English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
landlocked U محصور در خشکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fenced U محصور
pent U محصور
closed U محصور
pent up U محصور
walled U محصور
restricted U محصور
cooped up U محصور و محبوس
walls U محصور کردن
enwind U محصور کردن
mure U محصور کردن
ensphere U محصور کردن
close U جای محصور
closer U جای محصور
closes U جای محصور
closest U جای محصور
embay U محصور کردن
snowbound U محصور در برف
landlocked U محصور درخشکی
wall U محصور کردن
populated U مسکون محصور
impark U محصور کردن
courtyard U محوطه محصور
paler U ناحیه محصور قلمروحدود
pale U ناحیه محصور قلمروحدود
locked up U در محلی محصور کردن
lock up U در محلی محصور کردن
ensheathe U درغلاف محصور کردن
to confine something to something U چیزی را محصور کردن
to restrict something U چیزی را محصور کردن
hoosegow U محبس محل محصور
to limit something U چیزی را محصور کردن
inbound U محصور در حدود معینی
palest U ناحیه محصور قلمروحدود
parks U شکارگاه محصور مرتع
parked U شکارگاه محصور مرتع
seagirt U محصور بوسیله دریا
park U شکارگاه محصور مرتع
bind U محصور کردن بهم پیوستن
binds U محصور کردن بهم پیوستن
caged storage U انبار کردن به طریقه محصور
embank U با خاک یا سنگ محصور کردن
garrisons U محصور کردن حصار کشیدن
impark U در پارک یا جنگل محصور کردن
garrison U محصور کردن حصار کشیدن
entanglement U محصور با شبکه سیم خاردار
entanglements U محصور با شبکه سیم خاردار
barrenness U خشکی
aridity U خشکی
stiffness U خشکی
droughts U خشکی
dry land U خشکی
xeransis U خشکی
land n U خشکی
leanness U خشکی
dry gap bridge U پل خشکی
drouth U خشکی
crispness U خشکی
parchedness U خشکی
drought U خشکی
mainland U خشکی
land U خشکی
rigidity U خشکی
terra firma U خشکی
constipation U خشکی
dryness U خشکی
scaling ladder U نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
degagement U [حریم محصور بین راهرو و دهلیز]
immure U در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
circumvallate U باسنگریابارو محصور شده سنگربندی کردن
stiff neck U خشکی گردن
landings U ورود به خشکی
zerophytes U خشکی پسند
lands man U اهل خشکی
xerophytes U خشکی پسند
landsman U اهل خشکی
overland route U راه خشکی
loosening U از خشکی در اوردن
huskiness U درشتی خشکی
hypnotic rigidity U خشکی هیپنوتیسمی
loosens U از خشکی در اوردن
loosen U از خشکی در اوردن
loosened U از خشکی در اوردن
land breeze U باد خشکی
landward U بسوی خشکی
landfalls U دیدن خشکی
overland U از راه خشکی
absolute drought U خشکی مطلق
ankylosis U خشکی بند
landlocked U محاط در خشکی
landing U ورود به خشکی
waterfronts U پیشرفتگی خشکی در اب
catatonic rigidity U خشکی کاتاتونیایی
chapt U خشکی زدن
waterfront U پیشرفتگی خشکی در اب
aground U به خشکی نشسته
corkiness U سبکی خشکی
spit U یک نقطه از خشکی
spits U یک نقطه از خشکی
constipate U خشکی اوردن
landfall U دیدن خشکی
closures U رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
closure U رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
redoubt U موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
drylot U محوطه محصور ومحدودی برای زراعت وغیره
landside U طرف روبه خشکی
constipation U خشکی مزاج [پزشکی]
land carriage U حمل و نقل خشکی
terraqueous U شامل خشکی ودریا
terrarium U نمایشگاه جانوران خشکی
He is curt ( rigid , strict ) . U آدم خشکی است
spits U پیشرفت خشکی در دریا
eschar U خشکی پوست زخم
spit U پیشرفت خشکی در دریا
chap U خشکی زدن پوست
costiveness U خشکی مزاج [پزشکی]
dyschezia U خشکی مزاج [پزشکی]
land lubber U ادم خشکی مانده
xerostomia U خشکی دهان [پزشکی]
dry mouth syndrome U خشکی دهان [پزشکی]
dry mouth U خشکی دهان [پزشکی]
welter U درهم و برهمی خشکی
fields U شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fielded U شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
ring U محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
field U شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
amphibian vehicle U وسیله نقلیه برای خشکی و اب
overland mail U پستی که از راه خشکی برود
land U به خشکی امدن پیاده شدن
poundage U وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
portage U حمل قایق سبک روی خشکی
road haulier U حمل کننده کالا از طریق خشکی
landfalls U دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfall U دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landsman U کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
pound U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding U محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
holm U جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
landfall n U دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
horse U اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
play U شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played U شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing U شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays U شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
gaff U میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
landing net U تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
caged storage U قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
entangle U باسیم خاردارمحصور کردن محصور کردن
compass U جهت کردن محصور کردن
exsiccative U داروی خشکاننده داروی خشکی اوز
exsiccant U داروی خشکاننده داروی خشکی اور
wire entanglement U با سیم خاردار محصور کردن حصار سیم خاردار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com