Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (7821 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
prevent
U
مانع شدن ممانعت کردن
prevented
U
مانع شدن ممانعت کردن
preventing
U
مانع شدن ممانعت کردن
prevents
U
مانع شدن ممانعت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
precluded
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluding
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
obstructions
U
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
obstruction
U
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
arrest
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
dam
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
forfend
U
ممانعت کردن
check
U
ممانعت کردن
checks
U
ممانعت کردن
checked
U
ممانعت کردن
impede
U
ممانعت کردن
impedes
U
ممانعت کردن
impeded
U
ممانعت کردن
stalling
U
ماندن ممانعت کردن
liberalizing
U
رفع ممانعت کردن
liberalizes
U
رفع ممانعت کردن
liberalized
U
رفع ممانعت کردن
liberalised
U
رفع ممانعت کردن
liberalises
U
رفع ممانعت کردن
liberalising
U
رفع ممانعت کردن
liberalize
U
رفع ممانعت کردن
stall
U
ماندن ممانعت کردن
forestalled
U
پیش افتادن ممانعت کردن
forestalls
U
پیش افتادن ممانعت کردن
blocking and chocking
U
ممانعت و راه بندی کردن
forestall
U
پیش افتادن ممانعت کردن
interdict
U
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
interdiction
U
ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
obstructions
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
obstruction
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
hindering
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinder
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hedgehog
U
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs
U
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
realistic deterrence
U
میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
precluded
U
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes
U
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding
U
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
preclude
U
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
barricades
U
مانع مسدود کردن
obstructing
U
ایجاد مانع کردن
barricading
U
مانع مسدود کردن
barricaded
U
مانع مسدود کردن
barricade
U
مانع مسدود کردن
obstructed
U
ایجاد مانع کردن
obstruct
U
ایجاد مانع کردن
let
U
درنگ کردن مانع
lets
U
درنگ کردن مانع
letting
U
درنگ کردن مانع
obstructs
U
ایجاد مانع کردن
discomfits
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfiting
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfited
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfit
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
obstructing
U
مانع شدن کارشکنی کردن
hindering
U
بازمانده کردن مانع شدن
obstructively
U
با قصد فراهم کردن مانع
hinders
U
بازمانده کردن مانع شدن
obstructed
U
مانع شدن کارشکنی کردن
gags
U
مانع فراهم کردن برای
gagging
U
مانع فراهم کردن برای
gagged
U
مانع فراهم کردن برای
gag
U
مانع فراهم کردن برای
hamper
U
مانع شدن مختل کردن
head off
<idiom>
U
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
obstruct
U
مانع شدن کارشکنی کردن
hinder
U
بازمانده کردن مانع شدن
hindered
U
بازمانده کردن مانع شدن
obstructs
U
مانع شدن کارشکنی کردن
hampers
U
مانع شدن مختل کردن
hampering
U
مانع شدن مختل کردن
hampered
U
مانع شدن مختل کردن
crest clearing
U
محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
keels
U
خنک کردن مانع سررفتن دیگ شدن
keel
U
خنک کردن مانع سررفتن دیگ شدن
to bar somebody from something
[doing something]
U
مانع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
ocant altitude
U
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor
U
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
exclusion
U
ممانعت
obstruction
U
ممانعت
obstructions
U
ممانعت
forbiddance
U
ممانعت
molestation
U
ممانعت
withholding
U
ممانعت
debarment
U
ممانعت
withheld
U
ممانعت
restraints
U
ممانعت
withholds
U
ممانعت
prevention
U
ممانعت
restraint
U
ممانعت
withhold
U
ممانعت
block age
U
ممانعت
interdiction
U
ممانعت
interdict
U
ممانعت
to get in somebody's way
U
مانع کردن کسی
[چیزی]
که بتواند کارش را انجام دهد
denial measures
U
اصول ممانعت
area interdiction
U
ممانعت منطقهای
steric hindrance
U
ممانعت فضایی
prohibition
U
تحریم ممانعت
annoyance
U
ممانعت ازردگی
area interdiction
U
ممانعت در منطقه
preventer
U
ممانعت کننده
liberalizer
U
رافع ممانعت
hanging prevention
U
ممانعت از تعلیق
turn a deaf ear to
<idiom>
U
ممانعت از شنیدن
trade barrier
U
ممانعت تجاری
blockage
U
ممانعت دریایی
interference
U
ممانعت غیرمجاز
blockages
U
ممانعت دریایی
hindered rotation
U
چرخش ممانعت شده
rein
U
ممانعت لجام زدن
write inhibit ring
U
حلقه ممانعت از نوشتن
jams
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jam
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
select
U
خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
jammed
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
selected
U
خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
selects
U
خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
denial measures
U
تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
mutual exclusion
U
ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
blankest
U
ممانعت از امتیاز گیری حریف
blank
U
ممانعت از امتیاز گیری حریف
competition clause
U
شرط ممانعت از دخول دیگران
denials
U
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
stramline flow
U
جریان موازی یابی ممانعت
forclosure
U
سلب حق اقامه دعوی ممانعت
preventive
U
عامل ممانعت جلوگیری کننده
denial
U
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
surviving
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survive
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survived
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
clearing block
U
قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
survives
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
sticker
U
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
terrain avoidance
U
ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
stickers
U
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
back pressure valve
U
سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
censeur
U
ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
insulating
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
interlocking
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocked
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocks
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlock
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
write protect
U
قسنت کوچکی در فلاپی دیسک که حرکت داده شود مانع هر گونه نوشتن یا پاک کردن دیسک میشود
horned scully
U
مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
prevention of stripping
U
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
contact burst preclusion
U
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
counterflak
U
اتش خنثی کننده توپخانه پدافندهوایی ضد پدافند هوایی عملیات ممانعت از پدافندهوایی
air interdiction
U
عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
detention of pay
U
ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
balks
U
مانع
preventive
U
مانع
hold back
U
مانع
handicaps
U
مانع
stop
U
مانع
baulked
U
مانع
dead lock
U
مانع
degage
U
بی مانع
impedient
U
مانع
impeditive
U
مانع
handicap
U
مانع
flight
U
مانع در دو
dike
U
مانع
balk
U
مانع
restraint
U
مانع
shield
U
مانع
blocks
U
مانع
restraints
U
مانع
block
U
مانع
baulks
U
مانع
blocked
U
مانع
baulking
U
مانع
shields
U
مانع
flight
U
مانع
impedimental
U
مانع
cresting
U
مانع
crests
U
مانع
snag
U
مانع
snagging
U
مانع
preventor
U
مانع
hedges
U
مانع
hedged
U
مانع
hedge
U
مانع
crest
U
مانع
curtains
U
مانع
pull-backs
U
مانع
stops
U
مانع
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com