English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
surveillant U مبصر کلاس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
surveyor U مبصر کلاس پیمایشگر
surveyors U مبصر کلاس پیمایشگر
Other Matches
admonitor U مبصر
monitors U مبصر
monitored U مبصر
monitor U مبصر
prepositor U مبصر
prepostor U مبصر
praepostor U مبصر
monitress U مبصر
monitor program U برنامه مبصر
monitor unit U واحد مبصر
monitor system U سیستم مبصر
monitor routine U روال مبصر
hardware monitor U مبصر سخت افزاری
software mointor U مبصر نرم افزاری
monitorial U مبصر اخطار امیز
operating system monitor U مبصر سیستم عامل
monitors U به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitored U به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitor U به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
grade U کلاس
grades U کلاس
cl U کلاس
homeroom U کلاس
schoolrooms U کلاس
class U کلاس
classing U کلاس
classes U کلاس
schoolroom U کلاس
classed U کلاس
skull practice U کلاس اموزشی
grades U کلاس کیفیت
] U کلاس درس
subclass U بی کلاس [در جامعه]
underclass U بی کلاس [در جامعه]
lower class U بی کلاس [در جامعه]
classroom U کلاس درس
formroom U کلاس درس
first class U فرست کلاس
economy class U اکونومی کلاس
schoolroom U کلاس درس
form room [British U کلاس درس
grade U کلاس کیفیت
summer school U کلاس تابستانی
he stands first in his class U او در کلاس خود
summer schools U کلاس تابستانی
homeroom U کلاس درس
insulation class U کلاس ایزولاسیون
classrooms U کلاس درس
classroom U کلاس درس
classifications U روش کلاس بندی
insulation class U کلاس عایق بندی
classification U روش کلاس بندی
He is at the bottom of the class. U اوشاگرد آخر کلاس است
hit the books <idiom> U برای کلاس آماده شدن
class U محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classed U محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classes U محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classing U محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
The professor stepped into the classroom. U استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
I benefited greatly from the english course. U از کلاس انگلیسی استفاده فراوانی بردم .
day schools U مدرسهای که فقط در روز کلاس دارد
day school U مدرسهای که فقط در روز کلاس دارد
inheritance U انتقال خصوصیات یک کلاس یا نوع داده به دیگری
sub- U تعداد دادههای مربوط به یک داده در کلاس اصلی
inheritances U انتقال خصوصیات یک کلاس یا نوع داده به دیگری
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. U اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
inherit U یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
inheriting U یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
inherits U یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
resident school U مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
taxi dancer U دختری که در کلاس رقص یاکاباره در مقابل پول بامشتریان دیگر میرقصد
skull practice U کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
high class communication set U دستگاه مخابراتی با کلاس بالادستگاه مخابراتی پر ارزش
work sheet U کار در کلاس برگ کار
classify U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com