English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lay off U متوقف ساختن
pt down U متوقف ساختن
slap down U متوقف ساختن
to put to a pause U متوقف ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
pull in U نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-in U نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-ins U نقشه یا عملی را متوقف ساختن
cry down U چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
deceleration time U زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
flameout U متوقف ساختن موتور هواپیما
Other Matches
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
crashing U متوقف
crashes U متوقف
crash U متوقف
dead in the water U متوقف در اب
crashed U متوقف
insolvent U متوقف
halted U متوقف
abeyant U متوقف
abeyant abeyance U متوقف
crashingly U متوقف
halts U متوقف
halt U متوقف
installed U متوقف
put under the ban U متوقف کردن
throwback U متوقف سازی
stopping U متوقف کننده
halts U متوقف کردن
hold on <idiom> U متوقف شدن
stopped U متوقف کننده
throwbacks U متوقف سازی
come to a stand U متوقف شدن
fetch up U متوقف شدن
stop U متوقف کننده
holding attack U تک متوقف کننده
dead in the water U متوقف در دریا
let up <idiom> U کم کم متوقف شدن
pull-in U متوقف شدن
halt U متوقف کردن
halts U متوقف شدن
pull-ins U متوقف شدن
stand fast U متوقف شدن
stopple U متوقف کننده
suppressible U متوقف کردنی
halt U متوقف شدن
stoppers U متوقف کننده
halted U متوقف شدن
to come to a stand U متوقف شدن
stops U متوقف کننده
halted U متوقف کردن
stopper U متوقف کننده
pull in U متوقف شدن
halt U فرآیند را متوقف میکند.
halted U فرآیند را متوقف میکند.
halts U فرآیند را متوقف میکند.
crashed U متوقف شدن ناگهانی
crashes U متوقف شدن ناگهانی
crash U متوقف شدن ناگهانی
stops U متوقف کردن ایستگاه
stopped U متوقف کردن ایستگاه
crashingly U متوقف شدن ناگهانی
crashing U متوقف شدن ناگهانی
stop U متوقف کردن ایستگاه
stopping U متوقف کردن ایستگاه
windbound U متوقف دراثر باد
straying U که متوقف نشده باشد
to come to a stop U متوقف شدن [مهندسی]
gravel U شن دار متوقف کردن
put down <idiom> U بازور متوقف کرن
stop in one's tracks <idiom> U سریه متوقف شدن
stopping the work U متوقف کردن کار
strays U که متوقف نشده باشد
to bring traffic to a standstill U ترافیک را متوقف کردن
stray U که متوقف نشده باشد
taper off U تدریجا متوقف شدن
check U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
checks U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
checked U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
arresting system reset unit U متوقف کننده سیستم مهارهواپیما
to stop taking [pills] , [to go off a drug] U متوقف شدن [از خوردن قرص]
call it quits <idiom> U متوقف کردن تمام کار
elevation stop U متوقف کننده حرکت ارتفاع
to bung up U با چوب پنبه [یا متوقف کننده] بستن
to bung U با چوب پنبه [یا متوقف کننده] بستن
fielding U متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
to stop cold something U چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
tie up <idiom> U آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
phaseout U تدریجا متوقف کردن کار یاتولید
ended U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
pull over <idiom> U متوقف کردن ماشین گوشه جاده
to suspend payment U پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
end U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
She laid the book aside . U کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
cancellation U عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
abort U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
stalling U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stall U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
aborted U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborting U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborts U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
forcing U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
end of page halt U ویژگی ای که چاپگر را درپایان هر صفحه خروجی متوقف میکند
cancels U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancelling U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
force U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forces U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
cancel U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
shut off mechanism U وسیلهای که در صورت بروز خرابی فرایند را متوقف میکند
appel U پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
loops U حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
looped U حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
loop U حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
stops U دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stopped U دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop U دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stopping U دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
drags U ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
deceleration time U زمانی که بازوی دستیابی پس از حرکت به محل صحیح دیسک سخت متوقف میشود
drag U ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
dragged U ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
filters U مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
stop U زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stops U زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
filter U مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
tabulation U نقاط تنظیم در امتداد یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab متوقف میشود
stops U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
trap U نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
stopped U زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
warm start U شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
stopping U زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
burn out U گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
stopped U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopping U نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
musical chairs U نوعی بازی که بازیکنان در حرکتاند و وقتی موسیقی متوقف شد مینشینند و هر کس بی صندلی باشد باخته است
coroutine U بخشی از برنامه یا تابع که داده را عبور میدهد و سایر توابع همروند را کنترل میکند سپس متوقف میشود
shed U خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding U خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds U خون جاری ساختن جاری ساختن
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
critical error U خطایی که پردازش کامپیوتر را با شکل مواجه میکند یا متوقف میکند
stopped U دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop U دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stopping U دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stops U دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
shut down U خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
deadline U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadlines U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
softer U دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
soft U دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
softest U دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
loops U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
looped U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
loop U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
crash U خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crashed U خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crashes U خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crashing U خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crashingly U خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
transaction U سیستم کامپیوتری که معمولاگ دستهای کار میکند تا وقتی که با تراکنش جدید متوقف شود و سپس منابع را به تراکنش اختصاص میدهد
throw a monkey wrench into <idiom> U آرام آرام متوقف کردن چیزی
dma U CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
lay to rest <idiom> U رها کردن ،متوقف کردن
cycled U عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycles U عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycle U عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
dump U نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
fabricate U ساختن
forborne U ساختن با
to get along U ساختن
bridges U پل ساختن
fashions U مد ساختن
invented U ساختن
fabricated U ساختن
fabricates U ساختن
fabricating U ساختن
unifying U تک ساختن
inventing U ساختن
to go in with U ساختن با
fashioning U مد ساختن
fashioned U مد ساختن
pellet U حب ساختن
creating U ساختن
put-up U ساختن
put up U ساختن
fashion U مد ساختن
invents U ساختن
builds U ساختن
buildings U ساختن
build U ساختن
bridge U پل ساختن
bridged U پل ساختن
unify U تک ساختن
unifies U تک ساختن
creates U ساختن
create U ساختن
pills U حب ساختن
pill U حب ساختن
makes U ساختن
upgrading U ساختن
upgrades U ساختن
upgrade U ساختن
to make a shift U ساختن
composes U ساختن
invent U ساختن
make U ساختن
to make away U ساختن
set up U ساختن
compose U ساختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com