English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gravitate U متمایل شدن بطرف
gravitated U متمایل شدن بطرف
gravitates U متمایل شدن بطرف
gravitating U متمایل شدن بطرف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
adaxial U متمایل بطرف محور
cephalad U متمایل بطرف راس
cephalad U متمایل بطرف سر
deasil U متمایل بطرف راست
soiuth ward U بطرف جنوب متمایل بجنوب
south wards U بطرف جنوب متمایل بجنوب
Other Matches
skyward U بطرف اسمان بطرف بالا
oriented U متمایل به
avid U متمایل
amenable U متمایل
minded U متمایل
swept U متمایل
partial U متمایل به
inclinable U متمایل
inclinatory U متمایل
prone U متمایل
propense U متمایل
inclines U متمایل شدن
downward U متمایل بپایین
biassed U متمایل بیکسو
longish U متمایل به درازی
tendentious U متمایل متوجه
swimmy U متمایل بگیجی
runny U متمایل بدویدن
trepan U متمایل شدن
likes U متمایل به تساوی
liked U متمایل به تساوی
like U متمایل به تساوی
expansive U متمایل به توسعه
fain U متمایل بخشنودی
yellowy U متمایل به زردی
contractive U متمایل به انقباض
dermotropic U متمایل به پوست
incline U متمایل شدن
apt U متمایل اماده
fattish U متمایل به چاق
grayish U متمایل به خاکستری
incline U متمایل کردن
greenish U متمایل به سبز
inclines U متمایل کردن
dancy U متمایل به رقص
forward slope U شیب متمایل به جلو
pruplish U متمایل به رنگ ارغوانی
zenkatsu dachi U ایستادن متمایل به جلو
bossy U متمایل به ریاست مابی
pneumotropic U متمایل به نسج ریوی
mind to do a thing U متمایل کردن به کاری
suicidal U وابسته یا متمایل به خودکشی
bossiness U متمایل به ریاست مابی
tend U متمایل بودن به گرایش داشتن
tended U متمایل بودن به گرایش داشتن
antrorse U خمیده بجلو یا متمایل ببالا
tends U متمایل بودن به گرایش داشتن
sway U متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
lie over U بتاخیر افتادن متمایل شدن
lie over U متمایل بودن منتظر ماندن
swayed U متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
sways U متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
tending U متمایل بودن به گرایش داشتن
lopsided U متمایل بیک طرف بی قرینه
coral pink U رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
neologian U متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
biases U بیک طرف متمایل کردن
bias U بیک طرف متمایل کردن
the odds are in our favour U احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
banks U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
beryl U سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
tint U [هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
levo U بطرف چپ
into U بطرف
in U بطرف
at U بطرف
in- U بطرف
orienting U بطرف خاوررفتن
manward U بطرف انسان
mediad U بطرف وسط
mesail U بطرف وسط
earthward U بطرف زمین
orient U بطرف خاوررفتن
homes U بطرف خانه
apporro U بطرف جلو
aport U بطرف چپ کشتی
upward U بطرف بالا
onwards U بطرف جلو
pakkorro U بطرف بیرون
forwards U بطرف جلو
orients U بطرف خاوررفتن
eastwards U بطرف مشرق
downwards U بطرف پائین
to the east of U بطرف مشرق
edgewise U بطرف لبه
dorsad U بطرف پشت
frontward U بطرف جلو
to U بطرف روبطرف
earthwards U بطرف زمین
coastwards U بطرف ساحل
coastward U بطرف ساحل
cityward U بطرف شهر
abaft U بطرف عقب
home U بطرف خانه
with U بطرف درجهت
toward U بطرف نسبت به
upgrades U بطرف بالا
heavenward U بطرف اسمان
on U بعلت بطرف
to win over to one's side U بطرف خوداوردن
atop U بطرف بالا
frontwards U بطرف جلو
upwards U بطرف بالا
without U بطرف خارج
upgrading U بطرف بالا
mesal U بطرف وسط
upgraded U بطرف بالا
upgrade U بطرف بالا
rearward U بطرف عقب
homeward U بطرف منزل
edgeways U بطرف جلوباشد
riverward U بطرف رودخانه
phototropism U گرایش بطرف نور
upthrust U حرکت بطرف بالا
outwards U بطرف خارج بیرونی
nobbling U بطرف خود اوردن
uptilt U بطرف بالا کج کردن
upwell U بطرف بالا رفتن
nobbles U بطرف خود اوردن
astern U بطرف عقب پسین
nobbled U بطرف خود اوردن
front U بطرف جلو روکردن به
ina northerly direction U بطرف شمال شمالا
northwestwards U بطرف شمال غربی
southeastward U بطرف جنوب شرقی
northeastward U بطرف شمال شرقی
norther U بیشتر بطرف شمال
stern ward U بطرف عقب کشتی
northwardly U بطرف شمال شمالی
stern wards U بطرف عقب کشتی
southern U جنوبا بطرف جنوب
fronting U بطرف جلو روکردن به
upstroke U خط منبسط بطرف بالا
inboard U بطرف مرکز کشتی
inwards or inward U بطرف داخل بباطن
biteuro chagi U ضربه پا بطرف اریب
ashore U بکنار بطرف ساحل
athwart U از طرفی بطرف دیگر
ap chagi U ضربه پا بطرف جلو
leans U تکیه دادن بطرف
leaned U تکیه دادن بطرف
lean U تکیه دادن بطرف
outward U بطرف خارج بیرونی
nobble U بطرف خود اوردن
downswing U نوسان بطرف پایین
downstroke U ضربه بطرف پایین
transpose U بطرف دیگر معادله بردن
bate U بال زدن بطرف پایین
upthrow U بطرف بالاانداختن تحول شدید
outcurve U انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
overhand U بازی با دست بطرف بالا
adductor U تمایل عضو بطرف محور
westward U بسوی باختر بطرف مغرب
upstroke U حرکت قلم بطرف بالا
retrorse U بطرف پایین و عقب خم شده
transposing U بطرف دیگر معادله بردن
transposes U بطرف دیگر معادله بردن
westwards U بسوی باختر بطرف مغرب
step turn U چرخش بطرف پایین تپه
strelli U غلت عقب بطرف بالانس
upthrust U بطرف بالا پرتاب کردن
pull U بطرف خود کشیدن کشش
cockshot U پرتاب تیر بطرف هدف
evanesce U بطرف صفر میل کردن
pulls U بطرف خود کشیدن کشش
cockshy U پرتاب تیر بطرف هدف
starboard U بطرف راست حرکت کردن
dextrorotation U گردش بطرف قطب راست
fullwrite professional U یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
called shot U ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
comebacker U ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
to push down U بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
gravitate U بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitating U بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
bind U کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
gravitated U بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
banked turn U انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
levorotary U دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
binds U کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
gravitates U بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
levorotatory U دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
capacole U چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
banking track U انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
to face somebody [something] U چهره خود را بطرف کسی [چیزی] گرداندن
downbeat U حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
lordosis U انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
place kick U توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
upload U نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
in and in U مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
deflection U ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflections U ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
out and in U گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
leg break U بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
blae U ابی متمایل به سیاه خاکستری ابی رنگ
nose down U خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
transposition U انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
downwash U زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
wash in U پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
retrorocket U راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com