Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
muzzle
U
مانع فعالیت شدن
muzzled
U
مانع فعالیت شدن
muzzles
U
مانع فعالیت شدن
muzzling
U
مانع فعالیت شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hedgehog
U
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs
U
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
dams
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing
U
محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
ocant altitude
U
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor
U
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
activity
U
فعالیت
actuality
U
فعالیت
activation
U
فعالیت
activeness
U
فعالیت
exercise
U
فعالیت
exercised
U
فعالیت
exercises
U
فعالیت
activities
U
فعالیت
acting
U
فعالیت
stir
U
فعالیت
stirrings
U
فعالیت
stirred
U
فعالیت
functioned
U
فعالیت
functions
U
فعالیت
stirs
U
فعالیت
function
U
فعالیت
optical activity
U
فعالیت نوری
operational environment
U
محیط فعالیت
activity drive
U
سائق فعالیت
operating level
U
سطح فعالیت
operant
U
فعالیت کننده
on stream
U
درحال فعالیت
low activity
U
فعالیت پایین
activity light
U
چراغ فعالیت
off year
U
سال کم فعالیت
activate
U
به فعالیت پرداختن
hey day
U
روز پر فعالیت
activity cycle
U
چرخه فعالیت
cerebration
U
فعالیت مغزی
business activity
U
فعالیت بازرگانی
critical activity
U
فعالیت بحرانی
activity coefficient
U
ضریب فعالیت
activity analysis
U
تحلیل فعالیت
publicity drive
U
فعالیت تبلیغاتی
advertising campaign
U
فعالیت تبلیغاتی
activation
U
به فعالیت دراوردن
activity wheel
U
گردونه فعالیت
activity time
U
زمان هر فعالیت
activity ratio
U
نسبت فعالیت
activity chart
U
نمودار فعالیت
activity rate
U
نرخ فعالیت
activity quotient
U
بهر فعالیت
activity of soil
U
فعالیت خاک
auxiliary activity
U
فعالیت فرعی
events
U
عمل یا فعالیت
inaction
U
بدون فعالیت
venture
U
فعالیت اقتصادی
ventured
U
فعالیت اقتصادی
ventures
U
فعالیت اقتصادی
venturing
U
فعالیت اقتصادی
politicking
U
فعالیت سیاسی
inactivity
U
عدم فعالیت
event
U
عمل یا فعالیت
turn over
U
عایدی فعالیت
reactivation
U
فعالیت مجدد
activated
U
به فعالیت پرداختن
activates
U
به فعالیت پرداختن
somatotonia
U
فعالیت گرایی
somatotonic
U
فعالیت گرا
activating
U
به فعالیت پرداختن
random activity
U
فعالیت تصادفی
orbited
U
دور حدود فعالیت
class ii activity
U
فعالیت امادی طبقه 2
formed
U
سابقه فعالیت اسب
deactivating group
U
گروه کم کننده فعالیت
forms
U
سابقه فعالیت اسب
orbits
U
دور حدود فعالیت
spheres
U
مرتبه حدود فعالیت
class i activity
U
فعالیت امادی طبقه 1
backgrounds
U
فعالیت ارتباط دادهای
activity sampling
U
نمونه گیری از فعالیت
activity group therapy
U
درمان با فعالیت گروهی
efficiency
U
فعالیت مفید بازده
sphere
U
مرتبه حدود فعالیت
background
U
فعالیت ارتباط دادهای
business cycle
U
دور فعالیت بازرگانی
orbit
U
دور حدود فعالیت
form
U
سابقه فعالیت اسب
keep the ball rolling
<idiom>
U
اجازه فعالیت دادن
slumps
U
کاهش فعالیت رکود
slumped
U
کاهش فعالیت رکود
slump
U
کاهش فعالیت رکود
gross motor activity
U
فعالیت حرکت عمده
trade cycle
U
دوره فعالیت تجاری
byways
U
کار یا فعالیت جنبی
self activity
U
فعالیت خود بخود
seismism
U
فعالیت لزرشی وارتعاشی
slumping
U
کاهش فعالیت رکود
file activity ratio
U
نسبت فعالیت پرونده
in the swim
<idiom>
U
درکاری فعالیت داشتن
electioneer
U
فعالیت انتخاباتی کردن
pickup
U
تجدید فعالیت چیدن
byway
U
کار یا فعالیت جنبی
hyperthyroid
U
ازدیاد فعالیت غذه درقی
extra-curricular
U
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
work in
U
با فعالیت و کوشش راه بازکردن
latest finish time
U
دیرترین زمان ختم یک فعالیت
precipitancy
U
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
to work at a high pressure
U
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
scope for one's energies
U
میدان برای ابراز فعالیت
activity designator
U
شاخص فعالیت یکان یا قسمت
precipitance
U
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
activating effect of functional group
U
گروه زیاد کننده فعالیت
activation
U
کنش ور سازی ایجاد فعالیت
hyperactive
U
دارای فعالیت بیش ازاندازه
force activity designator
U
شماره ترتیب فعالیت یکان
gastrovascular
U
دارای فعالیت درمعده ورگها
early start
U
زودترین زمان شروع یک فعالیت
biological half time
U
زمان فعالیت یک عامل میکروبی
abuzz
<adj.>
U
پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
biogenic
U
محصول فعالیت موجودات زنده
early finish
U
زودترین زمان ختم یک فعالیت
take the bull by the horns
<idiom>
U
چند نوع فعالیت داشتن
pyroclastic
U
تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
thermodynamics
U
مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
clip someone's wings
<idiom>
U
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
biological half time
U
زمان امکان فعالیت عامل میکربی
home range
U
جای محدود برای فعالیت حیوانات
hardball
U
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
pyrochemical
U
وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
dies non
U
روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
to phase out their activities
U
فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
dog days
U
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
duration
U
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
canvasses
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
euthenics
U
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
canvass
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
academia
U
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
cerebrate
U
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
canvassed
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
depressant
U
دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
downtime
U
پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
Appetite comes with eating.
<proverb>
U
با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد.
[ضرب المثل]
parabiosis
U
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
front de liberation national
U
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on
U
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
academe
U
فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
resource leveling
U
زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
free float
U
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
half life period
U
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
hinders
U
مانع
hindering
U
مانع
hindered
U
مانع
hinder
U
مانع
snags
U
مانع
snagging
U
مانع
drawback
U
مانع
drawbacks
U
مانع
clog
U
مانع
snag
U
مانع
preventive
U
مانع
encumbrances
U
مانع
in the way
U
مانع
encumbrance
U
مانع
clogged
U
مانع
barrier
U
مانع
barriers
U
مانع
dike
U
مانع
degage
U
بی مانع
curtains
U
مانع
barricading
U
مانع
barricades
U
مانع
clogs
U
مانع
strait jackets
U
مانع
strait jacket
U
مانع
hold back
U
مانع
set back
U
مانع
preventor
U
مانع
obstaele
U
مانع
impeditive
U
مانع
impedimental
U
مانع
impedient
U
مانع
bars
U
مانع
barricade
U
مانع
barricaded
U
مانع
dead lock
U
مانع
balk
U
مانع
impediment
U
مانع
swimmingly
U
بی مانع
hurdles
U
دو با مانع
bar
U
مانع
obstacle
U
مانع
hurdles
U
مانع
impediments
U
مانع
balked
U
مانع
balking
U
مانع
balks
U
مانع
baulked
U
مانع
baulking
U
مانع
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com