Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
epitomised
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomises
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomize
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizes
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizing
U
متمرکز کردن مجسم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
images
U
مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
depicted
U
مجسم کردن
to picture to oneself
U
مجسم کردن
pictured
U
مجسم کردن
depicts
U
مجسم کردن
pictures
U
مجسم کردن
depicting
U
مجسم کردن
depict
U
مجسم کردن
picture
U
مجسم کردن
picturing
U
مجسم کردن
figuring
U
مجسم کردن
figures
U
مجسم کردن
figure
U
مجسم کردن
image
مجسم کردن
portraying
U
توصیف کردن مجسم کردن
depicture
U
مجسم کردن نقش کردن
portrays
U
توصیف کردن مجسم کردن
portrayed
U
توصیف کردن مجسم کردن
portray
U
توصیف کردن مجسم کردن
relived
U
در نظر مجسم کردن
character
U
مجسم کردن شخصیت
embodied
U
مجسم کردن دربرداشتن
embody
U
مجسم کردن دربرداشتن
characters
U
مجسم کردن شخصیت
embodying
U
مجسم کردن دربرداشتن
embodies
U
مجسم کردن دربرداشتن
relives
U
در نظر مجسم کردن
relive
U
در نظر مجسم کردن
reliving
U
در نظر مجسم کردن
centralizing
U
متمرکز کردن
concentrating
U
متمرکز کردن
concenter
U
متمرکز کردن
centralize
U
متمرکز کردن
centralised
U
متمرکز کردن
concentrates
U
متمرکز کردن
centralizes
U
متمرکز کردن
localising
U
متمرکز کردن
localize
U
متمرکز کردن
localizes
U
متمرکز کردن
localizing
U
متمرکز کردن
centralises
U
متمرکز کردن
localises
U
متمرکز کردن
center
U
متمرکز کردن
centralising
U
متمرکز کردن
concentrate
U
متمرکز کردن
fixate
U
محکم کردن متمرکز کردن
picture to oneself
U
پیش خود مجسم کردن
incarnate
U
برنگ گوشتی مجسم کردن
focused
U
متمرکز کردن توجه
focussing
U
متمرکز کردن توجه
focus
U
متمرکز کردن توجه
focussed
U
متمرکز کردن توجه
focuses
U
متمرکز کردن توجه
decentralization
U
غیر متمرکز کردن
focusses
U
متمرکز کردن توجه
focalize
U
درکانون متمرکز کردن
envisage
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
personalize
U
شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
pooled
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pool
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
objectify
U
بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
monroe effect
U
اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
characterization
U
مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
bundle
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
personofied
U
مجسم
incarnate
U
مجسم
parsonified
U
مجسم
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
scenic
U
مجسم کننده
the picture of joy
U
خوشی مجسم
embodied labor
U
کار مجسم
visualizer
U
مجسم کننده
portrayal
U
مجسم سازی
presentive
U
مجسم سازنده
portrayals
U
مجسم سازی
hypotyposis
U
تشریح مجسم کننده
presence
U
درنظر مجسم کننده
concentrative
U
متمرکز
centralized
U
متمرکز
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
pictorial
U
تصویر نما مجسم سازنده
personifier
U
مجسم کننده شخصیت دیگری
focus
U
متمرکز ساختن
decentpalized
U
غیر متمرکز
intensive
U
پرقوت متمرکز
concentrator
U
متمرکز شونده
concentrator
U
متمرکز کننده
centralist socialism
U
سوسیالیسم متمرکز
focussing
U
متمرکز ساختن
centralized lubrication
U
روغنکاری متمرکز
localized capacity
U
فرفیت متمرکز
centralized system
U
نظام متمرکز
focusses
U
متمرکز ساختن
focussed
U
متمرکز ساختن
center drill
U
مته متمرکز
centralizer
U
متمرکز کننده
fixed fire
U
اتش متمرکز
focused
U
متمرکز ساختن
concentrated load
U
بار متمرکز
focuses
U
متمرکز ساختن
centrally planned economy
U
اقتصاد متمرکز
theanthropic
U
مجسم کننده ذات خدادرهیکل انسان
zoomorphic
U
دارای خدایان مجسم بشکل جانور
incarnationist
U
کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
centralized network configuration
U
ساختار شبکهای متمرکز
centralized oil shot system
U
روغنکاری متمرکز فشاری
decentralization
U
غیر متمرکز سازی
centralized planning
U
برنامه ریزی متمرکز
centeralized planning
U
برنامه ریزی متمرکز
center
U
متمرکز نقطه اتکاء
center grinding
U
دستگاه سنگ متمرکز
center lathe
U
ماشین تراش متمرکز
The painting portrays the death of Nelson.
U
این نقاشی مرگ نلسون را مجسم می کند .
an impersonal deity
U
خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
hilar
U
متمرکز ونزدیک به ناف ومرکز
stigmatism
U
ننگ نور متمرکز در یک نقطه
decentralized planning
U
برنامه ریزی غیر متمرکز
cupids
U
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Cupid
U
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
totalitarianism
U
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
totalism
U
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
Floret
[rosette]
U
[طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
distribute
U
سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
distributing
U
سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
distributes
U
سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
white
U
چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
whiter
U
چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
whitest
U
چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com