English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
attack U مبادرت کردن به تاخت کردن
attacked U مبادرت کردن به تاخت کردن
attacks U مبادرت کردن به تاخت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dared U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dare U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dares U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
to set about U شروع کردن مبادرت کردن بکاری
attacked U مبادرت کردن به
emprize U مبادرت کردن
to set on U مبادرت کردن به
to betake oneself U مبادرت کردن
to a. oneself U مبادرت کردن
attacks U مبادرت کردن به
attack U مبادرت کردن به
aggress U مبادرت کردن
adventures U باتهور مبادرت کردن
to put ones hand to anything U بکاری مبادرت کردن
enterprise U مبادرت بکاری کردن
enterprises U مبادرت بکاری کردن
adventure U باتهور مبادرت کردن
fall to U بکاری مبادرت کردن
venturing U اقدام یا مبادرت کردن به
venture U اقدام یا مبادرت کردن به
ventures U اقدام یا مبادرت کردن به
to set one's hand to a task U بکاری مبادرت کردن
ventured U اقدام یا مبادرت کردن به
attempt U قصد کردن مبادرت کردن به
attempted U قصد کردن مبادرت کردن به
attempting U قصد کردن مبادرت کردن به
attempts U قصد کردن مبادرت کردن به
to a an under taking U باجرات بکاری مبادرت کردن
sail in U با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
galloped U تاخت کردن
to sweep down on U تاخت کردن
gallop U تاخت کردن
gallops U تاخت کردن
invading U تک کردن تاخت و تاز کردن
invaded U تک کردن تاخت و تاز کردن
invades U تک کردن تاخت و تاز کردن
invade U تک کردن تاخت و تاز کردن
invade U تاخت و تاز کردن در
invaded U تاخت و تاز کردن در
overruns U تاخت و تاز کردن
invading U تاخت و تاز کردن در
overrun U تاخت و تاز کردن
overrunning U تاخت و تاز کردن
invades U تاخت و تاز کردن در
ravage U تاخت وتاز کردن
ravaged U تاخت وتاز کردن
forays U تاخت و تاز کردن
forays U تاخت وتاز کردن
foray U تاخت وتاز کردن
ravaging U تاخت وتاز کردن
foray U تاخت و تاز کردن
ravages U تاخت وتاز کردن
to outflank an army U گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
venture U مبادرت ریسک
ventures U مبادرت ریسک
ventured U مبادرت ریسک
venturing U مبادرت ریسک
he proceeded to investigate it U بتحقیق ان مبادرت نمود
to offer at any thing U بکاری مبادرت ورزیدن
betook U دست زده مبادرت کرده
self slayer U مبادرت کننده بخود کشی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
mutual fund U شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
mutual funds U شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
galloped U تاخت
gallops U تاخت
gallop U تاخت
canters U تاخت
attacks U تاخت
cantering U تاخت
cantered U تاخت
canter U تاخت
attacked U تاخت
attack U تاخت
invasion U تاخت و تاز
irruptive U تاخت وتازکننده
inbreak U تاخت و تاز
brattle U تاخت چهارنعل
inroad U تاخت و تاز
inburst U تاخت وتاز
inruption U تاخت وتاز
to run across or against U بکسی تاخت
raiding U تاخت و تاز
raided U تاخت و تاز
raid U تاخت و تاز
onset U تاخت و تاز
raids U تاخت و تاز
invaders U تاخت و تازگر
invader U تاخت و تازگر
invasions U تاخت وتاز
invasions U تاخت و تاز
hand gallop U تاخت ملایم
incursion U تاخت و تاز
invasion U تاخت وتاز
incursions U تاخت و تاز
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
lope U تاخت حرکت خرامان
ravaged U تاخت و تاز ویرانی
attacks U تاخت و تاز یورش
ravages U تاخت و تاز ویرانی
ravaging U تاخت و تاز ویرانی
invasive U تاخت وتاز کننده
incursive U تاخت و تاز امیز
attacked U تاخت و تاز یورش
loped U تاخت حرکت خرامان
loping U تاخت حرکت خرامان
lopes U تاخت حرکت خرامان
ravage U تاخت و تاز ویرانی
raid U تک سریع تاخت و تاز
raiding U تک سریع تاخت و تاز
raids U تک سریع تاخت و تاز
raided U تک سریع تاخت و تاز
attack U تاخت و تاز یورش
lope U شلنگ انداختن تاخت رفتن
raiding party U قسمت مامور دستبرد یا تاخت
lopes U شلنگ انداختن تاخت رفتن
loped U شلنگ انداختن تاخت رفتن
loping U شلنگ انداختن تاخت رفتن
galloper U عراده توپ سبک تاخت کننده
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
golden horde U سپاهیان مغول که در قرن سیزدهم اروپای شرقی رامورد تاخت و تاز قرار دادند
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com