English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
challenge round U مبارزه با صاحب عنوان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
power struggle U مبارزه برای صاحب مقام شدن
rematch U مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
Distinguished . Titled. U صاحب عنوان
titleholder U صاحب سند مالکیت دارای عنوان
to have a title [ to be titled] U لقب دار [صاحب عنوان] بودن
jointer U صاحب شیره کش خانه صاحب مشروب فروشی
titles U صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
title U صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
eponym U عنوان دهنده عنوان مشخص
broached U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
campaigns U مبارزه
kumite U مبارزه
turn to U مبارزه
fights U مبارزه
fight U مبارزه
campaigning U مبارزه
campaign U مبارزه
struggles U مبارزه
struggling U مبارزه
bu U مبارزه
struggled U مبارزه
struggle U مبارزه
campaigned U مبارزه
budo U روش مبارزه
jisen U مبارزه واقعی
passives U مبارزه منفی
passive U مبارزه منفی
kachi make U مبارزه تا مرگ
kyorougei U مبارزه تکواندو
sensei U مبارزه مسابقهای
electioneering U مبارزه انتخاباتی
election campaign U مبارزه انتخاباتی
face down <idiom> U به مبارزه طلبیدن
Anti – corruption campaign . U مبارزه با فساد
challengo U مبارزه کردن
class struggle U مبارزه طبقاتی
to take up the gauntlet U مبارزه راپذیرفتن
class struggle U مبارزه طبقهای
jiya kumite U مبارزه ازاد
combativeness U مبارزه طلبی
economic warfare U مبارزه اقتصادی
press campaign U مبارزه مطبوعاتی
outdare U به مبارزه طلبیدن
ippon kumite U مبارزه تک ضربهای
combats U مبارزه کردن
braves U به مبارزه طلبیدن
braved U به مبارزه طلبیدن
braver U به مبارزه طلبیدن
sambon kumite U مبارزه سه ضربهای
brave U به مبارزه طلبیدن
combat U مبارزه کردن
combated U مبارزه کردن
combating U مبارزه کردن
defy U به مبارزه طلبیدن
defies U به مبارزه طلبیدن
defied U به مبارزه طلبیدن
literacy campaign U مبارزه با بی سوادی
battle U مبارزه ستیز
jousted U مبارزه کردن
defying U به مبارزه طلبیدن
battles U مبارزه ستیز
jousting U مبارزه کردن
jousts U مبارزه کردن
defiance U مبارزه طلبی
battled U مبارزه ستیز
challenger U مبارزه طلب
challengers U مبارزه طلب
joust U مبارزه کردن
battling U مبارزه ستیز
bravest U به مبارزه طلبیدن
braving U به مبارزه طلبیدن
the campaign against terrorism U مبارزه با تروریسم
stbtitle U عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
combatants U جنگی مبارزه طلب
combatant U جنگی مبارزه طلب
champion U مبارزه دفاع کردن از
gage U مبارزه طلبی گروگذاشتن
go dan kumite U مبارزه با ضربههای 5 تایی
championed U مبارزه دفاع کردن از
hajime U اغاز مبارزه کاراته
jia ippon kumite U مبارزه ازاد تک ضربهای
championing U مبارزه دفاع کردن از
champions U مبارزه دفاع کردن از
fuku shiki kumite U بکارگیری کاتا در مبارزه
struggle for existence U مبارزه برای زندگی
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
tatemi U میدان مبارزه کاراته
struggle for survival U مبارزه برای بقاء
sparring match U مبارزه تمرینی بوکس
campaigns U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
swordplay U مبارزه زور ازمایی
campaigning U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigned U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaign U لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
pits U درگود مبارزه قرار دادن
pit U درگود مبارزه قرار دادن
conflicted U ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflict U ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts U ناسازگار بودن مبارزه کردن
throw down the gauntlet <idiom> U به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
attentions U شمشیرباز اماده برای مبارزه
to launch [start] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
in a battle for world domination U مبارزه برای سلطه جهان
campaign U رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
attention U شمشیرباز اماده برای مبارزه
to conduct [run] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
bushwhack U ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
gantelope U باند برای دست دعوت به مبارزه
tilting yard U میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tiltyard U میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
crusade [against somebody or something] U مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
trench knitfe U چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
press campaingn or stunt U مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. U بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
padrone U صاحب
mastered U صاحب
owners U صاحب
owner U صاحب
lord U صاحب
ownerless U بی صاحب
master U صاحب
lords U صاحب
masters U صاحب
jiujitsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
appel U پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
jujitsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu U مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
down U توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
lairds U صاحب زمین
resolute U صاحب عزم
building owner U صاحب کار
innkeeper U صاحب مسافرخانه
innkeepers U صاحب مسافرخانه
official U صاحب منصب
laird U صاحب زمین
beneficent U صاحب کرم
housemother U زن صاحب خانه
licence owner U صاحب امتیاز
owner of a property U صاحب ملک
grantee U صاحب امتیاز
free ball U توپ بی صاحب
feudatory U صاحب تیول
feudary U صاحب تیول
permit holder U صاحب جواز
man of place U صاحب منصب
liege U صاحب تیول
restauranteur U صاحب رستوران
seignior U صاحب تیول
in power U صاحب مقام
in the saddle U صاحب اختیار
lessor U صاحب ملک
land lady U زن صاحب ملک
man of place U صاحب مقام
manufaturer U صاحب کارخانه
master of the time U صاحب الزمان
monopolist U صاحب انحصار
no man's land U سرزمین بی صاحب
notary public U صاحب محضر
nursery man U صاحب قلمستان
of consequence U صاحب شان
officiary U صاحب منصب
sharecropper U صاحب نسق
concessioner U صاحب امتیاز
manufacturer U صاحب کارخانه
office-holder U صاحب مقام
planters U صاحب مزرعه
planter U صاحب مزرعه
waif U مال بی صاحب
office-holders U صاحب مقام
signatory U صاحب امضا
signatories U صاحب امضا
officers U صاحب منصب
officer U صاحب منصب
manufacturers U صاحب کارخانه
homeowners U صاحب خانه
concessionary U صاحب امتیاز
concessionaire U صاحب امتیاز
shipowner U صاحب کشتی
shop keeper U صاحب دکان
slaveholder U صاحب برده
stock holder U صاحب سهم
titlist U صاحب سندمالکیت
landholder U صاحب ملک
assayer U صاحب عیار
unowned U بی صاحب بیمالک
homeowner U صاحب خانه
housemothers U زن صاحب خانه
shareholder U صاحب سهم
clear-sighted U صاحب نظر
industrialists U صاحب صنعت
printers U صاحب چاپخانه
restaurateurs U صاحب رستوران
landowners U صاحب ملک
landladies U زن صاحب ملک
stray U جانور بی صاحب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com