Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
strategic variables
U
متغیرهای اساسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
proxy variables
U
متغیرهای نماینده متغیرهای تقریبی
ground state
U
نیروی اساسی حالت اساسی
cepheid variables
U
متغیرهای قیفاووسی
macro variables
U
متغیرهای کلان
real sector
U
بخش متغیرهای حقیقی
multicollinearity
U
هم خطی بین متغیرهای مستقل
conjunct
U
یکی از متغیرهای تابع منط قی AND
decision
U
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
parameter
U
نرم افزاری که توابع اصل آن طبق نیاز کاربر با متغیرهای مختلف خواهد بود
parameters
U
نرم افزاری که توابع اصل آن طبق نیاز کاربر با متغیرهای مختلف خواهد بود
decisions
U
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
predetermined variables
U
متغیرهائی که مقادیرشان ازقبل تعیین شده اند متغیرهای داده شده
nets
U
اساسی
meatier
U
اساسی
pivotal
U
اساسی
functional
U
اساسی
nett
U
اساسی
unsubstantial
U
بی اساسی
On what basis (ground)
U
بر چه اساسی ؟
meatiest
U
اساسی
meaty
U
اساسی
constitutional
U
اساسی
fundametal
U
اساسی
groundlessness
U
بی اساسی
hypostatic
U
اساسی
key projects
U
اساسی
basal
U
اساسی
earthshaking
U
اساسی
essentials
U
اساسی
essential
U
اساسی
Hon
U
اساسی
rudimental
U
اساسی
fundamental
U
اساسی
net
U
اساسی
vital
<adj.>
U
اساسی
essential
<adj.>
U
اساسی
basics
U
اساسی
major
<adj.>
U
اساسی
quintessential
<adj.>
U
اساسی
cardinals
U
اساسی
radicals
U
اساسی
cardinal
U
اساسی
capital
U
اساسی
ground
U
اساسی
substantive
[essential]
<adj.>
U
اساسی
basilar
U
اساسی
radical
U
اساسی
material
U
اساسی
materials
U
اساسی
organic
U
اساسی
substantial
U
اساسی
basic
U
اساسی
poisson distribution
U
این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
basic deficit
U
کسری اساسی
base repair
U
تعمیر اساسی
ground plan
U
طرح اساسی
radical
U
طرفداراصلاحات اساسی
over haul
U
تعمیر اساسی
radical
U
ریشگی اساسی
basic linkage
U
پیوند اساسی
basic
U
اساسی مقدماتی
functional distribution
U
توزیع اساسی
volatile oil
U
روغن اساسی
radicals
U
ریشگی اساسی
constitutional law
U
حقوق اساسی
basic variable
U
متغیر اساسی
basics
U
اساسی مقدماتی
basic surplus
U
مازاد اساسی
basic
U
مقدماتی اساسی
constitutional low
U
قانون اساسی
basics
U
مقدماتی اساسی
ground plans
U
طرح اساسی
vital
U
واجب اساسی
constitution
U
قانون اساسی
brass tacks
U
مسایل اساسی
rationale
U
علت اساسی
substantiality
U
حالت اساسی
rite
U
فرمان اساسی
to let the saw dust out of
U
پوچی یا بی اساسی
unsubstantiality
U
بی اساسی بی اهمیتی
fundamental rules
U
قواعدیاقوانین اساسی
constitutions
U
قانون اساسی
purview
U
مواد اساسی
radicals
U
طرفداراصلاحات اساسی
basically
U
بطور اساسی
spine wall
U
دیوار اساسی
reformation
U
اصلاح اساسی
essential oil
U
روغن اساسی
supplementalary constitution law
U
متمم قانون اساسی
essential fatty acids
U
اسیدهای چرب اساسی
revolutionized
U
تغییرات اساسی دادن
Fundamental ( radical) changes.
U
تغییرات اساسی وعمده
myosin
U
پروتئین اساسی عضله
nonbasic variable
U
متغیر غیر اساسی
field theory
U
نظریه اساسی میدان
unconstitutionality
U
مغایرت با قانون اساسی
nonessential goods
U
کالاهای غیر اساسی
A fundamental (slight) difference.
U
اختلاف اساسی ( جزئی )
revolutionizing
U
تغییرات اساسی دادن
constitution
U
مشروطیت قانون اساسی
organic
U
اندام دار اساسی
constitutions
U
مشروطیت قانون اساسی
revolutionises
U
تغییرات اساسی دادن
punch line
U
جمله اساسی واصلی
revolutionised
U
تغییرات اساسی دادن
fundamental
U
اصولی مقدماتی اساسی
primordial
U
عنصر نخستین اساسی
punch-lines
U
جمله اساسی واصلی
bill of rights
U
قانون اساسی امریکا
punch-line
U
جمله اساسی واصلی
constitutionality
U
مطابقت با قانون اساسی
revolutionizes
U
تغییرات اساسی دادن
radical
U
طرفدار اصلاحات اساسی
revolutionising
U
تغییرات اساسی دادن
conditions of sale
U
شرایط اساسی معامله
radicals
U
طرفدار اصلاحات اساسی
constitutional
U
مطابق قانون اساسی
revolutionize
U
تغییرات اساسی دادن
stapling
U
اساسی مرکز بازرگانی عمده
stapled
U
اساسی مرکز بازرگانی عمده
reform
U
اصلاح اساسی کردن یا شدن
staple
U
اساسی مرکز بازرگانی عمده
reforms
U
اصلاح اساسی کردن یا شدن
We must find a basic solution.
U
باید یک فکر اساسی کرد
federal constitution
U
قانون اساسی دولت متحده
deeping of capital
U
پایه گذاری اساسی سرمایه
accidental
غیر اساسی پیش آمدی
bdos
U
سیستم عامل اساسی دیسک
iowa tests of basic skills
U
ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
the essential
[inherent]
[intrinsic]
task
U
کار مهم و ضروری
[یا اساسی]
essential singularity
U
نقطه تکین اساسی
[ریاضی]
basic sequential access method
U
روش دستیابی ترتیبی اساسی
basic direct access method
U
روش دستیابی مستقیم اساسی
unconstitutional
U
بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
desideratum
U
ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
ground rule
U
وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
bios
U
سیستم اساسی ورودی و خروجی بایوس
karyolymph
U
ماده اساسی زمینه هسته سلولی
basic crops
U
محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
reformers
U
پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
reformer
U
پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
one of the
[basic]
fundamental tenets of democracy
U
یکی از اصول پایه
[اساسی]
دموکراسی
basic partitioned access method
U
روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
time the essence of the contract
U
مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
basic telecommunications access method
U
روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی
basic indexed sequential acess method
U
روش دستیابی ترتیبی شاخص دار اساسی
five fundamental economic questions
U
پنج سوال اساسی اقتصادی : چه چیز تولید شود
bsam
U
Access Sequential Basicروش دستیابی ترتیبی اساسی ethod
bdam
U
Access Direct Basic روش دستیابی مستقیم اساسی ethod
panel
U
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
btam
U
BasicTelecommunicationsAccess روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی ethod
panels
U
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
constitutionalism
U
اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
bpam
U
Access Partitioned Basicروش دستیابی جزء بندی شده اساسی ethod
sbc
U
یک کامپیوتر کوچک با قابلیت اجرای انواعی ازکاربردهای اساسی تجاری Computer Board Single یک برد CPU ,
p system
U
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
ups
U
منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
deliveries
U
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery
U
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
unesco (= united nations educational
U
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
bill of rights
U
منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
leading indicators
U
شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com