظامی
military assistance
U
کمک نظامی
military area
U
منطقه نظامی
military advisor
U
مستشار نظامی
military adviser
U
مستشار نظامی
militarize
U
نظامی کردن
militarization
U
نظامی کردن
marched
U
گام نظامی
prisidio
U
قلعه نظامی
martial spirit
U
روح نظامی
military government
U
حکومت نظامی
martial rule
U
حکومت نظامی
military attache
U
وابسته نظامی
military body
U
هیئت نظامی
military funds
U
بودجه نظامی
military funds
U
اعتبار نظامی
military expenditure
U
مخارج نظامی
military doctorine
U
مقررات نظامی
military doctorine
U
دکترین نظامی
military crest
U
خط الراس نظامی
military courtesy
U
شئونات نظامی
military courtesy
U
احترامات نظامی
military court
U
دادگاه نظامی
military convention
U
اتحاد نظامی
military comission
U
کمیسیون نظامی
military tribunal
U
دادگاه نظامی
martial court
U
دادگاه نظامی
military intelligence
U
اطلاعات نظامی
general outpatient clinic
U
درمانگاه نظامی
military comission
U
هیئت نظامی
garrison state
U
ایالت نظامی
installations
U
قسمت نظامی
field colours
U
پرچم نظامی
field colors
U
پرچم نظامی
military justice
U
دادسرای نظامی
installations
U
موسسه نظامی
military justice
U
دادرسی نظامی
dressing parade
U
مشق نظامی
military occupational speciality
U
کد تخصصی نظامی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com