English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Be carful . U متوجه باش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
direct U متوجه ساختن
directed U متوجه ساختن
directs U متوجه ساختن
attentive U متوجه
boomerang U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerangs U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
wistful U متوجه ارزومند
onshore U روی ساحل متوجه بطرف ساحل
sail U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailed U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailings U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
lend U متوجه کردن
lend U متوجه شدن
lends U متوجه کردن
lends U متوجه شدن
see through U متوجه شدن
see-through U متوجه شدن
point U متوجه ساختن
point U به سمت متوجه کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
extrovert U شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
extroverts U شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
introvert U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introverts U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
overhanging U متوجه
tendentious U متمایل متوجه
acroscopic U متوجه به بالا صعودی
advertent U متوجه
animadvert U اعتراض کردن متوجه شدن
blind side U سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
common nuisance U منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
earthbound U متوجه بسوی زمین
falloff U متوجه بودن منحرف شدن
finical U متوجه جزئیات
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی متوجه ما است
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
he aimed it at me U سخنش متوجه من بود
heedful U متوجه
heliotropic U متوجه پرتوافتاب
intensive bombardment U بمبارانی که بیک نقطه متمرکزیل متوجه باشد
microwave hop U یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
on ones guard U متوجه
otherworldly U متوجه دنیای دیگر
particular redemption U متوجه فقره
presentient U قبلا متوجه
reentrant U متوجه بسمت داخل
regardful U متوجه
self centered U متوجه نفس خود
tenty U متوجه
theocentric U متوجه بخدا
to p off an awkward situation U حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
to pull any one by the sleeve U کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one's sleeve U کسیرا متوجه سخن خود کردن
to set one's affection فکر یا میل خود را متوجه ساختن
to strike at any one U ضربت خود را متوجه کسی ساختن
I am beginning to realize ( understand ) . U کم کم دارم متوجه می شوم
The football players are warming up before the game ( match) . U هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
Upon reflection , I realized that … U دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
I see now . I got it now . I understand now. U حالافهمیدم ( متوجه شدم )
I am concentrating on my studies . U افکارم متوجه مطالعاتم است
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
He is attentive to his work . U متوجه کارش است
Be carful of your health . U متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
It has come to my notice that… U اخیرا"متوجه شده ام که ...
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice . U کسی را متوجه چیزی کردن
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
feel out <idiom> U صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
see the light <idiom> U متوجه اشتباه شدن
I am sorry, I don't understand. متاسفم، من متوجه نمیشوم.
It was only when she rang up [called] that I realized it. U تازه وقتی که او [زن] زنگ زد من متوجه شدم.
Now I understand! U حالا متوجه شدم!
Oh, I see! U آه، الان متوجه شدم!
to point to something U به چیزی متوجه کردن
How do I notice when the meat is off? U چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
It dawned on me. U بعدش من متوجه شدم.
to waken U متوجه کردن
to not be [any] the wiser <idiom> U باز هم متوجه نشدن
At last the penny dropped! <idiom> U آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
It finally sunk in ! <idiom> U آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com