Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
seal off
U
محاصره کردن ممنوع الورود کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
closed
U
ممنوع الورود
ban item
U
کالای ممنوع الورود
the import of which is prohibited
U
ان کالا ممنوع الورود است
blockages
U
محاصره محاصره کردن
blockage
U
محاصره محاصره کردن
countermand
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
disbarment
U
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
countermanding
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands
U
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
debar
U
ممنوع کردن
debarred
U
ممنوع کردن
debarring
U
ممنوع کردن
debars
U
ممنوع کردن
prohibit
U
ممنوع کردن
restricts
U
ممنوع کردن
restricting
U
ممنوع کردن
forbid
U
ممنوع کردن
prohibits
U
ممنوع کردن
prohibiting
U
ممنوع کردن
restrict
U
ممنوع کردن
forbids
U
ممنوع کردن
prohibit
U
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibits
U
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibiting
U
ممنوع کردن تحریم کردن
surrounded
U
احاطه کردن محاصره کردن
surrounds
U
احاطه کردن محاصره کردن
surround
U
احاطه کردن محاصره کردن
enveloping
U
محاصره کردن
enveloped
U
محاصره کردن
envelop
U
محاصره کردن
siege
U
محاصره کردن
envelops
U
محاصره کردن
to lay siege to
U
محاصره کردن
besieged
U
محاصره کردن
sieges
U
محاصره کردن
beleaguer
U
محاصره کردن
beseige
U
محاصره کردن
blockades
U
محاصره کردن
blockading
U
محاصره کردن
girt
U
محاصره کردن
encircle
U
محاصره کردن
encircled
U
محاصره کردن
leaguer
U
محاصره کردن
besieging
U
محاصره کردن
encircles
U
محاصره کردن
encircling
U
محاصره کردن
besieges
U
محاصره کردن
blockade
U
محاصره کردن
besiege
U
محاصره کردن
encompass
U
محاصره کردن
blockaded
U
محاصره کردن
encompassed
U
محاصره کردن
encompasses
U
محاصره کردن
encompassing
U
محاصره کردن
bar
U
بازداشتن ممنوع کردن
bars
U
بازداشتن ممنوع کردن
To lay siege to a city .
U
شهری را محاصره کردن
To rais ( lift, remove ) an embargo.
U
رفع محاصره کردن
proscribed
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes
U
ممنوع ساختن تحریم کردن
surround
U
محاصره کردن احاطه شدن
surrounds
U
محاصره کردن احاطه شدن
surrounded
U
محاصره کردن احاطه شدن
gird
U
احاطه کرده محاصره کردن نیرومندکردن
disbar
U
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
to bar somebody from something
[doing something]
U
ممنوع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from a competition
U
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
environ
U
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
outlaws
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
commit no nuisance
U
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
outlawing
U
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
leg theory
U
روش تهاجمی محاصره کردن توپزن در سمت محدوده او
beleaguered
U
در محاصره یکان محاصره شده
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
postulant
U
جدید الورود
freshmen
U
جدید الورود
freshman
U
جدید الورود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
forbidden
U
ممنوع
disallowable
U
ممنوع
prohibbited
U
ممنوع
prohibited
U
ممنوع
illicit
U
ممنوع
in d.
U
ممنوع
taboos
U
ممنوع
taboo
U
ممنوع
barred
U
ممنوع
impermissible
U
ممنوع
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
blockades
U
محاصره
blockaded
U
محاصره
blockade
U
محاصره
blockading
U
محاصره
encompassment
U
محاصره
block age
U
محاصره
siege
U
محاصره
besiegement
U
محاصره
sieges
U
محاصره
forbidden vibration
U
ارتعاشات ممنوع
forbidden zone
U
ناحیه ممنوع
it's forbidden to ...
U
ممنوع است که...
forbidden band
U
نوار ممنوع
NO PARKING
U
پارکینگ ممنوع
no waiting
U
توقف ممنوع
forbidden
U
ممنوع شده
prohibited goods
U
اشیاء ممنوع
prohibited
U
ممنوع شده
rule out
U
ممنوع ساختن
no parking
U
توقف ممنوع
battering train
U
توپخانه محاصره
pocket
U
محاصره شدن
blockade
U
محاصره دریائیsortie
beleaguered
U
محاصره شده
blockage
U
محاصره دریایی
blockading
U
محاصره اقتصادی
blockading
U
محاصره دریائیsortie
enclave
U
تحت محاصره
enclaves
U
تحت محاصره
ambient
U
محاصره شده
siege
U
محاصره حصار
sieges
U
محاصره حصار
blockades
U
محاصره دریائیsortie
paper blockade
U
محاصره بی حاصل
blockaded
U
محاصره دریائیsortie
Naval blockade .
U
محاصره دریایی
blockade
U
محاصره اقتصادی
state of siege
U
حالت محاصره
Economic enciclement ( blockade , embargo ) .
U
محاصره اقتصادی
blockages
U
محاصره دریایی
0To break thru a blockade ( siege ) .
U
محاصره را شکستن
blockaded
U
محاصره اقتصادی
paper blockade
U
محاصره کاغذی
pockets
U
محاصره شدن
blockades
U
محاصره اقتصادی
forbidden transition
U
جهش الکترونی ممنوع
forbidden energy zone
U
ناحیه انرژی ممنوع
it is strictly forbidden
U
اکیدا ممنوع است
no smoking allowed
U
استعمال دخانیان ممنوع
No camping
U
اردو زدن ممنوع
No left
[right]
turn!
U
گردش به چپ
[راست]
ممنوع!
No camping
U
چادر زدن ممنوع
to be absolutely forbidden
[prohibited]
U
مطلقا ممنوع بودن
belts
U
بستن محاصره ردن
belt
U
بستن محاصره ردن
lift a blockade
U
محاصره را پایان دادن
leaguer
U
محاصره عضو اتحادیه
belted
U
بستن محاصره ردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
no thoroughfare
U
امدو شدیاعبور) ممنوع است
dry town
U
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
dut of court
U
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
sorties
U
حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
sortie
U
حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
talking is not permitted
U
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
weather bound
U
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
fence month
U
ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
We cloced in on the enemy .
U
حلقه محاصره خودمان را روی دشمن تنگ تر کردیم
contravallation
U
استحکامات وسنگرخارجی که محاصره کنندگان میان اردوی خودوشهرمیس
forbidden fruits
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com