Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
vegetate
U
مثل گیاه زندگی کردن
vegetated
U
مثل گیاه زندگی کردن
vegetates
U
مثل گیاه زندگی کردن
vegetating
U
مثل گیاه زندگی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
isomorph
U
جانور یا گیاه ویاگروهی که مشابه گیاه یاگروه دیگری است
gametophyte
U
گیاه یا نژادی از گیاه که دارای عضو جنسی تناوبی
ear
U
خوشه
[بخشی از ساقه گیاه غلاتی]
[گیاه شناسی]
rhubarb
U
گیاه ریواس
[از برگ های این گیاه در چین و هند جهت تهیه رنگ زرد لیمویی استفاده می شود.]
it is impossible to live there
U
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
madder
U
گیاه روناس
[از ریشه این گیاه رنگینه قرمز به دست می آید که یکی از اصلی ترین مواد رنگی در رنگرزی فرش محسوب می شود.]
wildling
U
گیاه وحشی گیاه خودرو
halophyte
U
گیاه اب شور یا گیاه شوره زی
habits
U
زندگی کردن
habit
U
زندگی کردن
botanize
U
گیاه جمع کردن
herborize
U
گیاه جمع کردن
herborize
U
جستجوی گیاه کردن
to live in luxury
U
با تجمل زندگی کردن
shanties
U
در کلبه زندگی کردن
relive
U
دوبار زندگی کردن
To do well in life .
U
در زندگی ترقی کردن
relived
U
دوبار زندگی کردن
relives
U
دوبار زندگی کردن
To leade a dogs life .
U
مثل سگ زندگی کردن
to live to oneself
U
تنها زندگی کردن
shanty
U
در کلبه زندگی کردن
reliving
U
دوبار زندگی کردن
to live in poverty
[want]
U
در تنگدستی زندگی کردن
knock about
U
نامرتب زندگی کردن
chum
U
باهم زندگی کردن
cohabits
U
باهم زندگی کردن
live in a small way
U
با قناعت زندگی کردن
lived
U
: زندگی کردن زیستن
live
U
: زندگی کردن زیستن
freewheeled
U
ازاد زندگی کردن
cohabiting
U
باهم زندگی کردن
chums
U
باهم زندگی کردن
freewheels
U
ازاد زندگی کردن
cohabited
U
باهم زندگی کردن
cohabit
U
باهم زندگی کردن
To embitter ones life.
U
زندگی رازهر کردن
walk of life
<idiom>
U
طرز زندگی کردن
to vegetate
U
پر از بدبختی زندگی کردن
freewheel
U
ازاد زندگی کردن
to live outside Tehran
U
بیرون از تهران زندگی کردن
living from hand to mouth
<idiom>
U
دست به دهان زندگی کردن
to live extempore
U
کردی خوردی زندگی کردن
to live outside Tehran
U
در حومه تهران زندگی کردن
a hand to mouth existence
<idiom>
U
دست به دهان زندگی کردن
live high off the hog
<idiom>
U
خیلی تجملاتی زندگی کردن
live in a small way
U
بدون سر و صدا زندگی کردن
to live out of town
U
در بیرون از شهر زندگی کردن
bach
U
مجرد و عزب زندگی کردن
to muddle on
U
با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
to keep the pot boiling
U
زندگی یامعاش خودرافراهم کردن
to live out
[British E]
U
در بیرون از شهر زندگی کردن
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
U
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
eurybathic
U
قادر به زندگی کردن در اعماق مختلف اب
cohabited
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabit
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
live out of a suitcase
<idiom>
U
تنها بایک چمدان زندگی کردن
to live in cloves
U
روی تشک پرقو زندگی کردن
etiolate
U
سسفید کردن یاتغییردادن رنگ یا گیاه سبز
reincarnate
U
تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
nuptias non concubitus , sedconsensus ,
U
قصدنکاح لازم است نه فقط با هم زندگی کردن
hemp
U
گیاه شاهدانه
[در فرش هند، افغانستان و بعضی از فرش های چین از ساقه های چوبی این گیاه، الیاف تهیه کرده و در تار فرش از آن استفاده می کنند.]
to live like animals
[in a place]
U
مانند حیوان زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
to live like animals
[in a place]
U
در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced.
U
زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.
U
زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
tea leaf
U
برگ چای
[از این گیاه جهت تهیه رنگینه قهوه ای یا بژ استفاده می شود و خصوصا در رفوگری جهت تیره تر کردن رنگ های دیگر بکار می رود.]
to live en pension
U
شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
greenstuff
U
گیاه
herbs
U
گیاه
herbage
U
گیاه
herb
U
گیاه
vegetable
U
گیاه
plant
U
گیاه
plants
U
گیاه
lungwort
U
شش گیاه
living
U
زندگی
habitancy
U
زندگی
vita
U
زندگی
vivification
U
زندگی
lifeline
U
خط زندگی
existences
U
زندگی
existence
U
زندگی
lifelines
U
خط زندگی
wile a
U
در زندگی
habitance
U
زندگی
eau de vie
U
اب زندگی
lives of great men
U
زندگی
lives
U
زندگی
life
U
زندگی
togetherness
U
زندگی با هم
yearling
U
گیاه یک ساله
overgrown with plants
U
گیاه پوش
groundling
U
گیاه زمینی
overgrown with plants
U
پوشیده از گیاه
green meat
U
گیاه خوراکی
waterweed
U
گیاه ابزی
acotyledon
U
گیاه بی لپه
gymnosperm
U
گیاه بازدانه
exogen
U
گیاه برون رو
monocotyledon
U
گیاه تک لپه
legumen
U
گیاه خوردنی
xerophyte
U
گیاه خشک زی
mucilage
U
لزوجت گیاه
mimosa
U
گیاه حساس
bidental
U
گیاه دوساله
vegetive
U
گیاه پرور
ratoon
U
جوانه گیاه
herbalist
U
گیاه شناس
herbalists
U
گیاه شناس
botanist
U
گیاه شناس
plant
U
گیاه نهال
houseplants
U
گیاه خانگی
ramie
U
الیاف گیاه
decumbent
U
گیاه خزنده
milk weed
U
گیاه پادزهر
milk weed
U
شیر گیاه
microphyte
U
گیاه خرد
houseplant
U
گیاه خانگی
club moss
U
گیاه کبریت
fungus
U
گیاه قارچی
lemon grass
U
گور گیاه
botanists
U
گیاه شناس
aerophyte
U
گیاه هوازی
musk root
U
گیاه مشکین
herbivora
U
گیاه خواران
herbist
U
گیاه فروش
herbiferous
U
گیاه اور
herbiferous
U
گیاه دار
fig marigold
U
گیاه نیمروز
herbaceous
U
گیاه مانند
herbary
U
باغ گیاه
honey dew
U
شهد گیاه
herbary
U
گیاه زار
herblike
U
گیاه مانند
facet
U
سطح گیاه
herby
U
گیاه دار
herbal
U
گیاه نامه
castor oil plant
U
گیاه کرچک
nicotiana
U
گیاه توتون
herborist
U
گیاه شناس
herborist
U
گیاه فروش
plantlike
U
گیاه مانند
facets
U
سطح گیاه
saxifrage
U
گیاه سنگروی
seed plant
U
بذر گیاه
grafted
U
گیاه پیوندی
grafted
U
پیوند گیاه
botany
U
گیاه شناسی
graft
U
گیاه پیوندی
hybrid
U
گیاه پیوندی
graft
U
پیوند گیاه
agaric
U
گیاه قارچی
grafts
U
پیوند گیاه
grafts
U
گیاه پیوندی
air plant
U
گیاه هواخوریاهواروی
sheaf
U
دسته گل یا گیاه
aromatic
U
گیاه خوشبو
hedysarum
U
گیاه ترنجبین
oceanophyte
U
گیاه دریایی
plants
U
گیاه نهال
sensitive plant
U
گیاه حساس
orchis
U
گیاه ثعلب
hydrophyte
U
گیاه ابزی
plant food
U
غذای گیاه
herbicide
U
موادسمی ضد گیاه
phytology
U
گیاه شناسی
cullion
U
گیاه ثعلب
lithophyte
U
گیاه سنگ زی
phytophagous
U
گیاه خوار
turnsole
U
گیاه تورنسل
cranesbill
U
گیاه شمعدانی
mandragora
U
مهر گیاه
mandrake
U
مردم گیاه
undergrowth
U
زیر گیاه
phytosphere
U
گیاه- سپهر
phytosphere
U
گیاه- کره
sweet rush
U
گور گیاه
vegetative
U
گیاه پرور
forb
U
گیاه بوته
to water something
U
آب دادن
[گیاه]
podophyllum
U
مهر گیاه
fuzz ball
U
گیاه قارچی
phytogenic
U
گیاه زاد
polycotylledon
U
گیاه چندلپه
phanerogam
U
گیاه گلدار
ornamental
U
گیاه ارایشی
phanerogam
U
گیاه تخمدار
epiphyte
U
گیاه هوازی
azalea
U
گیاه ازالیه
herbicides
U
موادسمی ضد گیاه
herbivorous
U
گیاه خواری
crytogam
U
گیاه گمزاد
herbescent
U
گیاه مانند
mandrake
U
مهر گیاه
husband
U
گیاه پرطاقت
crucifer
U
گیاه چلیپایی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com