Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to suspend somebody's sentence on probation
U
مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن
[قانون]
to place somebody on probation
U
مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن
[قانون]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to be on probation
U
دوره آزمایشی داشتن
postpone
U
به تعویق انداختن
suspends
U
به تعویق انداختن
suspending
U
به تعویق انداختن
suspend
U
به تعویق انداختن
to put off
U
به تعویق انداختن
postponing
U
به تعویق انداختن
postpones
U
به تعویق انداختن
postponed
U
به تعویق انداختن
to defer
U
به تعویق انداختن
to postpone
U
به تعویق انداختن
to delay
U
به تعویق انداختن
to stay something
U
موقتا به تعویق انداختن
[قانون]
on probation
U
در دوره تعلیق مجازات
to be on probation
U
در دوره تعلیق مجازات
to be on probation
U
در دوره تعلیق مجازات بودن
to give a suspended sentence
[British E]
U
حکم دوره تعلیق مجازات دادن
reprieves
U
مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieve
U
مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieving
U
مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieved
U
مجازات کسی را بتعویق انداختن
IRQ
U
سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
punitive damages
U
خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
experimental archaeology
U
باستان شناسی آزمایشی
to abort an experiment
U
آزمایشی را ناتمام قطع کردن
cooling off period
U
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
holocene
U
وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
cooling-off period
U
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off periods
U
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
bread-board
U
لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards
U
لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
interregnums
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
mora
U
تعویق
procrastination
U
تعویق
supersedure
U
تعویق
deferment
U
تعویق
retardment
U
تعویق
postponement
U
تعویق
postponements
U
تعویق
retardation
U
تعویق
suspense
U
در حال تعویق
cunctation
U
مکث تعویق
imparlance
U
تعویق دعوا
procrastinator
U
تعویق انداز
supersedure
U
تعویق اندازی
prorogation
U
اطاله تعویق
put off
U
عذر تعویق
abeyance or adeyancy
U
تعلیق تعویق
postponemnet of inception
U
تعویق شروع کار
suspension of the game
U
تعویق و تاخیر بازی
deferred dobit
U
تعویق در پرداخت هزینه
suspensory
U
موجب تعویق بیضه بند
looped
U
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loop
U
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loops
U
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
time
U
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
timed
U
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times
U
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
colporteur
U
کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
plea in abatement
U
دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
free float
U
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
light period
U
دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
carring over
U
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
reprimands
U
مجازات
reprimanding
U
مجازات
reprimand
U
مجازات
retribution
U
مجازات
penalty
U
مجازات
rocket
[British E]
U
مجازات
wite
U
مجازات
pains and penalties
U
مجازات
castigation
U
مجازات
penalties
U
مجازات
reprimanded
U
مجازات
sanctions
U
مجازات
sanctioned
U
مجازات
the lash
U
مجازات
sanction
U
مجازات
sanctioning
U
مجازات
punishment
U
مجازات
loops
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
divine legislation
U
تشدید مجازات
agravation of punishment
U
تشدید مجازات
accessory punishment
U
مجازات تبعی
capital punishment
U
اعدام مجازات
punish
U
مجازات کردن
castigator
U
مجازات کننده
punished
U
مجازات کردن
sanction
U
مجازات کردن
punishes
U
مجازات کردن
punishable
U
مستحق مجازات
communication of punishment
U
ابلاغ مجازات
commutation
U
تخفیف مجازات
capital punishment
U
مجازات اعدام
doom
U
حکم مجازات
sanctions
U
مجازات کردن
punishment
U
کیفر مجازات
suspended sentence
U
مجازات تعلیقی
punishable
U
قابل مجازات
suspended sentences
U
مجازات تعلیقی
culpable
U
قابل مجازات
sentence
U
حکم به مجازات
sentences
U
حکم به مجازات
sentencing
U
حکم به مجازات
probation
U
تعلیق مجازات
death penalty
U
مجازات اعدام
sanctioned
U
مجازات کردن
sanctioning
U
مجازات کردن
punishability
U
مجازات کردنی
punishability
U
قابلیت مجازات
punishment of a minor offence
U
مجازات تکدیری
reformative punishment
U
مجازات تادیبی
reprieval
U
تعلیق مجازات
severe punishment
U
مجازات شاق
supplementary punishment
U
مجازات تکمیلی
suspension of punishment
U
تعلیق مجازات
theories of punishment
U
فلسفه مجازات
theories of punishment
U
اهداف مجازات
to death penalty
U
اعدام مجازات
absolution
U
انصراف از مجازات
principal punishment
U
مجازات اصلی
fasces
U
قدرت مجازات
disciplinary punishment
U
مجازات انضباطی
deterrent punishment
U
مجازات ارعابی
deterrennt punishment
U
مجازات ترهیبی
degrading punishment
U
مجازات ترذیلی
degradatory punishment
U
مجازات ترذیلی
culpability
U
قابلیت مجازات
criminous
U
مستحق مجازات
punitory
U
متضمن مجازات
forfeitable
U
قابل مجازات
pecuniary punishment
U
مجازات نقدی
to get ticked off
[British E]
<idiom>
U
مجازات شدن
to get a rocket
[British E]
<idiom>
U
مجازات شدن
mitigation of punishment
U
تخفیف مجازات
pecuniary penalty
U
مجازات مالی
pecuniary pumishment
U
مجازات نقدی
culpable
<adj.>
U
مستحق مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
U
مستحق مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
U
مستحق مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
U
مستحق مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
U
مستحق مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
U
سزاوار مجازات
[حقوقی]
actionable
<adj.>
U
مستحق مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
U
سزاوار مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
U
سزاوار مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
U
سزاوار مجازات
[حقوقی]
actionable
<adj.>
U
مستوجب مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
U
مستوجب مجازات
[حقوقی]
censure
U
مجازات
[اصطلاح روزمره]
finger-wagging
U
مجازات
[اصطلاح روزمره]
on probation
U
به شرط تعلیق مجازات
punishable
<adj.>
U
مستوجب مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
U
مستوجب مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
U
مستوجب مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
U
مستوجب مجازات
[حقوقی]
reproof
U
مجازات
[اصطلاح روزمره]
actionable
<adj.>
U
قابل مجازات
[حقوقی]
sanctioned
U
تصدیق مجازات اقتصادی
reprieving
U
تعلیق اجرای مجازات
reprieves
U
تعلیق اجرای مجازات
reprieved
U
تعلیق اجرای مجازات
reprieve
U
تعلیق اجرای مجازات
suit the punishment to the crime
U
انطباق مجازات بر جرم
commutation
U
تبدیل مجازات به اخف
sanctioning
U
تصدیق مجازات اقتصادی
sanction
U
تصدیق مجازات اقتصادی
chargeable
<adj.>
U
قابل مجازات
[حقوقی]
it is death to
U
مجازات 0000مرگ است
penal code
U
قانون مجازات عمومی
penal codes
U
قانون مجازات عمومی
chargeable
<adj.>
U
سزاوار مجازات
[حقوقی]
actionable
<adj.>
U
سزاوار مجازات
[حقوقی]
sanctions
U
تصدیق مجازات اقتصادی
punishable
<adj.>
U
قابل مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
U
قابل مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
U
قابل مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
U
قابل مجازات
[حقوقی]
probation order
U
دستور یا حکم تعلیق مجازات
punishes
U
مجازات کردن کیفر دادن
punished
U
مجازات کردن کیفر دادن
punish
U
مجازات کردن کیفر دادن
lictor
U
پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com