English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3319 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cost plus pricing U تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
plaster background U مایه گچ کاری سفیدکاری ساختمان
cost prices U قیمت تمام شده
spot price U قیمت تمام شده
cost price U قیمت تمام شده
cost ledger U دفتر قیمت تمام شده
cost reduction U تقلیل قیمت تمام شده
cost of goods manufactured U قیمت تمام شده تولید
prime cost U قیمت تمام شده محصول
basing point pricing U قیمت تمام شده کالا
factor cost U قیمت تمام شده عامل تولید
at the full landed cost price U قیمت تمام شده کالا در مقصد
cost of sales U قیمت تمام شده کالای فروش رفته
flattest U تنظیم نرخ قیمت که تمام استفادههای از یک مکان را می پوشاند
flat U تنظیم نرخ قیمت که تمام استفادههای از یک مکان را می پوشاند
finishing U تمام کاری
count U حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counted U حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counting U حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counts U حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
cost plus contract U قرارداد براساس قیمت تمام شده به اضافه درصدی به عنوان سود
full time U پیوسته کاری تمام وقت
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
kinked demand curve U و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
cost records U مدارک قیمت تمام شده مدارک تعیین ارزش
loss leader U بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
cost of goods purchased U قیمت تمام شده کالای خریداری شده
cost accounting U حسابداری قیمت تمام شده حسابداری صنعتی
bituminous binder U مایه اتصال هیدروکربوری چسب مایه قیری
hot valve clearance U فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
terminate U تمام شدن تمام کردن
terminated U تمام شدن تمام کردن
terminates U تمام شدن تمام کردن
cost accounting U حسابداری قیمت تمام شده حسابداری هزینه حسابداری صنعتی
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
lapped U یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap U یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
inoculates U مایه کوبی کردن اغشتن
inoculating U مایه کوبی کردن اغشتن
to key a piano U مایه پیانویی رادرست کردن
inoculated U مایه کوبی کردن اغشتن
inoculate U مایه کوبی کردن اغشتن
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
current standard cost U مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
unbundled software U نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
leg attack and waist control U زیر یک خم با عوض کردن دست با مایه سر و ته یکی مخالف
raster U سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
underprice U قیمت پایین تراز قیمت بازار
local area network U کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را اجرا میکند و عملیات ابتدایی شبکه را کنترل میکند. تمام ایستگاههای کاری شبکه محلی به سرور شبکه مرکزی وصل هستند و کاربران وارد آن می شوند
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
To pay off someone. To settle old scores with someone. U با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
bulls U گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull U گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
bid U خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
bids U خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
deflated U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
calculate U حساب کردن
numerate U حساب کردن
to figure up U حساب کردن
calculated U حساب کردن
compute U حساب کردن
to count up U حساب کردن
cipher U حساب کردن
sums U حساب کردن
calculates U حساب کردن
misreckon U بد حساب کردن
account U حساب کردن
minculculate U بد حساب کردن
to cast up U حساب کردن
miscalculating U بد حساب کردن
computed U حساب کردن
cyphers U حساب کردن
count U حساب کردن
figuring U حساب کردن
counted U حساب کردن
miscalculated U بد حساب کردن
sum U حساب کردن
counting U حساب کردن
figures U حساب کردن
computes U حساب کردن
counts U حساب کردن
undercharge U کم حساب کردن
ciphers U حساب کردن
figure U حساب کردن
miscalculate U بد حساب کردن
miscalculates U بد حساب کردن
stock watering U سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
paasche price index U یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
list price U فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
normal price U قیمت عادی قیمت معمولی
shadow price U شبه قیمت قیمت ضمنی
last price U اخرین قیمت حداقل قیمت
quantum valebat U در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
values U قیمت کردن
apprising U قیمت کردن
apprises U قیمت کردن
valuing U قیمت کردن
value U قیمت کردن
apprise U قیمت کردن
tallying U باچوبخط حساب کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
tallied U با چوب خط حساب کردن
miscalculate U اشتباه حساب کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
tally U باچوبخط حساب کردن
tally U با چوب خط حساب کردن
tallying U با چوب خط حساب کردن
tallied U باچوبخط حساب کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
settles U تصفیه حساب کردن
tallies U با چوب خط حساب کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
to put any one down for a fool U کسیرااحمق حساب کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
recalculate U دوباره حساب کردن
miscast U غلط حساب کردن
check out U تصفیه حساب کردن
settle U تصفیه حساب کردن
miscalculates U اشتباه حساب کردن
miscast U حساب غلط کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
tallies U باچوبخط حساب کردن
put two and two together <idiom> U حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن
overcharging U در قیمت اجحاف کردن
appraisals U تعیین قیمت کردن
overcharge U در قیمت اجحاف کردن
cost U قیمت گذاری کردن
overcharged U در قیمت اجحاف کردن
appraisal U تعیین قیمت کردن
overcharges U در قیمت اجحاف کردن
pony U ریز تسویه حساب کردن
scores U حساب کردن بحساب اوردن
poney U ریز تسویه حساب کردن
scored U حساب کردن بحساب اوردن
tallying U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
score U حساب کردن بحساب اوردن
compute U حساب کردن تخمین زدن
computed U حساب کردن تخمین زدن
tally U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
misreckon U بد شمردن حساب غلط کردن
To gauge the situation and act accordingly. U حساب کار خود را کردن
computes U حساب کردن تخمین زدن
tallies U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallied U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
to pay up U حساب پس از افت را تصفیه کردن
ponies U ریز تسویه حساب کردن
beta software U نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
to run away with U تمام کردن
attained U تمام کردن
to fill out U تمام کردن
attains U تمام کردن
attain U تمام کردن
to finish off U تمام کردن
to eat up U تمام کردن
attaining U تمام کردن
to see out U تمام کردن
fulfill U تمام کردن
fiddle away U تمام کردن
get (something) over with <idiom> U تمام کردن
get through U تمام کردن
fulfils U تمام کردن
fulfills U تمام کردن
fulfilling U تمام کردن
fulfilled U تمام کردن
fulfil U تمام کردن
go through with <idiom> U تمام کردن
forth U تمام کردن
to see through U تمام کردن
run out of U تمام کردن
integrate U تمام کردن
integrates U تمام کردن
integrating U تمام کردن
use up U تمام کردن
overcharging U قیمت اضافی غلو کردن
overcharges U قیمت اضافی غلو کردن
price market U وضع کردن قیمت در انحصار
price setter U قیمت وضع کردن در انحصار
overcharged U قیمت اضافی غلو کردن
overcharge U قیمت اضافی غلو کردن
to cross-check the result with a calculator U حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
to call to account U بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
i reckon U روی دوستی کسی حساب کردن
to apply for written testimony U استشهاد تمام کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1incentive
1strong
1 In this step that is all information in our hand, you are kindly requested to quote based on rough estimate price in this step.
1To be capable of quoting
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com