Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sclerous
U
متصلب پینه خورده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
callous
U
پینه خورده
engrained
U
پینه خورده
seared conscience
U
وجدان پینه خورده
inure or en
U
پینه خورده کردن
indurate
U
پینه خورده کردن
hard handed
U
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
scleroid
U
متصلب
sclerotic
U
متصلب
sclerite
U
سیخک متصلب
bunions
U
پینه پا
calluses
U
پینه
bunny rabbit
U
پینه
bunny rabbits
U
پینه
bunion
U
پینه پا
callus
U
پینه
bunnies
U
پینه
bunny
U
پینه
patched
U
پینه دار
lady clock
U
پینه دوز
callous
U
پینه زدن
patchery
U
پینه دوزی
ladybeetle
U
پینه دوز
lady bug
U
پینه دوز
induration
U
پینه خوردگی
callose
U
پینه دار
inurement
U
پینه خوردگی
to p up
U
پینه کردن
ladybugs
U
پینه دوز
cobblers
U
پینه دوز
cobbler
U
پینه دوز
ladybug
U
پینه دوز
revamps
U
وصله پینه کردن
sitfast
U
پینه در پشت اسب
soutar
U
کفاش پینه دوز
souter
U
کفاش پینه دوز
revamped
U
وصله پینه کردن
mending
U
وصله پینه شدنی
revamping
U
وصله پینه کردن
callus
U
پینه استخوانی گیاه
calluses
U
پینه استخوانی گیاه
revamp
U
وصله پینه کردن
callosity
U
سخت شدن یا پینه کردن پوست
cobbles
U
سنگ فرش کردن پینه دوزی
cobble
U
سنگ فرش کردن پینه دوزی
clavus
U
میخچه
[پزشکی]
[ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
corn
U
میخچه
[پزشکی]
[ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
eaten
U
خورده
irriguous
U
اب خورده
little
U
خورده
it was eaten
U
خورده شد
corrosion
U
خورده شدن
distempered
U
بهم خورده
crackly
U
چین خورده
hammer hard
U
چکش خورده
fretted by rust
U
زنگ خورده
crimpled
U
چوروک خورده
folded picture
U
تصویر تا خورده
crossed out
U
قلم خورده
dehiscent
U
ترک خورده
jiggly
U
تکان خورده
kinky
U
پیچ خورده
starveling
U
گرسنگی خورده
thrawart
U
پیچ خورده
stickit
U
شکست خورده
symphsis
U
عضوجوش خورده
writhen
U
تاب خورده
writhen
U
پیچ خورده
vermiculate
U
کرم خورده
teched
U
بهم خورده
tetched
U
بهم خورده
brushed
U
شانه خورده
puckery
U
چین خورده
kinky
U
گره خورده
patsy
U
فریب خورده
maggoty
U
کرم خورده
mildewy
U
باد خورده
mussy
U
بهم خورده
on oath
U
قسم خورده
worm eaten
U
کرم خورده
plicated
U
چین خورده
twisty
U
پیچ خورده
corrodible
U
خورده شدنی
conglomerate
U
به هم جوش خورده
clefts
U
ترک خورده
clift
U
ترک خورده
picked
U
کلنگ خورده
worm-eaten
U
کرم خورده
grubbier
U
کرم خورده
cancelled
U
قلم خورده
dislocated
U
بهم خورده
underdogs
U
سگ شکست خورده
wound
U
پیچ خورده
cleft
U
ترک خورده
moth-eaten
U
بید خورده
turkey
U
شکست خورده
grubby
U
کرم خورده
turkeys
U
شکست خورده
craven
U
شکست خورده
kaput
U
کاملا شک ست خورده
deluded
U
فریب خورده
wounds
U
پیچ خورده
wounding
U
پیچ خورده
moth eaten
U
بید خورده
withered
U
چروک خورده
eaten
U
خورده شده
underdog
U
سگ شکست خورده
butt welded
U
از سر جوش خورده
carious
U
کرم خورده
messy
U
بهم خورده
indisposed
U
بهم خورده
grubbiest
U
کرم خورده
stamped
U
تمبر خورده
aggresive
U
خورده شده
belly pinched
U
گرسنگی خورده
conglomerates
U
به هم جوش خورده
failures
U
شکست خورده
failure
U
شکست خورده
I have a cold.
U
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
These shoes dont fit me.
U
زنگ مدرسه خورده
chartered accountant
U
حسابدار قسم خورده
impacted
U
باهم جوش خورده
chiseled
U
چوب اسکنه خورده
weldment
U
چیز جوش خورده
Are you daft ?
U
مگر مغز خر خورده ای ؟
spun glass
U
شیشه تاب خورده
rancid
U
باد خورده فاسد
thraw
U
پیچ خورده دررفته
chiselled
U
چوب اسکنه خورده
Today I took laxatives.
U
امروز مسهل خورده ام.
wrounght iron mill bar
U
اهن جوش خورده
cat gets one's tongue
<idiom>
U
گربه زبونش را خورده
rolled profile
U
نیمرخ نورد خورده
rolled iron or steel
U
فولاد نورد خورده
it is sufficiently stamped
U
کم تمبر خورده است
grounded
U
توپ به زمین خورده
interwrought
U
بهم جوش خورده
beaten
U
چکش خورده فرسوده
certified public accountant
U
حسابدار قسم خورده
lost
U
شکست خورده گمراه
cut in
U
چاک خورده شکافته
deep dyed
U
زیاد رنگ خورده
bound barrel
U
لوله تاب خورده
to be fooled
U
فریب خورده بودن
to be deluded
U
فریب خورده بودن
rolled glass
U
شیشه نورد خورده
foul anchor
U
لنگر تاب خورده
i have caught a thorough chill
U
سرمای حسابی خورده ام
patsy
U
شخص گول خورده
common ashlar
U
سنگ چکش خورده
scleroderma
U
مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
Our business has become tangled up.
U
کارمان پیچ خورده است
weather stained
U
هوا خورده ورنگ پریده
weldment
U
قطعات بهم جوش خورده
to sprain one's ankle
U
پیچ خورده شدن قوزک پا
Chartered ( certified public ) accountant .
U
حسابدار قسم خورده ( مجاز )
Like a bear with a sore head.
U
مثل گرگ تیر خورده
foul hawse
U
زنجیرها تاب خورده اند
a man in his forties
U
مرد چهل و خورده ساله
buckled wheel
U
چرخ خم شده
[تاب خورده]
to twist one's ankle
U
پیچ خورده شدن قوزک پا
gyrus
U
برامدگی چین خورده مغز
fusion principle
U
اصل ترکیبات جوش خورده
fused ring system
U
سیستم حلقهای جوش خورده
There is a hitch somewhere.
U
یک جای کار گره خورده است
He refused to acknowledge defeat .
U
قبول نمی کرد که شکست خورده
vulcanite
U
لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
macadam blinding
U
خورده سنگ بخورد راه دادن
tailfly
U
طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
self deceived
U
فریب نفس خورده خود فریفته
they are sworn frends
U
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
With a long face .
U
با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
not up
U
توپ دوبار به زمین خورده دبل
acid corrosion of concrete
U
خورده شدن بتن بوسیله اسید
breaker
U
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
swallow tail coat
U
جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
The campaign was considered to have failed.
U
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
perjured
U
سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
breakers
U
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
quaternion
U
ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
Which son of a bitch (son of a gun)did it?
U
کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
turn the tide
<idiom>
U
چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
I have been deceived in you .
U
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
brushed
U
برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
littleneck clam
U
نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
short round
U
فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
chopper
U
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
shot group
U
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
choppers
U
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
hole in one
U
گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
jungle gym
U
چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
down
U
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
coated chippings
U
خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
talk someone's ear off
<idiom>
U
آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده
[اصطلاح روزمره]
egg bound
U
صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
blast hole drill
U
مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
snick
U
توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
group
U
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups
U
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clown
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com