Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
rompish
U
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompy
U
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
romps
U
با جیغ وداد بازی کردن
romped
U
با جیغ وداد بازی کردن
romping
U
با جیغ وداد بازی کردن
romp
U
با جیغ وداد بازی کردن
roil
U
دنبال هم دویدن
philander
U
زن بازی کردن دنبال زن افتادن
slanted
U
بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slant
U
بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slants
U
بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
they howled the speaker down
U
سخنگوراباجیغ وداد وادار به پایین امدن کردند
misplay
U
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick
U
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
to break into a run
U
شروع کردن به دویدن
to start
U
شروع کردن به دویدن
to run a race
U
در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
to overrun oneself
U
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
dogs
U
دنبال کردن
give chase
U
دنبال کردن
reopen
U
دنبال کردن
courses
U
:دنبال کردن
coursed
U
:دنبال کردن
reopened
U
دنبال کردن
reopening
U
دنبال کردن
chasing
U
دنبال کردن
pursued
U
دنبال کردن
chases
U
دنبال کردن
chased
U
دنبال کردن
chase
U
دنبال کردن
pursues
U
دنبال کردن
pursue
U
دنبال کردن
reopens
U
دنبال کردن
tracks
U
دنبال کردن
dogging
U
دنبال کردن
dog
U
دنبال کردن
to give chase
U
دنبال کردن
traced
U
دنبال کردن
trace
U
دنبال کردن
continues
U
دنبال کردن
continue
U
دنبال کردن
traces
U
دنبال کردن
track
U
دنبال کردن
tracked
U
دنبال کردن
course
U
:دنبال کردن
pursuing
U
دنبال کردن
pursue
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
To follow up (trace) a matter (case).
U
موضوعی را دنبال کردن
hunt down
U
دنبال کردن و گرفتن
stick with
<idiom>
U
دنبال کردن کاری
dogging
U
مثل سگ دنبال کردن
to pursue a plan
U
نقشهای را دنبال کردن
To be on someone trail. To trace someone.
U
رد کسی را دنبال کردن
dog
U
مثل سگ دنبال کردن
careerism
U
دنبال کردن شغل
run close
U
سخت دنبال کردن
dogs
U
مثل سگ دنبال کردن
the mast has raked
U
مایل کردن
to ran a person hard
U
کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
follow out
U
اخذ نتیجه دنبال کردن
track
U
دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracked
U
دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracks
U
دنبال کردن یک مسیر به درستی
practise or tice
U
دنبال کردن مشق دادن
to run any one hard
U
کسیرا سخت دنبال کردن
to hang on the rear
U
برای حمله دنبال کردن
incilnable to do something
U
مایل کردن بکاری
to jink
[colloquial]
[British English]
U
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
run-up
[start-up]
U
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
run down
U
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
run-down
U
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
reoccupy
U
دنبال کردن دوباره بدست اوردن
rungs
U
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
to keep at some work
U
د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
canvasses
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
follow up
U
رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
canvassed
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
follow through
U
چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
prosecutes
U
دنبال کردن پیگرد کردن
prosecuted
U
دنبال کردن پیگرد کردن
follow
U
متابعت کردن دنبال کردن
chace
U
دنبال کردن شکار کردن
prosecute
U
دنبال کردن پیگرد کردن
prosecuting
U
دنبال کردن پیگرد کردن
follows
U
متابعت کردن دنبال کردن
chasing
U
دنبال کردن شکار کردن
chase
U
دنبال کردن شکار کردن
chases
U
دنبال کردن شکار کردن
chased
U
دنبال کردن شکار کردن
followed
U
متابعت کردن دنبال کردن
shinny
U
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade
U
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
U
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
U
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship
U
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game
U
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
salami technique
U
کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
dib
U
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney
U
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiss in the ring
U
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight
U
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
inning
U
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
quibbled
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair
U
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibble
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling
U
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
charlatanic
U
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game
U
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade
U
نمایش لال بازی ودلقک بازی
raced
U
دویدن
races
U
دویدن
double
U
دویدن
to run through
U
دویدن
doubled
U
دویدن
Running
<adj.>
U
دویدن
race
U
دویدن
runs
U
دویدن
run
U
دویدن
doubled up
U
دویدن
fail
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
played
U
بازی کردن
playact
U
رل بازی کردن
played
U
رل بازی کردن
play-acting
U
بازی کردن
play
U
رل بازی کردن
play
U
بازی کردن
move
U
بازی کردن
play-acted
U
بازی کردن
playing
U
رل بازی کردن
plays
U
بازی کردن
bump
U
بازی کردن
rinks
U
یخ بازی کردن
actuble
U
بازی کردن
play-act
U
بازی کردن
gallant
U
زن بازی کردن
plays
U
رل بازی کردن
play-acts
U
بازی کردن
playing
U
بازی کردن
rink
U
یخ بازی کردن
moved
U
بازی کردن
moves
U
بازی کردن
toy
U
بازی کردن
twiddle
U
بازی کردن
twiddled
U
بازی کردن
twiddles
U
بازی کردن
To be acting. To put it on .
U
رل بازی کردن
twiddling
U
بازی کردن
miscast
U
بد بازی کردن
toys
U
بازی کردن
headwork
U
با سر بازی کردن
scuttled
U
بسرعت دویدن
scuttles
U
بسرعت دویدن
jogged
U
اهسته دویدن
leap
U
جستن دویدن
scuttling
U
بسرعت دویدن
leaped
U
جستن دویدن
leaps
U
جستن دویدن
run for it
<idiom>
U
به ضرب دویدن
track
U
مسابقه دویدن
outruns
U
در دویدن جلوافتادن
outrunning
U
در دویدن جلوافتادن
jog
U
اهسته دویدن
to bolt
U
با سرعت دویدن
outrun
U
در دویدن جلوافتادن
trig
U
تر وتمیز دویدن
tracked
U
مسابقه دویدن
scuttle
U
بسرعت دویدن
footrace
U
مسابقه دویدن
cursorial
U
مستعد دویدن
re-run
U
دوباره دویدن
runout
U
محوطه دویدن
re-running
U
دوباره دویدن
re-runs
U
دوباره دویدن
running with the ball
U
با توپ دویدن
winder
U
دویدن سریع
jogging
U
اهسته دویدن
tracks
U
مسابقه دویدن
jogs
U
اهسته دویدن
on the go
<idiom>
U
مشغول دویدن
re-ran
U
دوباره دویدن
foxing
U
روباه بازی کردن تزویر کردن
fox
U
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes
U
روباه بازی کردن تزویر کردن
ground speed
U
سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
personified
U
رل دیگری بازی کردن
spar
U
مشت بازی کردن
cards
U
ورق بازی کردن
to play for love
U
سر هیچ بازی کردن
start up
<idiom>
U
بازی را شروع کردن
gamble
U
سفته بازی کردن
To play cards .
U
ورق بازی کردن
play fair
U
مردانه بازی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com