English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 174 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
resolutive U محلل موجب فسخ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
discussive U محلل
one of the makes lawful U محلل
discutient U محلل
resolvent U محلل
menstruum U محلل
dissolvent U محلل
attenuant U محلل
alterative U محلل
solvents U مایع محلل
solvent <adj.> U مایع محلل
dissolving <adj.> U مایع محلل
resolvent <adj.> U مایع محلل
occasion U موجب
inducement U موجب
origins U موجب
occasioned U موجب
cause U موجب
causing U موجب
causes U موجب
incur U موجب
incurred U موجب
incurring U موجب
incurs U موجب
occasions U موجب
whereby U که به موجب ان
occasioning U موجب
origin U موجب
inducements U موجب
contributory U موجب
in conformity with U بر موجب
offeror U موجب
contributive U موجب
promibitive U موجب منع
to bring forth U موجب شدن
like a red rag to the bull U موجب خشم
affording U موجب شدن
afforded U موجب شدن
afford U موجب شدن
sperms U موجب ایجادچیزی
scourger U موجب بلا
sperm U موجب ایجادچیزی
brings U موجب شدن
conducive U موجب شونده
cuse of a U موجب وحشت
effectuate U موجب شدن
federal reserve system U سیستمی که به موجب ان
give rise to U موجب شدن
ill fated U موجب بدبختی
affords U موجب شدن
pleasing U موجب مسرت
thorns U موجب ناراحتی
entailed U موجب شدن
bring U موجب شدن
bringing U موجب شدن
thorn U موجب ناراحتی
gratifying U موجب خوشنودی
entail U موجب شدن
stumbling blocks U موجب لغزش
entailing U موجب شدن
entails U موجب شدن
stumbling block U موجب لغزش
drawing card U موجب جلب توجه
evinces U موجب شدن برانگیختن
evinced U موجب شدن برانگیختن
hysteroid U موجب اختناق رحمی
sufferance U سکوت موجب رضا
sidesplitting U موجب تشنج پهلوها
incentive U اتش افروز موجب
inotropic U موجب انقباض ماهیچه
peristrephic U گرداننده موجب گردش
lactogenic U موجب ترشح شیر
incentives U اتش افروز موجب
evincing U موجب شدن برانگیختن
evince U موجب شدن برانگیختن
hysterogenic U موجب اختناق رحمی
ulcerative U موجب تولید زخم
smoke screen U موجب تاریکی وابهام
suspensor U موجب تعلیق نگاهدارنده
inbreed U موجب شدن بوجود اوردن
occasioning U موجب شدن فراهم کردن
effecturate U موجب شدن انجام دادن
silert gives consent U خاموشی موجب رضا است
haste makes waste U تعجیل موجب تعطیل است
curiosity killed the cat <idiom> U فضولی هم موجب دردسرمی شود
suspensory U موجب تعویق بیضه بند
troubler U موجب تصدیع خاطر مزاحمت
scarecrow U ادمک سرخرمن موجب ترس
scarecrows U ادمک سرخرمن موجب ترس
reductase U دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
belly laugh U هر چیزی که موجب خنده شود
belly laughs U هر چیزی که موجب خنده شود
ignominious U موجب رسوایی ننگ اور
motivate] U تحریک کردن موجب شدن
lutenize U موجب ایجاد جسم زرد
detractive U سبک کننده موجب کسرشان
flunk U چیدن موجب شکست شدن
occasion U موجب شدن فراهم کردن
inures U معتاد کردن موجب شدن
flunked U چیدن موجب شکست شدن
flunking U چیدن موجب شکست شدن
flunks U چیدن موجب شکست شدن
occasioned U موجب شدن فراهم کردن
occasions U موجب شدن فراهم کردن
motivates U انگیختن موجب و سبب شدن
motivated U انگیختن موجب و سبب شدن
inured U معتاد کردن موجب شدن
inure U معتاد کردن موجب شدن
motivate U انگیختن موجب و سبب شدن
motivating U انگیختن موجب و سبب شدن
inuring U معتاد کردن موجب شدن
this act provoked my inquiry U این کار موجب پرسش من است
abortionists U کسی که موجب سقط جنین میشود
abortionist کسی که موجب سقط جنین میشود
To break a habit makes one ill. <proverb> U ترک عادت موجب مرض است .
denominative U مشتق ازاسم یاصفت موجب تسمیه
gaping stock U چیزی که موجب خیره نگریستن گرد د
in the clear <idiom> U رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
riffling U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
gastrin U هورمونی که موجب ترشح شیره معده میگردد
hyperinsulinism U درخون که موجب کم شدن قند خون میگردد
breeding ground U محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding grounds U محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
blighters U شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
riffle U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffled U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
new broom sweeps clean <idiom> U شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
riffles U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
blighter U شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
red reg U چیزی که موجب خشم وبرانگیختگی گرد د یکجورزنگ در گندم
expansion bearing U تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
anticatalyst U مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود
an unclear condition which U consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
quantity theory of money U نظریهای که به موجب ان قیمت هرکالا با مقدار پول تعیین میشود
humoral pathology U علم ناخوشی شناسی که به موجب ان همه بیماریهارانتیجه فسادخلط هامیدانند
prizing U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizes U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
sound effects U عوامل صوتی که در رادیو وتلویزیون وفیلم سینمایی وغیره موجب صدامیشود
bergson criterion U ضابطهای که نشان میدهد هر تغییری که موجب کاهش مطلوبیت شود نامطلوب است
yellow bile U مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
breach of trust U کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
asylum U حقی است که به موجب ان هردولت میتواند کسانی را که به علل سیاسی به خاک او یاسفارتخانه اش می گریزند راپناه دهد
asylums U حقی است که به موجب ان هردولت میتواند کسانی را که به علل سیاسی به خاک او یاسفارتخانه اش می گریزند راپناه دهد
bond U سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
economic determinism U یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
capitulation U تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
dogmatism U دگماتیسم روش فکری که به موجب ان "دگمها" یا سنن و سوابق مسلمه باید بدون پرسش وکورکورانه مورد تبعیت قرارگیرند
silence gives consent U سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
sudatorium U حمام گرم که موجب عرق زیاد گردد گرمخانه حمام
estrogen U هورمن جنسی زنانه که موجب بروز سفات جنسی ثانویه زنان میشود
equitable estate U در CL مرتهن بالقوه مالک عین مرهونه میشود و بعلاوه تاسیسی وجوددارد که به موجب ان می توان حق از گرو دراوردن ملک را از راهن سلب کرد
succor U کمک برای رهایی از پریشانی موجب کمک
succour U کمک برای رهایی از پریشانی موجب کمک
dedication U در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
dedications U در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
liquefacient U عامل موجب ترشح ترشح کننده
edict of emancipation U فرمانی که به تاریخ سوم مارس 1681 به وسیله الکساندر دوم امپراطور روسیه صادر و به موجب ان به "سرفها" یعنی ثلث جمعیت روسیه که فاقدازادی واقعی بودند
rio treaty U اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
purgation U روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
originates U موجب شدن ناشی شدن
originating U موجب شدن ناشی شدن
originate U موجب شدن ناشی شدن
originated U موجب شدن ناشی شدن
liquidity preference theory U براساس این نظریه که بوسیله جان مینارد کینز اقتصاددان انگلیسی ارائه شده است پائین امدن نرخ بهره موجب افزایش نقدینگی و کاهش اوراق قرضه بهادار میشود .
union shop U یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
letters of administration U حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
emancipation proclamation U اعلامیه ازادی بردگان اعلامیهای که در اول ژانویه 3681 به وسیله ابراهام لینکلن رئیس جمهور امریکاصادر و به موجب ان به بردگان سیاهپوست امریکایی ازادی اعطا شد
implied malice U سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
warehousing system U روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
collective goods U کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
tontine U تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com