English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
euthenics U مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
euthenics U علم سعادت و رفاه زندگی بشر
pareto optimality U حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
redundancies U بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
redundancy U بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
etiology U سبب و اثرشناسی مبجث علت و معلول
scope for one's energies U میدان برای ابراز فعالیت
operating level U سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
home range U جای محدود برای فعالیت حیوانات
canvass U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
the right way to do a thing U صحیح برای کردن کاری
integer U دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
integers U دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
struggle for existence U مبارزه برای زندگی
vital to life U واجب برای زندگی
light is necessary to life U روشنایی برای زندگی لازم است
times U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
timed U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
make a living <idiom> U پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
micronutrient U ترکیبات اصلی ومغذی که بمقدار خیلی کمی برای زندگی لازمست
QBE U زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
Don't let making a living prevent you from making a life. U اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
league of nations U تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
timing disc U علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
synchronous U حرف ارسالی با DTE برای اطمینان از همانی صحیح وقتی هیچ حرف دیگر ارسال نشده است
it is impossible to live there U نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
Hear hear! U صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
comfort U رفاه
prosperity U رفاه
leisure U در رفاه
welfare U رفاه
prosperous U در رفاه
improvement U رفاه
on easy street <idiom> U در رفاه
quiet U رفاه
quietest U رفاه
well-being U رفاه
handshake U سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshaking U سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshakes U سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
public welfare U رفاه عمومی
welfare economics U اقتصاد رفاه
economic welfare U رفاه اقتصادی
social welfare U رفاه اجتماعی
respublica U رفاه عمومی
welfare criteria U معیارهای رفاه
recreation U روحیه و رفاه
affluent society U جامعه رفاه
recreations U روحیه و رفاه
general welfare U رفاه عمومی
golden ages U دوران رونق و رفاه
social welfare program U برنامه رفاه اجتماعی
hedonism U مکتب رفاه طلبی
social welfare function U تابع رفاه اجتماعی
well being U در رفاه بسر بردن
social welfare U موسسه رفاه اجتماعی
golden age U دوران رونق و رفاه
common wealth U رفاه عمومی جمهوری
rational number U عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
welfare state U کشوردارای تشکیلات رفاه اجتماعی دستگیری از بینوایان
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. U ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
MTA U نرم افزاری که پیام پستی جدید را متوقتا ذخیره میکند و پس به مقصد صحیح می فرستد. در بیشتر برنامههای کاربردی پست الکترونیکی عوامل ارسال پیام مقصدی وجود دارند. هر یک برای یک نوع روش ارسال .
querying U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queried U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queries U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
dictionary U 1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
dictionaries U 1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
rollover U صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
subsistence theory of wages U نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
normative economics U اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
exercised U فعالیت
activity U فعالیت
stirrings U فعالیت
activities U فعالیت
stirs U فعالیت
exercise U فعالیت
exercises U فعالیت
activeness U فعالیت
actuality U فعالیت
activation U فعالیت
stir U فعالیت
stirred U فعالیت
acting U فعالیت
function U فعالیت
functioned U فعالیت
functions U فعالیت
activity of soil U فعالیت خاک
activity light U چراغ فعالیت
activity drive U سائق فعالیت
activity analysis U تحلیل فعالیت
activity chart U نمودار فعالیت
activity coefficient U ضریب فعالیت
activity quotient U بهر فعالیت
random activity U فعالیت تصادفی
events U عمل یا فعالیت
reactivation U فعالیت مجدد
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
low activity U فعالیت پایین
activation U به فعالیت دراوردن
activity wheel U گردونه فعالیت
activity time U زمان هر فعالیت
activity ratio U نسبت فعالیت
activity rate U نرخ فعالیت
activity cycle U چرخه فعالیت
cerebration U فعالیت مغزی
operant U فعالیت کننده
operating level U سطح فعالیت
operational environment U محیط فعالیت
optical activity U فعالیت نوری
event U عمل یا فعالیت
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
business activity U فعالیت بازرگانی
activates U به فعالیت پرداختن
hey day U روز پر فعالیت
on stream U درحال فعالیت
critical activity U فعالیت بحرانی
inactivity U عدم فعالیت
turn over U عایدی فعالیت
ventures U فعالیت اقتصادی
ventured U فعالیت اقتصادی
venture U فعالیت اقتصادی
somatotonic U فعالیت گرا
somatotonia U فعالیت گرایی
off year U سال کم فعالیت
venturing U فعالیت اقتصادی
activating U به فعالیت پرداختن
auxiliary activity U فعالیت فرعی
activated U به فعالیت پرداختن
inaction U بدون فعالیت
activate U به فعالیت پرداختن
politicking U فعالیت سیاسی
orbited U دور حدود فعالیت
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
orbit U دور حدود فعالیت
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
self activity U فعالیت خود بخود
trade cycle U دوره فعالیت تجاری
efficiency U فعالیت مفید بازده
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
activity sampling U نمونه گیری از فعالیت
seismism U فعالیت لزرشی وارتعاشی
orbits U دور حدود فعالیت
muzzled U مانع فعالیت شدن
slump U کاهش فعالیت رکود
muzzling U مانع فعالیت شدن
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
deactivating group U گروه کم کننده فعالیت
muzzles U مانع فعالیت شدن
forms U سابقه فعالیت اسب
muzzle U مانع فعالیت شدن
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
electioneer U فعالیت انتخاباتی کردن
form U سابقه فعالیت اسب
slumped U کاهش فعالیت رکود
formed U سابقه فعالیت اسب
spheres U مرتبه حدود فعالیت
sphere U مرتبه حدود فعالیت
slumps U کاهش فعالیت رکود
backgrounds U فعالیت ارتباط دادهای
slumping U کاهش فعالیت رکود
byway U کار یا فعالیت جنبی
byways U کار یا فعالیت جنبی
background U فعالیت ارتباط دادهای
pickup U تجدید فعالیت چیدن
biogenic U محصول فعالیت موجودات زنده
gastrovascular U دارای فعالیت درمعده ورگها
work in U با فعالیت و کوشش راه بازکردن
precipitancy U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
biological half time U زمان فعالیت یک عامل میکروبی
to work at a high pressure U با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
activity designator U شاخص فعالیت یکان یا قسمت
activation U کنش ور سازی ایجاد فعالیت
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
hyperthyroid U ازدیاد فعالیت غذه درقی
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
take the bull by the horns <idiom> U چند نوع فعالیت داشتن
force activity designator U شماره ترتیب فعالیت یکان
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
precipitance U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
abuzz <adj.> U پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
hyperactive U دارای فعالیت بیش ازاندازه
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
correct <adj.> U صحیح
exact <adj.> U صحیح
exacts U صحیح
proper U صحیح
proper <adj.> U صحیح
real <adj.> U صحیح
true <adj.> U صحیح
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com