Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
serial tranmission
U
مخابره نوبتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
serial transmission
U
مخابره سری مخابره نوبتی
Other Matches
analog transmission
U
انتقال یا مخابره قیاسی مخابره انالوگ
agent authentication
U
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
service message
U
پیام ازمایش خط مخابره پیام مخصوص شروع مخابره
typic
U
نوبتی
tyupical
U
نوبتی
periodic
U
نوبتی
serials
U
نوبتی
paroxysmal
U
نوبتی
periodical
U
نوبتی
serial
U
نوبتی
serials
U
نوبتی ردهای
serializer
U
نوبتی کننده
serial subtractor
U
کاهشگر نوبتی
serial storage
U
انباره نوبتی
serial processing
U
پردازش نوبتی
intermittent
U
نوبهای نوبتی
consecutive climbing
U
صعود نوبتی
henotheism
U
توحید نوبتی
rotational post
U
شغل نوبتی
serial access
U
دستیابی نوبتی
serial adder
U
افزایشگر نوبتی
serial computer
U
کامپیوتر نوبتی
serial feeding
U
تغذیه نوبتی
serial operation
U
عمل نوبتی
serial printer
U
چاپگر نوبتی
serial
U
نوبتی ردهای
shifts
U
نوبتی استعداد
shifted
U
نوبتی استعداد
shift
U
نوبتی استعداد
moon blind
U
دچار اماس نوبتی
serializes
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializing
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialising
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialises
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialized
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
rotation
U
تعویض نوبتی یکانها یا افراد
moon blindness
U
اماس نوبتی در چشم اسب
serialised
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialize
U
نوبتی کردن پیاپی ساختن
squads
U
گروه 5 نفری تیراندازان در مسابقه نوبتی
squad
U
گروه 5 نفری تیراندازان در مسابقه نوبتی
pacer
U
شریک نوبتی بازیگروقتی که شرکت کننده کم باشد
rotating unit
U
یکان در حال تعویض یاچرخش نوبتی بین پستها
pace
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
transmissions
U
مخابره
message line
U
خط مخابره
transmission
U
مخابره
traffic
U
مخابره
trafficked
U
مخابره
messages
U
مخابره
traffick
U
مخابره
message
U
مخابره
communication
U
مخابره
trafficking
U
مخابره
traffics
U
مخابره
despatch
U
مخابره
analog transmission
U
مخابره قیاسی
duplex transmission
U
مخابره دورشتهای
asynchronous transmission
U
مخابره ناهمگام
telegraphs
U
مخابره تلگرافی
wirable
U
قابل مخابره
dispateh
U
مخابره کردن
digital transmission
U
مخابره دیجیتال
data transmission
U
مخابره داده
data communication
U
مخابره داده ها
data transmission
U
مخابره داده ها
boat call
U
مخابره با قایق
asynchronous transmission
U
مخابره غیرهمزمان
duplex transmission
U
مخابره دو رشتهای
end of transmission
U
انتهای مخابره
flag hoist
U
مخابره با پرچم
transmission security
U
تامین مخابره
transmission rate
U
سرعت مخابره
transmission rate
U
نرخ مخابره
transmission error
U
خطای مخابره
telegraphic message
U
مخابره تلگرافی
signal bridge
U
پل مخابره ناو
simplex transmission
U
مخابره ساده
syncheronous communications
U
مخابره همزمان
synchronous transmission
U
مخابره همگام
transmittal
U
ارسال مخابره
transmittance
U
ارسال مخابره
neutral transmission
U
مخابره خنثی
parallel transmission
U
مخابره موازی
polar transmission
U
مخابره قطبی
retransmission
U
مخابره مجدد
satellite communications
U
مخابره ماهوارهای
visual communication
U
مخابره بصری
transmittancy
U
ارسال مخابره
synchronous transmission
U
مخابره همزمان
telegraphing
U
مخابره تلگرافی
telegrams
U
مخابره تلگرافی
telegram
U
مخابره تلگرافی
squawks
U
مخابره کردن
transmission
U
مخابره کردن
flag
U
پرچم مخابره
transmissions
U
مخابره مخابرات
flags
U
پرچم مخابره
squawked
U
مخابره کردن
signal
U
مخابره کردن
transmissions
U
مخابره کردن
squawk
U
مخابره کردن
signalled
U
مخابره کردن
transmission
U
مخابره مخابرات
telegraphed
U
مخابره تلگرافی
wire
U
مخابره کردن
telegraph
U
مخابره تلگرافی
communicating
U
مخابره کردن
wires
U
مخابره کردن
signaled
U
مخابره کردن
radioed
U
با بی سیم مخابره کردن
radioing
U
با بی سیم مخابره کردن
jammed
U
مانع مخابره شدن
radiogram
U
مخابره پیام با بی سیم
radio
U
با بی سیم مخابره کردن
radios
U
با بی سیم مخابره کردن
jam
U
مانع مخابره شدن
retransmit
U
دوباره مخابره کردن
multiplex
U
تسهیم مخابره ترکیبی
radiotelegram
U
مخابره تلگراف بیسیم
aerogram
U
مخابره با تلگراف بی سیم
despatching
U
مخابره کردن ارسال
transmitted data
U
دادههای مخابره شده
jams
U
مانع مخابره شدن
semaphore
U
مخابره بوسیله پرچم
despatches
U
مخابره کردن ارسال
despatched
U
مخابره کردن ارسال
semaphore
U
مخابره با پرچم دستی
radiograms
U
مخابره پیام با بی سیم
dispatched
U
مخابره کردن ارسال
dispatches
U
مخابره کردن ارسال
helio
U
ایینه مخابره پیام
half duplex transmission
U
مخابره دو نیم رشتهای
start stop transmission
U
مخابره قطع و وصلی
dispatch
U
مخابره کردن ارسال
etb
U
انتهای بلاک مخابره
end of transmission block
U
انتهای بلاک مخابره
squawk box
U
دستگاه مخابره داخلی ناو
signalled
U
مخابره کردن علامت دادن
wigwag
U
ارتباط یا مخابره بوسیله پرچم
signal
U
مخابره کردن علامت دادن
signaled
U
مخابره کردن علامت دادن
intercoms
U
دستگاه مخابره داخل ساختمان
semaphore
U
بوسیله پرچم مخابره کردن
heliographic
U
مربوط به مخابره تلگراف افتابی
intercom
U
دستگاه مخابره داخل ساختمان
blinker yardarm
U
چراغ مخابره دکل کشتی
toll calls
U
مخابره تلفنی خارج شهری
alphabet code flag
U
پرده مخابره حروف یا اعداد
toll call
U
مخابره تلفنی خارج شهری
intercommunication
U
رابطه یا مخابره بین چند مرکز
phototelegraphyt
U
مخابره تلگرافی عکس عکسبرداری رادیویی
wirelesses
U
بابی سیم تلگراف مخابره کردن
wireless
U
بابی سیم تلگراف مخابره کردن
walkie-talkie
U
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
telephoto
U
دستگاه مخابره عکس ازمسافات دور
walkie talkie
U
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
walkie-talkies
U
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
datacom
U
امکان ارتباط دادهای مخابره ارزان قیمت
procedure word
U
کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
open code
U
سیستم رمزی که به صورت کشف مخابره میشود
nancy
U
سیستم چراغ نانسی مخصوص مخابره بصری
radio procedures
U
روشهای مخابره با بی سیم روش مکالمات رادیویی
multiplex telegraphy
U
دستگاه تلگرافی که در یک زمان با یک سیم چند مخابره میکند
modem
U
دستگاه مدولاسیون وبازخوانی اطلاعات کامپیوتری یا مخابره انها به جاهای دیگر
CB
U
مخفف وابسته به امواج رادیویی که برای استفادهی افراد عادی که میخواهند با فرستندهی خصوصی مخابره کنند کنارگذاشته شده است
telling
U
مخابره اطلاعات به دست امده از تجسس هوایی به یکانهای پدافند هوایی
heliograph
U
گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
he sent me a wire
U
تلگرافی برای من فرستاد تلگرافی بمن مخابره کرد
heliography
U
مخابره باتلگراف افتابی ساختن عکس گراووری افتابی
semaphore
U
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
frequency division multilexing
U
مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
despatches
U
ارسال کردن حمل مخابره کردن
despatched
U
ارسال کردن حمل مخابره کردن
dispatch
U
ارسال کردن حمل مخابره کردن
despatching
U
ارسال کردن حمل مخابره کردن
dispatched
U
ارسال کردن حمل مخابره کردن
communicate
U
مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
dispatches
U
ارسال کردن حمل مخابره کردن
communicated
U
مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
communicates
U
مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
communications stallite corporation
U
یک شرکت تحت مالکیت خصوصی است که امتیاز ان توسط کنگره ایالات متحده امریکا به منظور مخابره سیگنالهای صوتی وتلویزیونی و تصویری ماهواره صادر شده است
transmitter
U
منتقل کننده مخابره کننده
transmitters
U
منتقل کننده مخابره کننده
squawks
U
مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawked
U
مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawk
U
مخابره داخلی ارتباط داخلی
eot
U
maker Tape Of End نشانگر انتهای نوار Transmission Of End انتهای مخابره
rs c
U
استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند
ground signals
U
سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
flag semaphore
U
سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com