English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
phonetist U متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
phonetioist U طرفداری املای مطابق صدا
fireworker U متخصص اتش بازی متخصص مرمیات وموشکهای جنگی متخصص مواد منفجره و اتش زنه
cross talk U تداخل صداها در تلفن
harmonometer U الت سنجش هم اهنگی صداها
standard U مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards U مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
tacticians U متخصص کار بردن یکانها متخصص تدابیر جنگی تاکتیسین
tactician U متخصص کار بردن یکانها متخصص تدابیر جنگی تاکتیسین
he was nothing of an expert U هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
heterography U املای نادرست
heterography U املای بی قاعده
orthographically U با املای درست
misspells U املای غلط بکار بردن
misspelt U املای غلط بکار بردن
draftier U املای انگلیسی واژهی drafty
draftiest U املای انگلیسی واژهی drafty
draughtier U املای انگلیسی واژهی drafty
draughtiest U املای انگلیسی واژهی drafty
misspell U املای غلط بکار بردن
draughty U املای انگلیسی واژهی drafty
misspelled U املای غلط بکار بردن
harmonic motion U اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
isomer U جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomerous U جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
radiologists U متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
radiologist U متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
heteronym U کلمهای که املای ان باکلمه دیگریکسان ولی معنی وتلفظ ان دگرگون
homograph U کلمهای که املای ان باکلمه دیگر یکسان ولی معنی ان مختلف باشد
compositions U ترکیب یکان ترکیب رزمی
composition U ترکیب یکان ترکیب رزمی
adhesion U طرفداری
devotion U طرفداری
favoritism U طرفداری
one sidedness U طرفداری
favouritism U طرفداری
sidings U طرفداری
siding U طرفداری
partiality U طرفداری
one tideness U طرفداری
partisanship U طرفداری
growthmanship U طرفداری ازرشد
to stand for U طرفداری کردن از
party spirit U طرفداری حزبی
prelatism U طرفداری ازمتران ها
sides U طرفداری کردن از
advocate طرفداری کردن
germanism U طرفداری از المان
side U طرفداری کردن از
he sided with us U طرفداری از ما کرد
take the part of U طرفداری کردن
biases U طرفداری تعصب
bias U طرفداری تعصب
proslavery U طرفداری از برده فروشی
favouring U همراهی یا طرفداری کردن با
favors U همراهی یا طرفداری کردن با
to take the p of a person U ازکسی طرفداری کردن
libertarianism U طرفداری از ازادی فردی
favored U همراهی یا طرفداری کردن با
favour U طرفداری مرحمت کردن
favouring U طرفداری مرحمت کردن
favour U همراهی یا طرفداری کردن با
advocating U طرفداری کردن حامی
advocates U طرفداری کردن حامی
advocated U طرفداری کردن حامی
favoring U همراهی یا طرفداری کردن با
favored U طرفداری مرحمت کردن
favours U همراهی یا طرفداری کردن با
unprejudiced U بدون تبعیض یا طرفداری
favors U طرفداری مرحمت کردن
respect of persons U طرفداری و واهمه از کسان
To take someones side . To side with someone. U از کسی طرفداری کردن
royalism U طرفداری از رژیم سلطنتی
favoring U طرفداری مرحمت کردن
favours U طرفداری مرحمت کردن
favor U طرفداری مرحمت کردن
sectionalism U طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
pan americanism U طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
with out any p to U بدون هیچ طرفداری ازاو
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
insurrectionism U اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
teetotal U وابسته به طرفداری از منع مسکرات کردن
feminism U عقیده به برابری زن ومرد طرفداری اززنان
temperance U طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
world federalism U طرفداری از حکومت جهانی ائتلاف دول
royalism U شاهپرستی طرفداری از سیستم حکومت سلطنتی
The senator argued in favour of lowering the tax. U سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
prohibitionism U طرفداری از حکم منع فروش نوشابههای الکی
to lobby against [for] somebody U سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف [طرفداری از] کسی
loyalist U کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
p in favour of a person U تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
loyalists U کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
agrarianism U تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
correspoundent U مطابق
correspondent U مطابق
correspondents U مطابق
corresponding to U مطابق با
according to U مطابق
matched U مطابق
similiar U مطابق
corresponding to U مطابق
respondent U مطابق
respondents U مطابق
agreeably to U مطابق
according U مطابق
secundumn U مطابق
corresponding U مطابق
within U مطابق
correspounding U مطابق
even with U مطابق
accordant U مطابق
consilient U مطابق
frae U مطابق
similar U مطابق
pursuant U مطابق
complied U مطابق با
after U مطابق
confirming U مطابق
complied with U مطابق با
incompliance with U مطابق
complies U مطابق با
comply U مطابق با
congurous U مطابق
complying U مطابق با
in register U مطابق
in keeping U مطابق
from U مطابق
up-to-date U مطابق روز
synchrinized U مطابق بودن
newfashioned U مطابق مد روز
relevant U وابسته مطابق
up to date U مطابق روز
pedagogically U مطابق فن تعلیم
pursuant to U مطابق برحسب
fashionably U مطابق معمول
testamentary U مطابق با وصیت
correspond U مطابق بودن
corresponds U مطابق بودن
corresponded U مطابق بودن
poshest U مطابق مد روز
posher U مطابق مد روز
posh U مطابق مد روز
trendier U مطابق آخرین مد
trendiest U مطابق آخرین مد
trendy U مطابق آخرین مد
traditionally U مطابق احادیث
synchronised U مطابق بودن
adjust U مطابق کردن
synchronising U مطابق بودن
orthodox U مطابق مرسوم
synchronize U مطابق بودن
by the square U مطابق نمونه
synchronizes U مطابق بودن
to U برحسب مطابق
by my watch U مطابق ساعت من
astronomically U مطابق هیئت
as usual U مطابق معمول
physiologically U مطابق فیزیولوژی
geometrically U مطابق هندسه
after the manner of U بتقلید مطابق
homologize U مطابق شدن
in accordance with U مطابق موافق
conform to U مطابق بودن با
constitutionally U مطابق قانون
at my request U مطابق با تقاضای من
synchronises U مطابق بودن
correspound U مطابق بودن
hygienically U مطابق بهداشت
corresponding U مطابق متشابه
to correspond to U مطابق بودن
paralleling U نظیر مطابق بودن با
musically U مطابق اصول موسیقی
paralleled U نظیر مطابق بودن با
parallel U نظیر مطابق بودن با
meets U مطابق شرایط بودن
technically U مطابق اصول فنی
accentually U مطابق تکیه صدا
meet U مطابق شرایط بودن
parallelled U نظیر مطابق بودن با
parallelling U نظیر مطابق بودن با
parallels U نظیر مطابق بودن با
discretionally U مطابق میل و اختیار
ethically U مطابق علم اخلاق
classic U مطابق بهترین نمونه
classics U مطابق بهترین نمونه
to keep step to a band U مطابق موزیک پازدن
biblical U مطابق کتاب مقدس
ethnologically U مطابق علم نژادشناسی
currencies U مطابق روز بودن
true copy U رونوشت مطابق با اصل
true life U مطابق زندگی روزمره
currency U مطابق روز بودن
quite the thing U مطابق بارسم معمول
anno hegirae U مطابق تقویم هجری
anatomically U مطابق علم تشریح
dialectically U مطابق قواعد منطق
ideals U مطابق نمونه واقعی
keping with one's view U مطابق نظرکسی بودن
reconstructions U نمونه مطابق اصل
constitutional U مطابق قانون اساسی
reconstruction U نمونه مطابق اصل
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com