English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hand to mouth U محتاج گنجشک روزی
hand-to-mouth U محتاج گنجشک روزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parlour boarder U شاگرد شبانه روزی که نزدخانواده رئیس شبانه روزی زندگی میکند
to live en pension U شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
it occurs twice a day U روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
He is in abject poverty . محتاج لقمه نان است [به نان شب محتاج است]
gutter bird U گنجشک
hen sparrow U گنجشک ماده
passerine U وابسته به گنجشک
greenfinch U گنجشک تکزاسی
needier U محتاج
neediest U محتاج
needy U محتاج
it is the size of a sparrow U باندازه یک گنجشک است
aspic U درخت زبان گنجشک
ash U درخت زبان گنجشک
dependent U مربوط محتاج
in disrepair U محتاج تعمیر
wagtails U دم تکان دادن نوعی گنجشک
wagtail U دم تکان دادن نوعی گنجشک
it goes without saying U محتاج بذکر نیست
that is taken for granted U محتاج بدلیل نیست
to be dependent on somebody [something] U محتاج بودن به کسی [چیزی]
to be reliant on somebody [something] U محتاج بودن به کسی [چیزی]
to rely on somebody [something] U محتاج بودن به کسی [چیزی]
to depend on somebody [something] U محتاج بودن به کسی [چیزی]
exigent U محتاج به اقدام یا کمک فوری
ashen U شبیه خاکستر مربوط به چوب درخت زبان گنجشک
My only problem is money . U تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
adjective colour U زنگی که برای ثابت شدن محتاج به افزایش چیزدیگری است
per diem U روزی
per day U روزی
some d. U یک روزی
some time or other U یک روزی
someday U روزی
some day U روزی
some day U یک روزی
once upon a time U روزی
duily bread U روزی
daily bread U روزی
hostelry U شبانه روزی
round-the-clock شبانه روزی
circadian U شبانه روزی
hostels U شبانه روزی
quotidian U شبانه روزی
on a given day U در روزی معین
a few days U چند روزی
one spoonful a day U روزی یک قاشق
hostel U شبانه روزی
semidiurnal U کشندنیم روزی
perdiem U بقرار روزی
since the outbreak of the war U از روزی که جنگ در گرفت
hosteler U مقیم شبانه روزی
circadian rythm U ریتم شبانه روزی
boarding schools U اموزشگاه شبانه روزی
semidiurnal U جذر و مد نیم روزی
boarding school U اموزشگاه شبانه روزی
boarder U شاگرد شبانه روزی
de die in diem U از روزی به روز دیگر
boarders U شاگرد شبانه روزی
two table spoonful a day U روزی دو قاشق سوپخوری
boarding U مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
drizzly day U روزی که باران سیرمی بارد
it a day U روزی یک فنجان چای خوری
public school U دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
If things changer one day then … U اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
red letter day <idiom> U روزی که به علت واقعهای روز تاریخی است
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
rushee U دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
juniorate U مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
want U فاقد بودن محتاج بودن
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
flag day U هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
One day I want to have a horse of my very own. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
what day of the week is it? U امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
youth hostels U شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostel U شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com