English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
agglomerate U متراکم شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
aggregate U متراکم متراکم ساختن
aggregates U متراکم متراکم ساختن
pack U متراکم کردن فشردن
packs U متراکم کردن فشردن
compressor U متراکم کننده
compressor U دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressors U متراکم کننده
compressors U دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
cumuli U ابر متراکم و روی هم انباشته
cumulus U ابر متراکم و روی هم انباشته
compression U بهم فشردگی متراکم سازی
compact U متراکم
compact U متراکم کردن
compacted U متراکم
compacted U متراکم کردن
compacting U متراکم
compacting U متراکم کردن
compacts U متراکم
compacts U متراکم کردن
jam U متراکم کردن
jammed U متراکم کردن
jams U متراکم کردن
crunching U متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
accumulate U روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulates U روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating U روی هم گذاشتن متراکم کردن
voluminous U متراکم انبوه
cumulative U متراکم
compressed U متراکم
compress U خلاصه کردن متراکم کردن
compress U متراکم کردن
compresses U خلاصه کردن متراکم کردن
compresses U متراکم کردن
compressing U خلاصه کردن متراکم کردن
compressing U متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
amass U توده کردن متراکم کردن
amassed U توده کردن متراکم کردن
amasses U توده کردن متراکم کردن
amassing U توده کردن متراکم کردن
condense U همچگال متراکم
condense U متراکم کردن
condenses U همچگال متراکم
condenses U متراکم کردن
condensing U همچگال متراکم
condensing U متراکم کردن
roller U دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
rollers U دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
clog U متراکم وانباشته کردن
clogged U متراکم وانباشته کردن
clogs U متراکم وانباشته کردن
trust fund U وجوه متراکم شده
accumulated U متراکم
dense U متراکم
denser U متراکم
densest U متراکم
accumulated capital U سرمایه متراکم
accumulated dividend U سود سهام متراکم شده
agglomerative U متراکم
air compresser U دستگاهی که هوا را متراکم میکند
augmentative U متراکم شونده متراکم کننده
charge neutrality U تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
chert U نوعی سنگ چخماق که ریزدانه و متراکم است
coke pusher U دستگاه متراکم کننده ذغال کک
combustor U متراکم کننده
compaction U متراکم کردن
compaction U فشرده سازی متراکم کردن
compactness U متراکم
comperssion capacitor U خازن متراکم
compressed air U هوای متراکم
compressed gas cylinder U سیلندر محتوی گاز متراکم
compressive strength U قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
condensed mercurytemperature U دمای جیوه متراکم
congest U متراکم کردن گرفته کردن
cumulative distribution U متراکم
cumulative frequency U فراوانی متراکم
cumulo nimbus U ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
cumulous U متراکم
cumulous U مانند ابرهای متراکم
data aggregate U متراکم سازی داده ها
data aggregate U دادههای متراکم
data compression U متراکم سازی داده ها
data compression U متراکم سازی داده ها فشردگی داده ها
dense binary code U رمزدودویی متراکم
dense list U لیست متراکم
densify U متراکم کردن
eluvium U خاک باداورده و متراکم
gas compressor U متراکم کننده هوا
glomerule U خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
grouter U دستگاه متراکم کننده سیمان
incompact U غیر متراکم
incompressibly U بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
laminated product U تولید ماده متراکم متورق
leak proof U متراکم
massy U متراکم غلیظ
over consolidated clay U خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
planosol U گل سفید نرم و متراکم فلات
provident fund U وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
Other Matches
heavily overcast U ابری متراکم [هواشناسی]
supercharger U پیش متراکم کننده
supercharge U متراکم کردن مقدماتی
soil consolidation U متراکم کردن خاک
wilson cloud U نوعی ابر غلیظ و متراکم
to get clogged U مسدود شدن [بسته شدن ] [متراکم وانباشته شدن]
retained earnings U درامدهای تقسیم نشده درامدهای متراکم- شده درامدهای نگهداری شده
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com