Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ratio decidendi
U
مبنای اصلی تصمیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
master menu
U
لیست مبنای جیره غذایی اصلی
datum point
U
نقطه مبنای مختصات شبکه ایستگاه مبنای نقشه برداری
time base
U
ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
datum
U
سطح اب دریا سطح مبنای ارتفاع در نقشه برداری سطح مبنای مختصات
geodetic datum
U
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
datum error
U
اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
VL local bus
U
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL bus
U
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
false origin
U
مبنای مختصات فرضی مبنای فرضی
height datum
U
سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
map plane
U
سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
masters
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master data file
U
پرونده مشخصات اصلی امادنظامی پروند خصوصیات اصلی اماد
master
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
mastered
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
acciaccatura
U
نت سریعی که نیم پرده کوتاه تر ازنت اصلی است وقبل از نت اصلی نواخته میشود
on board
U
که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
hexadecimal
U
مبنای 61
ternary
U
در مبنای سه
generation
U
کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
generations
U
کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
initial reserves
U
ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
first generation computer
U
کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
stapling
U
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
staple
U
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
prototypic
U
وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
main guard
U
نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
stapled
U
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
prototypal
U
وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
refrence
U
مبنای مقایسه
binary number system
U
سیستم مبنای دو
ternary
U
سه مبنایی در مبنای سه
tax base
U
مبنای مالیاتی
base of fire
U
مبنای اتش
rationale
U
مبنای کار
datum line
U
خط مبنای سنجش
computer based
U
بر مبنای کامپیوتر
basic of issue
U
مبنای توزیع
fixed radix
U
با مبنای ثابت
troop basis
U
مبنای یکان
mobilization base
U
مبنای بسیج
number base
U
مبنای عددی
fire base
U
مبنای اتش
on trust
U
بر مبنای اعتبار
fuselage refrence line
U
خط مبنای بدنه
force basis
U
مبنای یکان
data base
U
مبنای اطلاعات
monetary base
U
مبنای پولی
sentience
U
مبنای حس وحساسیت
unit of issue
U
مبنای توزیع
ration basis
U
مبنای جیره
basic tactical unit
U
یکان مبنای تاکتیکی
hydrographic datum
U
سطح مبنای اب نگاری
mission load
U
بار مبنای عملیاتی
computed goto
U
جهش بر مبنای محاسبه
basic of issue
U
مبنای واگذارکردن اقلام
wartime load
U
بار مبنای ناو
ruled based deduction
U
استنباط بر مبنای مقررات
datum sweeping mark
U
علامت مبنای روبش
software base
U
مبنای نرم افزار
meteorological datum plane
U
ایستگاه مبنای هواسنجی
troop basis
U
مبنای واگذاری یکان
force basis
U
یکانهای مبنای هر قسمت
fire support base
U
مبنای پشتیبانی اتش
datum plane
U
سطح مبنای اب دریا
datum plane
U
سطح مبنای ارتفاع
chart datum
U
مبنای عمق نقشه
base reserves
U
اماد مبنای ذخیره
altitude separation
U
حد سطوح مبنای ارتفاع
base of operations
U
پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
plane of fire
U
سطح مبنای مسیر تیراندازی
basic load
U
بار مبنای مهمات یا وسایل
line of site
U
خط تراز یا مبنای افق توپ
peak load pricing
U
قیمت گذاری بر مبنای بارحداکثر
hydrographic datum
U
سطح مبنای تعیین ارتفاع اب
keypad
U
و 0 تا 9 برای اعداد 0 در مبنای شانزده
ration basis
U
مبنای محاسبه جیره غذایی
b
U
ی معادل عدد 11 در مبنای دهدهی
production base
U
مبنای تولید یا تولیدات ملی
reference number
U
اعداد مبنای نشانه روی
color carrier reference
U
فاز مبنای حامل رنگ
altitude datum
U
سطح مبنای ارتفاع سنجی
mainstay
U
مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstays
U
مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
anastylosis
U
[واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
base camp
U
پایگاه اصلی کمپ اصلی
master file
U
فایل اصلی پرونده اصلی
fundamental unit
U
یکای اصلی واحد اصلی
base unit
U
یکای اصلی واحد اصلی
expansion slots
U
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
denary notation
U
سیستم عددی در مبنای ده با استفاده از اعداد 0 تا 9
pay grade
U
ضریب ثابت حقوق یا مبنای حقوقی
ration scale
U
مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
time preference theory of interest
U
نظریه بهره بر مبنای رجحان زمانی
ambulance basic relay post
U
پست مبنای کنترل ستون امبولانسها
rectification
U
تصحیح سند بر مبنای قصد واقعی طرفین
an unprincipled conduct
U
رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
base logistical command
U
یکان مبنای لوجستیکی فرماندهی لجستیکی پایگاه
prosyllogism
U
قضیهای که نتیجه ان مبنای قضیه دیگر باشد
opportunism
U
بر مبنای نفع شخصی تغییر عقیده دادن
current purchasing power
U
حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
stare decisis
U
قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
marginal productivity theory of
U
نظریه توزیع بر مبنای بهره وری نهائی
hexadecimal notation
U
نمایش بخشی از حافظه در مبنای شانزده تایی
underconsumption theory of
U
نظریه دور تجاری بر مبنای مصرف ناکافی
hex
U
نمایش بخشی از حافظه در مبنای شانزده تایی
parametric estimate
U
براوردی که بر مبنای در نظرگرفتن متغیرها انجام میشود
gyro plane
U
سطح مبنای ژیروسکوپی یاهدایت خودکار ناو
majority rule
U
شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
mattering
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matters
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matter
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattered
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
weak-kneed
U
بی تصمیم
plucked
U
تصمیم
pluck
U
تصمیم
irresolute
U
بی تصمیم
avow
U
تصمیم
avowing
U
تصمیم
avows
U
تصمیم
plucks
U
تصمیم
nonplus
U
بی تصمیم
weak kneed
U
بی تصمیم
resolves
U
تصمیم
resolve
U
تصمیم
will-power
U
تصمیم
decision
U
تصمیم
ruling
U
تصمیم
rulings
U
تصمیم
decisions
U
تصمیم
resolutions
U
تصمیم
resolution
U
تصمیم
determination
U
تصمیم
plucking
U
تصمیم
DIMM
U
سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
equity
U
اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
equities
U
اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
hexadecimal notation
U
صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای مبنای شانزده باشد
hex
U
صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای مبنای شانزده باشد
externals
U
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
external
U
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
resolved that ......
U
تصمیم گرفته شد که
afore thought
U
سبق تصمیم
to be resolved
U
تصمیم گرفتن
sewed up
<idiom>
U
تصمیم گیری
to take a d.
U
تصمیم گرفتن
regnum
U
تصمیم مقتدرانه
resolves
U
تصمیم گرفتن
canon
U
: تصویبنامه تصمیم
canons
U
: تصویبنامه تصمیم
special verdict
U
تصمیم ویژه
logical decision
U
تصمیم منطقی
to come to a decision
U
تصمیم گرفتن
cut and dried
<idiom>
U
تصمیم قاطع
decision maker
U
تصمیم گیرنده
make up one's mind
<idiom>
U
تصمیم گیریکردن
A one-sided(unilateral)decision.
U
تصمیم یکجانبه
resolution
U
نیت تصمیم
determiners
U
تصمیم گیرنده
i made up my mind to
U
تصمیم گرفتم که ...
resolutely
U
از روی تصمیم
determiner
U
تصمیم گیرنده
to make a decision
U
تصمیم گرفتن
decision table
U
جدول تصمیم
decision instruction
U
دستورالعمل تصمیم
minding
U
تصمیم داشتن
freehand
U
ازادی در تصمیم
decision making
U
تصمیم گیری
decision theory
U
تئوری تصمیم
minds
U
تصمیم داشتن
decide
U
تصمیم گرفتن
decision process
U
فرایند تصمیم
resolutions
U
نیت تصمیم
decision structure
U
ساختار تصمیم
decides
U
تصمیم گرفتن
mind
U
تصمیم داشتن
resolve
U
تصمیم گرفتن
decision symbol
U
علامت تصمیم
determining
U
تصمیم گرفتن
make up one's mind
U
تصمیم گرفتن
decidable
U
تصمیم پذیر
nonplus
U
بی تصمیم بودن
joint resolution
U
تصمیم مشترک
decision tree
U
درخت تصمیم
decidability
U
تصمیم پذیری
determine
U
تصمیم گرفتن
decision box
U
جعبه تصمیم
undecidable
U
تصمیم ناپذیر
determines
U
تصمیم گرفتن
elegant
U
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
determinants
U
تصمیم گیرنده عاجز
general verdict
U
تصمیم به وجه اطلاق
leave hanging (in the air)
<idiom>
U
بدون تصمیم قبلی
determinant
U
تصمیم گیرنده عاجز
verdict
U
تصمیم هیات منصفه
It was a well - timed ( timely ) decision .
U
تصمیم بموقعی بود
determine
U
اتخاذ تصمیم کردن
sub judice
U
بدون تصمیم قضایی
verdicts
U
تصمیم هیات منصفه
determines
U
اتخاذ تصمیم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com