English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
kingfisher U ماهی خوراک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
fish and chips U خوراک ماهی وسیب زمینی سرخ کرده
matelote U یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
Other Matches
gastronome U EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
pomfret U یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse U موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck U ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
escolar U نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
haddock U ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
guppy U ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
fish U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fished U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
guppies U ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
fishes U ماهی صید کردن ماهی گرفتن
mackerel U ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
the food was smoked U خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
grayfish U نوعی ماهی روغن سگ ماهی
sea calf U گوساله ماهی سگ ماهی
pickerel U اردک ماهی کوچک گوشت اردک ماهی
nutriments U خوراک
food U خوراک
nourishment U خوراک
feed U خوراک
tucker U خوراک
chow U خوراک
chows U خوراک
butterpump U غم خوراک
at mess U سر خوراک
victuals U خوراک
feeds U خوراک
messmate U هم خوراک
viands U خوراک
foods U خوراک
nutriment U خوراک
oligotrophic U کم خوراک
keep U خوراک
keeps U خوراک
pabulum U خوراک
passage money U خوراک
fared U خوراک
nutrition U خوراک
mess U :یک خوراک
tacks U خوراک
intake U خوراک
meats U خوراک
meat U خوراک
faring U خوراک
fares U خوراک
tack U خوراک
tacking U خوراک
fare U خوراک
intakes U خوراک
tacked U خوراک
repasts U خوراک
messes U :یک خوراک
repast U خوراک
teleost U ماهی استخوانی وابسته به ماهی استخوانی
dosed U یک خوراک دارو
slops U خوراک ابکی
grubs U خوراک خواربار
treat U خوراک رایگان
feedstuff U خوراک حیوانات
dish U سینی خوراک
dosing U یک خوراک دارو
dose U یک خوراک دارو
dishes U سینی خوراک
doses U یک خوراک دارو
sitophobia U خوراک هراسی
recipes U خوراک دستور
queasiness U سنگینی خوراک
slipslop U خوراک ابکی
preparation of food U تهیه خوراک
treats U خوراک رایگان
nourished U خوراک دادن
treated U خوراک رایگان
piece de resistance U خوراک اصلی
nourish U خوراک دادن
hors d'oeuvre U پیش خوراک
dosages U یک خوراک دارو
dosage U یک خوراک دارو
insect U کرم خوراک
eating house U خوراک پزخانه
insects U کرم خوراک
chop house U خوراک خانه
regales U خوراک لذیذ
autotroph U خوراک ساز
regaled U خوراک لذیذ
at meat U سر خوراک یا غذا
grub U خوراک خواربار
feeders U خوراک دهنده
regale U خوراک لذیذ
hors d'oeuvres U پیش خوراک
suave U خوش خوراک
regaling U خوراک لذیذ
meal time U موقع خوراک
meal time U وقت خوراک
heterotroph U خوراک گیر
he partook of fare U در خوراک ما شریک شد
nourishes U خوراک دادن
feeder U خوراک دهنده
frugal food U خوراک ساده
food gathering U خوراک اوری
grubbed U خوراک خواربار
eating U خورد و خوراک
junk foods U گنده خوراک
viand U خوراک ماکولات
plat du jour U خوراک روز
snacks U خوراک سرپایی
snacks U خوراک مختصر
snack U خوراک سرپایی
snack U خوراک مختصر
boarding house U خوابگاه و خوراک
plats du jour U خوراک روز
to give to eat U خوراک دادن
junk food U گنده خوراک
boarding houses U خوابگاه و خوراک
eating U خوش خوراک
feed U خوراک دادن
food stamp U تمبر خوراک
cannon fodder U خوراک توپ
feeds U خوراک علوفه
feed U خوراک علوفه
food stamps U تمبر خوراک
health food U خوراک بهداشتی
feeds U خوراک دادن
health foods U خوراک بهداشتی
to d. up U خوراک گذاردن
timbale U خوراک دلمه
gourmets U خوراک شناس
menu U فهرست خوراک
aliment U خوراک دادن
support [nourish, feed] U خوراک دادن
recipe U خوراک دستور
gourmet U خوراک شناس
menus U فهرست خوراک
dozing U دوز یک خوراک دارو
dosing U خوراک دوا یا شربت
convenience foods U خوراک پیش پخته
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
cookers U چراغ خوراک پزی
cooker U چراغ خوراک پزی
feed belt U نوار خوراک دهنده
feeding group U قسمت خوراک دهنده
fast food U تند خوراک تندکار
kitchens U محل خوراک پزی
cresture conforts U خوراک و پوشاک خوب
kitchen U محل خوراک پزی
Primuses U چراغ خوراک پزی
chili U خوراک لوبیای پر ادویه
dozed U دوز یک خوراک دارو
dozes U دوز یک خوراک دارو
heater U چراغ خوراک پزی
cuisine U روش اشپزی خوراک
larders U گنجه خوراک خوراکی
larder U گنجه خوراک خوراکی
doze U دوز یک خوراک دارو
chillies U خوراک لوبیای پر ادویه
Chile U خوراک لوبیای پر ادویه
doses U خوراک دوا یا شربت
dosed U خوراک دوا یا شربت
nosh U خوراک سبک خوردن
dose U خوراک دوا یا شربت
Primus U چراغ خوراک پزی
chilies U خوراک لوبیای پر ادویه
chilli U خوراک لوبیای پر ادویه
spaghetti U خوراک رشته فرنگی
convenience food U خوراک پیش پخته
he cannot earn his own keep U اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
pitch into U به خوراک حمله کردن
holozoic U جانور خوراک گیر
kickshaw U خوراک خوش مزه
throphogen U لایه خوراک ساز
recipes U دستور خوراک پزی
kitchener U بخاری خوراک پزی
heaters U چراغ خوراک پزی
recipe U دستور خوراک پزی
trencherman U ادم خوش خوراک
hoppers U محفظه خوراک دستگاه
dainty U گوشت یا خوراک لذیذ
vegetable diet U خوراک سبزی دار
helping U یک وعده یا پرس خوراک
sanguification U تبدیل خوراک بخون
receivers U دستگاه خوراک دهنده
thropholyt U لایه خوراک کاه
receivers U جعبه خوراک دهنده
receiver U دستگاه خوراک دهنده
receiver U جعبه خوراک دهنده
piece deresistance U بخش عمده خوراک
gratin U خوراک ته دیم دار
to eat one's mutton U یا کسی خوراک خوردن
hopper U محفظه خوراک دستگاه
rotisserie U مغازه خوراک پزی
helpings U یک وعده یا پرس خوراک
revalenta U خوراک عدس واردجو
dozing U مقدار کافی از یک دارو خوراک
haricots U خوراک راگو با لوبیا سبز
pantler U متصدی ابدارخانه و خوراک خانه
dozes U مقدار کافی از یک دارو خوراک
delicacies U نازک بینی خوراک لذیذ
haricot U خوراک راگو با لوبیا سبز
dozed U مقدار کافی از یک دارو خوراک
doze U مقدار کافی از یک دارو خوراک
delicacy U نازک بینی خوراک لذیذ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com