Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
propertied
U
متمکن دارای خواص معین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
isotropic solutions
U
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
gestalt
U
معین بطوریکه اجزاء ان خواص مختصه خودراازطرح و یاشکلی که از این ترکیب بدست اید
papaverous
U
دارای خواص خشخاش
amphoteric
U
دارای خواص متضاد
oleaginous
U
دارای خواص روغن
isotropic
U
دارای خواص فیزیکی مشابه
isotropic
U
دارای خواص برابر از هرسو همگرای
actinic
U
دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
circumstanced
U
دارای یک حالت معین
figurate
U
دارای شکل معین منقوش
morphous
U
دارای شکل معین ومعلوم
gaited
U
اسب دارای حرکت پاهای معین
substantive
U
شبیه اسم دارای خواص اسم
false attack
U
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
attributes
U
خواص
attributing
U
خواص
properties
U
خواص
attribute
U
خواص
elastic properties
U
خواص ارتجاعی
hydrological
U
وابسته به خواص اب
attributes
U
صفت خواص
product capabilities
U
خواص محصول
mechanical properties
U
خواص مکانیکی
bulk properties
U
خواص گروهی
attributing
U
صفت خواص
intensive properties
U
خواص شدتی
intrinsic properties
U
خواص ذاتی
property list
U
سیاهه خواص
attribute
U
صفت خواص
chemical properties
U
خواص شیمیایی
collective properties
U
خواص کولیگاتیو
magnetics
U
علم خواص مغناطیسی
acoustics
U
خواص صوتی ساختمان
partial molar properties
U
خواص جزیی مولی
adhesion agent
U
ماده تشدیدکننده خواص
electro magnetism
U
برق و خواص مغناطیسی
general properties of bodies
U
خواص عمومی اجسام
properties of section
U
خواص مقاطع تیرها
optics
U
علم مطالعه در خواص نور
electro magnetism
U
تولید خواص مغناطیسی بوسیله
electrokinetics
U
علم خواص برق متحرک
electronography
U
ثبت خواص الکتریسته ساکن
pneumatics
U
علم خواص هوا و گاز
hydraulic
U
وابسته به مبحث خواص اب درحرکت
unsex
U
از خواص جنسی محروم کردن
geophysical survey
U
مطالعه خواص فیزیکی زمین
physicochemical
U
وابسته به خواص فیزیکی وشیمیایی اجسام
to turn something
U
تغییر کردن در ظاهر یا خواص خود
actinology
U
دانشی که دران از خواص نورگفتگو میکند
electro statics
U
علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
axiology
U
علم ارزش یا خواص ونوامیس ذاتی اجسام
gyromagnetic
U
وابسته به خواص مغناطیسی جسم الکتریکی چرخنده
pneumatology
U
روح شناسی علم خواص هواو گازها
atom
U
کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
atoms
U
کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
metamerism
U
برابری در ترکیب و وزن ودگرگونی در خواص شیمیایی
aircraft alternation
U
اصلاحات در خواص فیزیکی وخصوصیات پرواز هواپیما
Green tea is esteemed for its health-giving properties.
U
ارزش چای سبز در خواص سلامت بخش آن است.
additive
ماده ای که برای افزایش خواص مادهء دیگری به آن اضافه شود
miscibility
U
قابلیت امیختن و اختلاط بدون از دست دادن خواص خود
platinum metal
U
ترکیب نیکل و روی و مس که تا اندازهای خواص پلاتین راپیدا میکند
additives
U
مادهای که برای افزایش خواص مادهء دیگری به ان اضافه شود
time charter
U
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
epizootiology
U
علم مطالعه خواص و بوم شناسی و علل شیوع امراض حیوانی
epizootology
U
علم مطالعه خواص و بوم شناسی و علل شیوع امراض حیوانی
charactristic curve
U
نموداری برای نمایش خواص نیروهای برا و پسای حاصل از یک ایرفویل
epizoology
U
علم مطالعه خواص وبوم شناسی و علل شیوع امراض حیوانی
color code
U
روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
epiphytology
U
علمی که درباره خواص و بوم شناسی وعلل شیوع امراض گیاهی بحث میکند
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
harmonics
U
مبحث مطالعه خواص ومختصات اصوات موسیقی مبحث الحان موزون همسازها
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
outrigged
U
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
subsidiaries
U
معین
settled
U
معین
punctual
U
معین
specifics
U
معین
given
U
معین
adjutant
U
معین
adjutants
U
معین
definite
U
معین
ancillary
U
معین
specific
U
معین
ledger
U
معین
fixed
U
معین
precise
U
معین
ledgers
U
معین
indeterminate
U
نا معین
auxiliaries
U
معین
adjutor
U
معین
specified
U
معین
allying
U
معین
certain
U
معین
regular
U
معین
ally
U
معین
regulars
U
معین
auxiliary
U
معین
accessorial
U
معین
limiting
U
معین
determinate
U
معین
accessory
U
معین
subsidiary
U
معین
rubicon
U
حد معین
settles
U
معین کردن
draw the line
<idiom>
U
معین کردن
dosing
U
اندازه معین
inset
U
: معین کردن
definitive
U
معین کننده
limit
U
معین کردن
thetical
U
مقرر معین
dose
U
اندازه معین
dosed
U
اندازه معین
thetic
U
مقرر معین
the fullness of time
U
وقت معین
specifics
U
مخصوص معین
aoristic
U
غیر معین
statically determined
U
از نظراستاتیکی معین
linking verb
U
فعل معین
auxiliary
U
امدادی معین
allotted time
U
وقت معین
auxiliaries
U
امدادی معین
do
U
فعل معین
adverb modifying a verb
U
معین فعل
ledger card
U
کارت معین
at a stated time
U
در وقت معین
insets
U
: معین کردن
specific
U
مخصوص معین
regular
U
معین مقرر
adverb
U
معین فعل
adverbs
U
معین فعل
settle
U
معین کردن
specified time
U
وقت معین
assignable
U
معین مشخص
part performance
U
عقد معین
positive
U
یقین معین
regulars
U
معین مقرر
spanning
U
فاصله معین
general ledger
U
معین عام
spans
U
فاصله معین
anyone
U
هرشخص معین
rose bay
U
گل معین التجاری
on a given day
U
در روزی معین
defining
U
معین کردن
defines
U
معین کردن
defined
U
معین کردن
define
U
معین کردن
span
U
فاصله معین
shall
U
فعل معین
span
U
مدت معین
designating
U
معین کردن
designates
U
معین کردن
designate
U
معین کردن
spanning
U
مدت معین
spaces
U
مدت معین
space
U
مدت معین
determinately
U
بطور معین
spanned
U
فاصله معین
allocate
U
معین کردن
determinate error
U
خطای معین
spans
U
مدت معین
allocates
U
معین کردن
denominate
U
معین کردن
periodically
U
در فواصل معین
allocating
U
معین کردن
spanned
U
مدت معین
doses
U
اندازه معین
rhomboidal
U
شبه معین
destined
U
مقصد معین
figure out
U
معین کردن
specify
U
معین کردن
systematically
U
با روش معین
specifying
U
معین کردن
specifies
U
معین کردن
idiomorphic
U
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
open contract
U
قرارداد غیر معین
speciosity
U
کیفیت معین ومشخص
statically determined
U
از نظر ایستایی معین
date
U
مدت معین کردن
pre appoint
U
قبلا معین کردن
systematically
U
ازروی یک اسلوب معین
identifier
U
معین کننده هویت
predeterminate
U
از پیش معین شده
overtime
U
بیش از وقت معین
statically indeterminate
U
از نظر ایستایی نا معین
magnetic ledger card
U
کارت معین مغناطیسی
subsidiarily
U
بطور معین یا متمم
law of difinte proportions
U
قانون نسبتهای معین
nonsignificant
U
غیر معین نامعلوم
dates
U
مدت معین کردن
shapeless
U
فاقد شکل معین
at a specified time
U
در وقت معین یا معلوم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com