Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bossiness
U
متمایل به ریاست مابی
bossy
U
متمایل به ریاست مابی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prefectural
U
وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
prefecture
U
مقام ریاست دوره ریاست
preside
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
favorite son
U
نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
presides
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
priestliness
U
کشیش مابی
englishism
U
انگلیس مابی
gallicism
U
فرانسوی مابی
sacerdotalism
U
کشیش مابی
europeanism
U
فرنگی مابی
italianism
U
ایتالیایی مابی
anglicization
U
انگلیسی مابی
priestliness
U
کاهن مابی
gallomania
U
جنون فرانسوی مابی
germanomania
U
جنون المان مابی
gallomaniac
U
دیوانه فرانسوی مابی
sacerdotage
U
کشیش مابی جماعت کشیشان
westernization
U
فرنگی مابی پیروی از تمدن مغرب زمین
propense
U
متمایل
swept
U
متمایل
amenable
U
متمایل
avid
U
متمایل
partial
U
متمایل به
minded
U
متمایل
prone
U
متمایل
oriented
U
متمایل به
inclinable
U
متمایل
inclinatory
U
متمایل
liked
U
متمایل به تساوی
yellowy
U
متمایل به زردی
swimmy
U
متمایل بگیجی
like
U
متمایل به تساوی
trepan
U
متمایل شدن
likes
U
متمایل به تساوی
runny
U
متمایل بدویدن
tendentious
U
متمایل متوجه
grayish
U
متمایل به خاکستری
longish
U
متمایل به درازی
dermotropic
U
متمایل به پوست
dancy
U
متمایل به رقص
contractive
U
متمایل به انقباض
cephalad
U
متمایل بطرف سر
biassed
U
متمایل بیکسو
fattish
U
متمایل به چاق
expansive
U
متمایل به توسعه
fain
U
متمایل بخشنودی
apt
U
متمایل اماده
inclines
U
متمایل شدن
greenish
U
متمایل به سبز
incline
U
متمایل شدن
inclines
U
متمایل کردن
incline
U
متمایل کردن
downward
U
متمایل بپایین
deasil
U
متمایل بطرف راست
pneumotropic
U
متمایل به نسج ریوی
gravitating
U
متمایل شدن بطرف
cephalad
U
متمایل بطرف راس
adaxial
U
متمایل بطرف محور
pruplish
U
متمایل به رنگ ارغوانی
suicidal
U
وابسته یا متمایل به خودکشی
gravitate
U
متمایل شدن بطرف
gravitated
U
متمایل شدن بطرف
gravitates
U
متمایل شدن بطرف
zenkatsu dachi
U
ایستادن متمایل به جلو
forward slope
U
شیب متمایل به جلو
mind to do a thing
U
متمایل کردن به کاری
antrorse
U
خمیده بجلو یا متمایل ببالا
lie over
U
متمایل بودن منتظر ماندن
tended
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
tend
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
lie over
U
بتاخیر افتادن متمایل شدن
lopsided
U
متمایل بیک طرف بی قرینه
neologian
U
متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
biases
U
بیک طرف متمایل کردن
bias
U
بیک طرف متمایل کردن
coral pink
U
رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
south wards
U
بطرف جنوب متمایل بجنوب
soiuth ward
U
بطرف جنوب متمایل بجنوب
sways
U
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
tends
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
sway
U
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
tending
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
swayed
U
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
headships
U
ریاست
matronship
U
ریاست
managerial
U
ریاست
superiority
U
ریاست
headship
U
ریاست
generalship
U
ریاست
administratorship
U
ریاست
matronhood
U
ریاست
chairmanship
U
ریاست
chairmanships
U
ریاست
superintendence
U
ریاست
directorships
U
ریاست
managership
U
ریاست
presidentship
U
ریاست
directorship
U
ریاست
principalship
U
ریاست
presidency
U
ریاست
anglicism
U
اصطلاح زبان انگلیسی انگلیسی مابی
the odds are in our favour
U
احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
chieftaincy
U
ریاست قبیله
mayorship
U
ریاست شهرداری
magistrature
U
ریاست کلانتری
mayoralty
U
ریاست شهرداری
to fill the chair
U
ریاست کردن
to take the lead
U
ریاست کردن
patriarchate
U
ریاست طایفه
postmastership
U
ریاست پست
prefecture
U
اداره ریاست
patriarchate
U
ریاست خانواده
superintendency
U
ریاست مدیریت
vice president
U
نیابت ریاست
wardenship
U
مقام ریاست
superintendence
U
ریاست مدیریت
matronize
U
ریاست کردن
superintended
U
ریاست کردن
abbay
U
ریاست دیر
abbotship
U
ریاست دیر
captaincy
U
ریاست بزرگتری
captainship
U
ریاست بزرگتری
chieftainship
U
ریاست قبیله
command of execution
U
ریاست اجرایی
superintends
U
ریاست کردن
superintend
U
ریاست کردن
superintending
U
ریاست کردن
banks
U
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank
U
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
speakership
U
مقام ریاست مجلس
rectorate
U
ریاست بنگاه مذهبی
prioship
U
سمت ریاست دیر
abbatial or abbatical
U
مربوط به ریاست دیر
presidentship
U
مقام ریاست جمهور
he has passed the chair
U
ریاست داشته است
presidential
U
وابسته به ریاست جمهور
the party is led by him
U
او بر ان حزب ریاست دارد
You sure have a nerve to ask become a director.
U
آخر تورا چه ره ریاست
tint
U
[هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
beryl
U
سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
deanship
U
مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
presiding
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
bossing
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
take the chair
U
ریاست انجمنی را دارا بودن
bosses
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
bossed
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
boss
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
presided
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presides
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
take the chair
U
ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
preside
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presidency
U
مقام یا دوره ریاست جمهوری
magistracy
U
ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
directorate
U
مقام ریاست هیئت مدیره
rectorate
U
مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
directorates
U
مقام ریاست هیئت مدیره
capital
U
رئیسی ریاست مابانه عمده
head
U
ریاست داشتن بر رهبری کردن
hellenism
U
یونانی مابی اداب یونانی
marshalsea
U
دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
masterfully
U
بطور تحکم امیز ریاست مابانه
The presidensial election is the topic of the day.
U
انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
lead
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
interlocking directorate
U
حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
fullwrite professional
U
یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
blae
U
ابی متمایل به سیاه خاکستری ابی رنگ
superintended
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
chairmen
U
ریاست کردن اداره کردن
chairman
U
ریاست کردن اداره کردن
republic
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com