English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
free U مجاز منفصل
freed U مجاز منفصل
freeing U مجاز منفصل
frees U مجاز منفصل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
piggybacks U دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggyback U دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit U نمایش مجاز تاتر مجاز
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
disconnected U منفصل
off line U منفصل
detached U منفصل
disjunct U منفصل
severs U منفصل کردن
sever U منفصل کردن
disconnecting U منفصل کردن
caste U طبقه منفصل
castes U طبقه منفصل
severed U منفصل کردن
to get one's mittimus U منفصل شدن
severing U منفصل کردن
to get the mitten U منفصل شدن
discontinuous U منفصل ناپیوسته
accessories U نمائات منفصل
expulse U منفصل کردن
acondylous U منفصل بی اتصال
acondylose U منفصل بی اتصال
disjoin U منفصل متلاشی
disconnectedly U بطور منفصل
disarticulate U منفصل شدن
disconnects U منفصل کردن
disconnect U منفصل کردن
broken U منقطع منفصل
reduced employees U کارمندان منفصل گردیده
detached shock wave U موج ضربهای منفصل
caste system U نظام طبقهای منفصل
discharge U منفصل یااخراج کردن
discharges U منفصل یااخراج کردن
dismiss U منفصل کردن یکان مرخص
dismissing U منفصل کردن یکان مرخص
dismisses U منفصل کردن یکان مرخص
cirrus U لایهای از ابرهای سفیدرنگ منفصل و رشتهای در ارتفاع تقریبی 0057 متری از سطح زمین
authorized level of organization U سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
secession U تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
expel U منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled U منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling U منفصل کردن بزور خارج کردن
dismisses U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
expels U منفصل کردن بزور خارج کردن
dismiss U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
authorrized U مجاز
lawful U مجاز
permissive U مجاز
authorized U مجاز
admissibll U مجاز
admittable U مجاز
allowable U مجاز
rated U مجاز
certified U مجاز
at liberty U مجاز
permitted U مجاز
legal U مجاز
tropologic U مجاز
authorised U مجاز
allowed U مجاز
permissible U مجاز
toluene U حد مجاز
licensed U مجاز
admissible U مجاز
commissioned U مجاز
licensable U مجاز
metonymy U مجاز
authorise U مجاز نمودن
authorized bank U بانک مجاز
authorized allowance U سهمیه مجاز
authorised clerk U واسطه مجاز
working load U بار مجاز
allowed vibrations U ارتعاشهای مجاز
legitimised U مجاز کردن
fair game U شکار مجاز
not allowed U غیر مجاز
allowable cargo load U بار مجاز
legitimized U مجاز کردن
allowable level U تراز مجاز
on the house <idiom> U مجاز درکاری
allowable load U بار مجاز
licensing hours زمان مجاز
allowable stress U تنش مجاز
legitimizing U مجاز کردن
working stress U تنش مجاز
legitimizes U مجاز کردن
allowable cargo load U حداکثربار مجاز
legitimize U مجاز کردن
height clearance U ارتفاع مجاز
legitimization U مجاز کردن
legitimises U مجاز کردن
troplogy U مجاز گوئی
bag limit U حد مجاز صید
ban item U غیر مجاز
bona fide holder U دارنده مجاز
permissible deviation U تفاوت مجاز
circuit allocated use U مدارچانلهای مجاز
delegation of authority U مجاز شمردن
dosed U مقدار مجاز
metonym U مجاز مرسل
maximum prr ermissible U مجاز حداکثر
licit U روا مجاز
justifiability U مجاز بودنی
impermissible U غیر مجاز
permissible dosage U دوز مجاز
permissible load U بار مجاز
permissible velocity U سرعت مجاز
trope U مجاز استعاره
authorized manpower U استعدادپرسنلی مجاز
authorized program U برنامه مجاز
authorized strength U استعداد مجاز
tolerance limit U خطای مجاز
safe load U بار مجاز
legitimising U مجاز کردن
revocable contract U عقد مجاز
prescribed load U بار مجاز
permissibly U بطور مجاز
permissible velocity U تندی مجاز
idiographic U وابسته به مجاز
admitance U روا مجاز
permits U مجاز کردن
tolerances U خطای مجاز
doses U مقدار مجاز
dose U مقدار مجاز
permit U مجاز کردن
complemented U حد مجاز مکمل
tolerances U تفاوت مجاز
complement U حد مجاز مکمل
complementing U حد مجاز مکمل
complements U حد مجاز مکمل
figuratively U بطور مجاز
allowance U میزان مجاز
allowances U میزان مجاز
lawfully U به طور مجاز
dosing U مقدار مجاز
contraband U غیر مجاز
speed limit U سرعت مجاز
setting U شدت مجاز
unauthorized U غیر مجاز
accredited U مجاز معتبر
speed limits U سرعت مجاز
tolerance U تفاوت مجاز
tolerance U خطای مجاز
settings U شدت مجاز
permitting U مجاز کردن
eligible traffic U عبور و مرور مجاز
personnel authorization U جدول پرسنلی مجاز
range U مجموعه مقادیر مجاز
forbidden band U نوار غیر مجاز
ranges U مجموعه مقادیر مجاز
ranged U مجموعه مقادیر مجاز
peak strenght U حداکثر استعداد مجاز
illicit advertising U تبلیغ غیر مجاز
licitly U بطور مجاز یا مشروع
manpower cieling U حداکثرنیروی انسانی مجاز
maximum allowable concentration U حداکثر غلظت مجاز
maximum permissible load U بار مجاز حداکثر
illigal character U کاراکتر غیر مجاز
illigal character U دخشه غیر مجاز
permissible dosage U میزان داروی مجاز
personnel authorization U سطح پرسنلی مجاز
maximum permissible voltage U ولتاژ مجاز حداکثر
prescribed load U بار مهمات مجاز
safe loads tables U جداول بارهای مجاز
authorized allowance supplies U سهمیه اماد مجاز
authorized allowance supplies U سهمیه مجاز اماد
numbers U مجموعه مقادیر مجاز
allowed quantum state U حالت کوانتومی مجاز
allowed energy levels U ترازهای انرژی مجاز
security U مشخصات کاربران مجاز
number U مجموعه مقادیر مجاز
allowable cabin load U بار مجاز هواپیما
acceptance tolerance U حد مجاز قابل قبول
authorized manpower U نیروی انسانی مجاز
authorized parts list U لیست قطعات مجاز
rating U نحوه عملکرد مجاز
tare U وزن مجاز یک فرف
taxi stand U ماندگاه مجاز تاکسی
circuit allocated use U سهمیه مدارهای مجاز
table of allowance U جدول سهمیه مجاز
tensile stress U تنش کششی مجاز
ratings U نحوه عملکرد مجاز
twenty four hour charge rate U امپر مجاز باتری
authorized parts list U سهمیه مجاز قطعات
peace time complement U استعداد مجاز زمان صلح
surcharge of common U استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
open season U فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
pass reciever U دریافت کننده مجاز پاس
symmetry allowed reaction U واکنش مجاز از لحاظ تقارن
Chartered ( certified public ) accountant . U حسابدار قسم خورده ( مجاز )
personnel ceiling U سقف استعداد مجاز پرسنلی
overdrafts U برداشت اب بیش از اندازه مجاز
on the deck U پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
game fish U ماهی مجاز برای صیادی
overdraft U برداشت اب بیش از اندازه مجاز
lincense or cence U مجاز کردن پروانه دادن
maximum safe temperature U درجه حرارت مجاز حداکثر
authorized stockage list U لیست ذخیره انبار مجاز
countermining distance U فاصله مجاز بین دومین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com