English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
incorporal U مجرد غیر محسوس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
patenting U محسوس
significance U محسوس
tangibly U محسوس
phenomenally U محسوس
tangible U محسوس
sensible U محسوس
patents U محسوس
patented U محسوس
patent U محسوس
concrete U محسوس
phenomenal U محسوس
tangible property U دارائی محسوس
inappreciable U غیر محسوس
impalpable U غیر محسوس
sense datum U شیی محسوس
sensed difference U تفاوت محسوس
tangible benefit U سود محسوس
palpably U بطور محسوس یا اشکار
just noticeable difference U کمترین تفاوت محسوس
appreciably U قابل ارزیابی محسوس
appreciable U قابل ارزیابی محسوس
sensibly U بطور نمایان یا محسوس
inappreciative U غیر محسوس جزئی
insensibly U بطور غیر محسوس
jnd U کمترین تفاوت محسوس
perceivable U درک کردنی محسوس
phosphoresce U بدون گرمای محسوس
markedly U بطور برجسته یا محسوس
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
feels U لمس کردن محسوس شدن
feel U لمس کردن محسوس شدن
sense datum U امر محسوس وقابل تحلیل
wifeless U مجرد
discrete U مجرد
solitary U مجرد
absolute U مجرد
absolutes U مجرد
metaphisical U مجرد
noumenon U مجرد
single U مجرد
soles U مجرد
abstracting U مجرد
abstracts U مجرد
sole U مجرد
lone U مجرد
immaterial U مجرد
bachelors U مجرد
celibate U مجرد
abstract U مجرد
unmarried U مجرد
bachelor U مجرد
overt act U عملی که در عالم خارج محسوس باشد
sweatbox U زندان مجرد
solitary confinement U زندان مجرد
bachelor U مرد مجرد
sequestered life U زندگی مجرد
bachelors U مرد مجرد
formal logic U منطق مجرد
an abstroct number U عدد مجرد
incommunicado U در حبس مجرد
incorporeal U مجرد معنوی
to melted in to another form U بطور غیر محسوس تبدیل شکل دادن
abstract algebra U جبر مجرد [ریاضی]
on demand U به در خواست به مجرد تقاضا
bachelor quarters U منازل افراد مجرد
gradate U بتدریج و بطور غیر محسوس تغییر رنگ دادن
pluriliteral U رباعی مجردیا خماسی مجرد
abstractly U بطور مجرد بخودی خود
individuals U مجرا یا مربوط به شخص مجرد
individual U مجرا یا مربوط به شخص مجرد
is he still single? U ایا هنوزعزب یا مجرد است
lonely hearts U اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
bach U مجرد و عزب زندگی کردن
debounce U جلوگیری از محسوس بسته شدنهای نادرست یا جعلی یک کلید یا سوئیچ
cod U پرداخت نقدی به مجرد تحویل کالا
inflationary gap U وقتی اقتصاد کشور در حالتی باشدکه اشتغال کامل محسوس بوده
imperceivable U غیر قابل ادراک غیر محسوس
the concert of europe U منظوردولی هستند که پس ازشکست ناپلئون اول در سال 5181 در کنفرانس وین سیاست خارجی خود را با هم هماهنگ ساختند و این هماهنگی بخصوص در زمینه مسائل مربوط به بالکان وعثمانی محسوس بود
animism U اعتقاد باینکه ارواح مجرد وجود دارند اعتقاد بعالم روح و تجسم ارواح مردگان
tangible costs U هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com