English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lie over U متمایل بودن منتظر ماندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
standby U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standbys U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
hold one's horses <idiom> U باصبوری منتظر ماندن
stick around <idiom> U همین دوروبر منتظر ماندن
cool one's heels <idiom> U به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
demand U پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demands U پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demanded U پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
tended U متمایل بودن به گرایش داشتن
tend U متمایل بودن به گرایش داشتن
tends U متمایل بودن به گرایش داشتن
tending U متمایل بودن به گرایش داشتن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
await U منتظر بودن
awaits U منتظر بودن
to look out U منتظر بودن
abhide U منتظر بودن
awaiting U منتظر بودن
awaited U منتظر بودن
sweat out <idiom> U با دلواپسی منتظر بودن
hang about U در نزدیکی منتظر بودن
hold breath U منتظر یک اتفاق بودن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
waits U چشم براه بودن منتظر شدن
to feverishly look forward to something U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to look forward to something excitedly U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
wait U چشم براه بودن منتظر شدن
waited U چشم براه بودن منتظر شدن
adhered U وفادار ماندن هواخواه بودن
adhering U وفادار ماندن هواخواه بودن
adequateness U وفادار ماندن هواخواه بودن
adhere U وفادار ماندن هواخواه بودن
adheres U وفادار ماندن هواخواه بودن
holding U گرفتن بازیگر ماندن غیرمجاز توپ والیبال در دست صیقلی بودن مسیرگوی بولینگ
caretaker status U وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
swept U متمایل
inclinatory U متمایل
amenable U متمایل
oriented U متمایل به
avid U متمایل
inclinable U متمایل
propense U متمایل
partial U متمایل به
prone U متمایل
minded U متمایل
grayish U متمایل به خاکستری
cephalad U متمایل بطرف سر
likes U متمایل به تساوی
liked U متمایل به تساوی
swimmy U متمایل بگیجی
downward U متمایل بپایین
biassed U متمایل بیکسو
trepan U متمایل شدن
runny U متمایل بدویدن
fattish U متمایل به چاق
yellowy U متمایل به زردی
tendentious U متمایل متوجه
fain U متمایل بخشنودی
like U متمایل به تساوی
apt U متمایل اماده
incline U متمایل شدن
incline U متمایل کردن
inclines U متمایل شدن
inclines U متمایل کردن
contractive U متمایل به انقباض
greenish U متمایل به سبز
dancy U متمایل به رقص
dermotropic U متمایل به پوست
expansive U متمایل به توسعه
longish U متمایل به درازی
zenkatsu dachi U ایستادن متمایل به جلو
adaxial U متمایل بطرف محور
deasil U متمایل بطرف راست
gravitates U متمایل شدن بطرف
gravitate U متمایل شدن بطرف
forward slope U شیب متمایل به جلو
gravitated U متمایل شدن بطرف
gravitating U متمایل شدن بطرف
suicidal U وابسته یا متمایل به خودکشی
bossiness U متمایل به ریاست مابی
pneumotropic U متمایل به نسج ریوی
pruplish U متمایل به رنگ ارغوانی
cephalad U متمایل بطرف راس
bossy U متمایل به ریاست مابی
mind to do a thing U متمایل کردن به کاری
antrorse U خمیده بجلو یا متمایل ببالا
coral pink U رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
south wards U بطرف جنوب متمایل بجنوب
swayed U متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
neologian U متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
soiuth ward U بطرف جنوب متمایل بجنوب
lopsided U متمایل بیک طرف بی قرینه
sway U متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
lie over U بتاخیر افتادن متمایل شدن
sways U متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
biases U بیک طرف متمایل کردن
bias U بیک طرف متمایل کردن
the odds are in our favour U احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
banks U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
beryl U سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
tint U [هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
inexpectant U نا منتظر
anticipatory U منتظر
waiter U منتظر
waiting U منتظر
expectant of U منتظر
anticipator U منتظر
waiters U منتظر
wistful U منتظر
anticipant U منتظر
trray U منتظر
trray U منتظر شدن
i await you U منتظر شما هستم
i pause for a reply U منتظر پاسخ هستم
to look forward to something U منتظر چیزی شدن
less than release unit U یکان منتظر حمل
to look for anything U منتظر چیزی شدن
on deck U دونده منتظر نوبت
to wait for any one U منتظر کسی شدن
abides U منتظر شدن وفا کردن
abide U منتظر شدن وفا کردن
awaiting U منتظر شدن انتظار داشتن
await U منتظر شدن انتظار داشتن
awaited U منتظر شدن انتظار داشتن
to look forward to something U با خوشحالی منتظر چیزی شدن
abided U منتظر شدن وفا کردن
we watched for his arrival U منتظر ورود او شدیم یا بودیم
awaits U منتظر شدن انتظار داشتن
readied U که منتظر است تا قابل استفاده شود
readies U که منتظر است تا قابل استفاده شود
ready U که منتظر است تا قابل استفاده شود
readying U که منتظر است تا قابل استفاده شود
I'm looking forward to seeing you again. U منتظر دیدار دوباره شما هستم.
jobs U شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
job U شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
sleeping U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
sleep U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
he made me wait U مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
sleeps U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
readying U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
ready U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
I'm looking forward to your next email. U من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
readies U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
I'm really looking forward to the weekend. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
readied U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
Do you think it advisable to wait here U آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
To stand someone up . U کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
tasks U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
task U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
queue U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queued U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queueing U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queues U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
fullwrite professional U یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
queueing U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queues U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
I very much look forward to meeting you soon. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
it will pay to wait U به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد
queue U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
Time and tide wait for no man . <proverb> U زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
queued U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
answering U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answer U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answers U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answered U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
upaemia U ماندن
lie off U ماندن
be U ماندن
lie U ماندن
fails U وا ماندن
to wear one's years well U ماندن
fail U وا ماندن
trray U ماندن
failed U وا ماندن
abhide U ماندن
remain U ماندن
subsist U ماندن
subsisting U ماندن
subsists U ماندن
subsisted U ماندن
to fret one's gizzard U ته ماندن
stick with <idiom> U ماندن با
to be left U ماندن
remained U ماندن
lied U ماندن
lies U ماندن
stand U ماندن
stay U ماندن
stayed U ماندن
queued U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queued U صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queueing U صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com