Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 193 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
synchronous transmission
U
مخابره همگام
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
analog transmission
U
انتقال یا مخابره قیاسی مخابره انالوگ
serial transmission
U
مخابره سری مخابره نوبتی
agent authentication
U
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
service message
U
پیام ازمایش خط مخابره پیام مخصوص شروع مخابره
synchronous
U
همگام
concordant
U
همگام
synchronous system
U
سیستم همگام
sync
U
کاراکتر همگام
synchronous operation
U
عمل همگام
synchronous machine
U
ماشین همگام
parallelled
U
همگام قرینه
synchronous device
U
دستگاه همگام
synchronous circuit
U
مدار همگام
synchronous computer
U
کامپیوتر همگام
parallels
U
همگام قرینه
parallelling
U
همگام قرینه
synchronizer
U
همگام کننده
paralleling
U
همگام قرینه
paralleled
U
همگام قرینه
parallel
U
همگام قرینه
covariation
U
تغییر همگام
mainlining
U
همگام بااکثریت
running mates
U
اسب همگام
running mate
U
اسب همگام
mainlined
U
همگام بااکثریت
mainline
U
همگام بااکثریت
resonances
U
حالت همگام
async
U
غیر همگام
resonance
U
حالت همگام
mainlines
U
همگام بااکثریت
synchro
U
همگام ساز
synchronized
U
همگام شده
sync character
U
کاراکتر همگام
tape synchronizer
U
همگام کننده نوار
synchronous multiplexor
U
تسهیم کننده همگام
synchronous time division multiplexing
U
تسهیم زمانی همگام یاهمزمان
synchronous data link control
U
کنترل پیوند دادهای همگام
stdm
U
SynchronousTime-Devision تسهیم زمانی همگام ultiplexing
clocks
U
سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clocks
U
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clock
U
سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock
U
باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clock
U
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clocks
U
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
despatch
U
مخابره
transmission
U
مخابره
transmissions
U
مخابره
message line
U
خط مخابره
trafficking
U
مخابره
traffic
U
مخابره
trafficked
U
مخابره
traffics
U
مخابره
traffick
U
مخابره
message
U
مخابره
communication
U
مخابره
messages
U
مخابره
duplex transmission
U
مخابره دو رشتهای
data transmission
U
مخابره داده ها
end of transmission
U
انتهای مخابره
flag hoist
U
مخابره با پرچم
analog transmission
U
مخابره قیاسی
duplex transmission
U
مخابره دورشتهای
signal bridge
U
پل مخابره ناو
dispateh
U
مخابره کردن
digital transmission
U
مخابره دیجیتال
asynchronous transmission
U
مخابره غیرهمزمان
boat call
U
مخابره با قایق
data communication
U
مخابره داده ها
data transmission
U
مخابره داده
neutral transmission
U
مخابره خنثی
transmission error
U
خطای مخابره
transmission rate
U
نرخ مخابره
transmission rate
U
سرعت مخابره
transmission security
U
تامین مخابره
transmittal
U
ارسال مخابره
transmittance
U
ارسال مخابره
transmittancy
U
ارسال مخابره
visual communication
U
مخابره بصری
telegraphic message
U
مخابره تلگرافی
synchronous transmission
U
مخابره همزمان
parallel transmission
U
مخابره موازی
polar transmission
U
مخابره قطبی
retransmission
U
مخابره مجدد
satellite communications
U
مخابره ماهوارهای
serial tranmission
U
مخابره نوبتی
simplex transmission
U
مخابره ساده
syncheronous communications
U
مخابره همزمان
wirable
U
قابل مخابره
signalled
U
مخابره کردن
telegram
U
مخابره تلگرافی
communicating
U
مخابره کردن
asynchronous transmission
U
مخابره ناهمگام
transmissions
U
مخابره مخابرات
transmissions
U
مخابره کردن
transmission
U
مخابره کردن
flag
U
پرچم مخابره
flags
U
پرچم مخابره
squawks
U
مخابره کردن
squawked
U
مخابره کردن
signal
U
مخابره کردن
squawk
U
مخابره کردن
signaled
U
مخابره کردن
telegrams
U
مخابره تلگرافی
wires
U
مخابره کردن
telegraph
U
مخابره تلگرافی
transmission
U
مخابره مخابرات
telegraphed
U
مخابره تلگرافی
telegraphing
U
مخابره تلگرافی
telegraphs
U
مخابره تلگرافی
wire
U
مخابره کردن
In the fullness lf time .
U
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
start stop transmission
U
مخابره قطع و وصلی
multiplex
U
تسهیم مخابره ترکیبی
radio
U
با بی سیم مخابره کردن
jam
U
مانع مخابره شدن
radioing
U
با بی سیم مخابره کردن
jams
U
مانع مخابره شدن
radioed
U
با بی سیم مخابره کردن
retransmit
U
دوباره مخابره کردن
jammed
U
مانع مخابره شدن
radiotelegram
U
مخابره تلگراف بیسیم
radios
U
با بی سیم مخابره کردن
end of transmission block
U
انتهای بلاک مخابره
dispatch
U
مخابره کردن ارسال
despatching
U
مخابره کردن ارسال
despatches
U
مخابره کردن ارسال
semaphore
U
مخابره با پرچم دستی
despatched
U
مخابره کردن ارسال
radiogram
U
مخابره پیام با بی سیم
radiograms
U
مخابره پیام با بی سیم
aerogram
U
مخابره با تلگراف بی سیم
semaphore
U
مخابره بوسیله پرچم
transmitted data
U
دادههای مخابره شده
etb
U
انتهای بلاک مخابره
dispatched
U
مخابره کردن ارسال
dispatches
U
مخابره کردن ارسال
half duplex transmission
U
مخابره دو نیم رشتهای
helio
U
ایینه مخابره پیام
squawk box
U
دستگاه مخابره داخلی ناو
signalled
U
مخابره کردن علامت دادن
signaled
U
مخابره کردن علامت دادن
signal
U
مخابره کردن علامت دادن
wigwag
U
ارتباط یا مخابره بوسیله پرچم
blinker yardarm
U
چراغ مخابره دکل کشتی
heliographic
U
مربوط به مخابره تلگراف افتابی
semaphore
U
بوسیله پرچم مخابره کردن
intercom
U
دستگاه مخابره داخل ساختمان
alphabet code flag
U
پرده مخابره حروف یا اعداد
toll call
U
مخابره تلفنی خارج شهری
intercoms
U
دستگاه مخابره داخل ساختمان
toll calls
U
مخابره تلفنی خارج شهری
walkie-talkies
U
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
telephoto
U
دستگاه مخابره عکس ازمسافات دور
wirelesses
U
بابی سیم تلگراف مخابره کردن
intercommunication
U
رابطه یا مخابره بین چند مرکز
wireless
U
بابی سیم تلگراف مخابره کردن
phototelegraphyt
U
مخابره تلگرافی عکس عکسبرداری رادیویی
walkie talkie
U
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
walkie-talkie
U
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
datacom
U
امکان ارتباط دادهای مخابره ارزان قیمت
procedure word
U
کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
radio procedures
U
روشهای مخابره با بی سیم روش مکالمات رادیویی
nancy
U
سیستم چراغ نانسی مخصوص مخابره بصری
open code
U
سیستم رمزی که به صورت کشف مخابره میشود
multiplex telegraphy
U
دستگاه تلگرافی که در یک زمان با یک سیم چند مخابره میکند
modem
U
دستگاه مدولاسیون وبازخوانی اطلاعات کامپیوتری یا مخابره انها به جاهای دیگر
CB
U
مخفف وابسته به امواج رادیویی که برای استفادهی افراد عادی که میخواهند با فرستندهی خصوصی مخابره کنند کنارگذاشته شده است
telling
U
مخابره اطلاعات به دست امده از تجسس هوایی به یکانهای پدافند هوایی
heliograph
U
گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
he sent me a wire
U
تلگرافی برای من فرستاد تلگرافی بمن مخابره کرد
heliography
U
مخابره باتلگراف افتابی ساختن عکس گراووری افتابی
semaphore
U
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
frequency division multilexing
U
مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
despatches
U
ارسال کردن حمل مخابره کردن
dispatches
U
ارسال کردن حمل مخابره کردن
dispatched
U
ارسال کردن حمل مخابره کردن
despatched
U
ارسال کردن حمل مخابره کردن
communicates
U
مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
dispatch
U
ارسال کردن حمل مخابره کردن
communicated
U
مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
communicate
U
مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
despatching
U
ارسال کردن حمل مخابره کردن
communications stallite corporation
U
یک شرکت تحت مالکیت خصوصی است که امتیاز ان توسط کنگره ایالات متحده امریکا به منظور مخابره سیگنالهای صوتی وتلویزیونی و تصویری ماهواره صادر شده است
transmitters
U
منتقل کننده مخابره کننده
squawk
U
مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawked
U
مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawks
U
مخابره داخلی ارتباط داخلی
transmitter
U
منتقل کننده مخابره کننده
eot
U
maker Tape Of End نشانگر انتهای نوار Transmission Of End انتهای مخابره
rs c
U
استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند
ground signals
U
سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
flag semaphore
U
سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com