English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Be carful of your health . U متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Look out! U مواظب باش !
Watch the child ! U مواظب بچه باش !
to guard against danger مواظب خطر بودن
keep an eye on things. U مواظب جریان باش
Be careful ! U احتیاط کن ( مواظب باش )!
to watch children U مواظب بچه ها بودن
Take care of yourself! U مواظب خودت باش !
Mind what you're doing! [Be careful!] U احتیاط کن [مواظب باش ] !
Watch your health! U مواظب سلامتی خودت باش!
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
Be careful not to burn the meat . U مواظب باش گوشت رانسوزانی
Be carfull not to breathe a word . U مواظب باش نفست درنیاید
Be carefull not to spI'll the food . U مواظب باش غذاهارانریزی زمین
Mind your head! U مواظب سرت باش! [که به جایی نخورد]
Watch yourself up on the roof. U مواظب خودت روی پشت بام باش.
Could you watch my bag [for me] until I get back? U آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
I've got to watch what I eat. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
Bye and take care of yourself! [leaving phrase] U خداحافظ و مواظب خودت باش! [عبارت هنگام ترک ]
regardful U متوجه
heedful U متوجه
tenty U متوجه
advertent U متوجه
attentive U متوجه
on ones guard U متوجه
overhanging U متوجه
Be carful . U متوجه باش
theocentric U متوجه بخدا
to waken U متوجه کردن
lends U متوجه شدن
wistful U متوجه ارزومند
see-through U متوجه شدن
heliotropic U متوجه پرتوافتاب
tendentious U متمایل متوجه
finical U متوجه جزئیات
lend U متوجه شدن
directs U متوجه ساختن
particular redemption U متوجه فقره
lends U متوجه کردن
lend U متوجه کردن
directed U متوجه ساختن
direct U متوجه ساختن
point U متوجه ساختن
see through U متوجه شدن
presentient U قبلا متوجه
to point to something U به چیزی متوجه کردن
Oh, I see! U آه، الان متوجه شدم!
Now I understand! U حالا متوجه شدم!
acroscopic U متوجه به بالا صعودی
point U به سمت متوجه کردن
to not be [any] the wiser <idiom> U باز هم متوجه نشدن
I am sorry, I don't understand. متاسفم، من متوجه نمیشوم.
see the light <idiom> U متوجه اشتباه شدن
reentrant U متوجه بسمت داخل
otherworldly U متوجه دنیای دیگر
I am beginning to realize ( understand ) . U کم کم دارم متوجه می شوم
I see now . I got it now . I understand now. U حالافهمیدم ( متوجه شدم )
self centered U متوجه نفس خود
he aimed it at me U سخنش متوجه من بود
He is attentive to his work . U متوجه کارش است
earthbound U متوجه بسوی زمین
It has come to my notice that… U اخیرا"متوجه شده ام که ...
It dawned on me. U بعدش من متوجه شدم.
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی متوجه ما است
animadvert U اعتراض کردن متوجه شدن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
I am concentrating on my studies . U افکارم متوجه مطالعاتم است
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice . U کسی را متوجه چیزی کردن
falloff U متوجه بودن منحرف شدن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
At last the penny dropped! <idiom> U آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
It was only when she rang up [called] that I realized it. U تازه وقتی که او [زن] زنگ زد من متوجه شدم.
to pull any one's sleeve U کسیرا متوجه سخن خود کردن
to strike at any one U ضربت خود را متوجه کسی ساختن
It finally sunk in ! <idiom> U آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
to pull any one by the sleeve U کسیرا متوجه سخن خود کردن
Upon reflection , I realized that … U دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
to set one's affection فکر یا میل خود را متوجه ساختن
Can you watch the dog for us this weekend? U آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
boomerangs U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
boomeranged U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
intensive bombardment U بمبارانی که بیک نقطه متمرکزیل متوجه باشد
boomerang U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
introvert U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introverts U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
How do I notice when the meat is off? U چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
blind side U سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
extrovert U شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
extroverts U شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
feel out <idiom> U صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
to p off an awkward situation U حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
microwave hop U یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
sailings U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailed U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sail U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
common nuisance U منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
onshore U روی ساحل متوجه بطرف ساحل
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
The football players are warming up before the game ( match) . U هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com