English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
league U مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
leagues U مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
european essembly U مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
general assmbly of the united nations U مجمع عمومی سازمان ملل متحد
socialism U جامعه گرایی جامعه داری اقتصادسوسیالیستی
unifies U متحد کردن
unify U متحد کردن
federated U متحد کردن
unifying U متحد کردن
bands U متحد کردن
accrete U متحد کردن
federates U متحد کردن
federating U متحد کردن
band U متحد کردن
unite U متحد کردن
federate U متحد کردن
uniting U متحد کردن
unites U متحد کردن
allying U متحد کردن
ally U متحد کردن
consociate U متحد کردن پیوستن
herds U متحد کردن گروه
herding U متحد کردن گروه
join U گراییدن متحد کردن
joined U گراییدن متحد کردن
leagues U اتحاد متحد کردن
reassociate U دوباره متحد کردن
league U اتحاد متحد کردن
herd U متحد کردن گروه
joins U گراییدن متحد کردن
herded U متحد کردن گروه
to unionise [British E] U متحد کردن [مثال کارگران]
to unionize [American E] U متحد کردن [مثال کارگران]
unionize U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionization U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionising U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionises U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionized U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionised U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizes U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizing U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
to seed a person to c. U کسیرا از جامعه بیرون کردن
to retire in to oneself U از جامعه کناره گیری کردن
unite U متحد کردن ترکیب کردن
uniting U متحد کردن ترکیب کردن
unites U متحد کردن ترکیب کردن
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
convents U مجمع
conventions U مجمع
convention U مجمع
societies U مجمع
convent U مجمع
society U مجمع
meeting U مجمع
meetings U مجمع
assembly U مجمع
center U مجمع
assembly U مجمع نشست
the common wealth of learning U مجمع ادبا
general meeting U مجمع عمومی
clubbed U کانون مجمع
lague U مجمع اتحادیه
clubbing U کانون مجمع
archipelago U مجمع الجزایر
clubs U کانون مجمع
constellations U مجمع الکواکب
club U کانون مجمع
archipelagos U مجمع الجزایر
general assembly U مجمع عمومی
constellation U مجمع الکواکب
national convention U مجمع ملی
jamboree U مجمع پیشاهنگان خوشی
philippine islands U مجمع الجزایر فیلیپین
lague of nations U مجمع اتقاق ملل
general meeting U مجمع عمومی شرکت
unlawful assembly U مجمع غیر قانونی
international meeting U مجمع بین المللی
statutory meeting U مجمع عمومی قانونی
annual general meeting U مجمع عمومی سالیانه
AGM U مجمع عمومی سالانه
jamborees U مجمع پیشاهنگان خوشی
AGMs U مجمع عمومی سالانه
annual general meeting U مجمع عمومی سالانه
extraordinary general meeting U مجمع عمومی فوق العاده
general meeting of share holders U مجمع عمومی صاحبان سهام
leaguer U عضو مجمع اتفاق ملل
indignation meeting U مجمع برای افهارتنفریا خشم همگانی
economic and social council U به نیابت از طرف مجمع عمومی است
nordic council U شورای اسکاندیناوی مجمع متشکل ازنمایندگان دانمارک
steering committee U کمیته مامورتهیه برنامه کار یک مجلس یا مجمع
invisible hand U فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
proxy U نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
associated U متحد
confederates U متحد
one U متحد
united U متحد
ones U متحد
confederate U متحد
associate U متحد
unified U متحد
federate U متحد
federated U متحد
associating U متحد
federal U متحد
corporate U متحد
associates U متحد
federates U متحد
married U متحد
in league U متحد
federating U متحد
allied U متحد
conjunct U متحد
realign U متحد شدن
bands U متحد شدن
unifier U متحد کننده
band U متحد شدن
concentric U متحد المرکز
realigned U متحد شدن
feudist U متحد دشمن
realigning U متحد شدن
nexus U گروه متحد
unitive U متحد کننده
uniforms U متحد الشکل
uniform U متحد الشکل
realigns U متحد شدن
unified U متحد شده
unified command U فرماندهی متحد
running mates U متحد انتخاباتی
close-knit U صمیمی و متحد
to make common cause U متحد شدن
running mate U متحد انتخاباتی
vetoed U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
u.n. U سازمان ملل متحد
charter of the united nations U منشور ملل متحد
realigns U مجددا متحد شدن
trigraph U سه حرف متحد التلفظ
unified U یکپارچه فرماندهی متحد
realigning U مجددا متحد شدن
united nations organization U سازمان ملل متحد
realigned U مجددا متحد شدن
United Nations U سازمان ملل متحد
realign U مجددا متحد شدن
federalization U تشکیل کشورهای متحد
federated U تشکیل کشورهای متحد دادن
federate U تشکیل کشورهای متحد دادن
federates U تشکیل کشورهای متحد دادن
federating U تشکیل کشورهای متحد دادن
federative U مبنی بر سازمان کشورهای متحد
federates U متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
security council U شورای امنیت سازمان ملل متحد
federating U متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federate U متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federated U متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
annulus U فضای بین دوایر متحد المرکز
societies U جامعه
community U جامعه
ecological community U جامعه
society U جامعه
polity U جامعه
communities U جامعه
polities U جامعه
universe U جامعه
socio- U جامعه
the body politic U جامعه
united nations high commissioner U مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
peace force U نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
hominy grits U ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
A classless society. U جامعه بی طبقه
underclass U بی کلاس [در جامعه]
antisocial U جامعه ستیز
psychopathy U جامعه ستیزی
throwaway society U جامعه مسرف
sociopathy U جامعه ستیزی
inert society U جامعه بیهوده
preliterate society U جامعه نانویسا
league of nations U جامعه ملل
classless society U جامعه بی طبقه
sociologist U جامعه شناس
closed society U جامعه بسته
subclass U بی کلاس [در جامعه]
nonliterate society U جامعه نانویسا
psychopaths U جامعه ستیز
sociometry U جامعه سنجی
sociogenic U جامعه زاد
sociocentrism U جامعه- محوری
sociality U جامعه جویی
social minded U در فکر جامعه
society U جامعه اجتماع
atomistic society U جامعه ذرهای
societies U جامعه اجتماع
socialism U جامعه گرایی
psychopath U جامعه ستیز
primitive society U جامعه ابتدایی
lower class U بی کلاس [در جامعه]
social desirability U جامعه پسندی
biocenose U جامعه زندگان
sociology U جامعه شناسی
stimulus population U جامعه محرکها
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com