English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
chicane U مانعی که باید دور زد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
to brak through an obstacle U مانعی را برطرف کردن
if you dont object U اگر مانعی نیست
brush and rails U مانعی مرکب از بوته و تیر دربالای ان
chicken coop U مانعی در مسابقه پرش به شکل ا لاتین
She is handicapped by her age . Her age stands in her way . U سنش مانع کار او است ( مانعی درراه اوست )
pickup field U زمین باز بدون مانعی که هواپیما میتواند در ان فروداید
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
there is a rule that... U که باید.....
maun U باید
must U باید
outh U باید
the f. of a table U باید
in due f. U باید
ought U باید
shall U باید
should U باید
to have to U باید
it is to be noted that U باید دانست که
i ougth to go U باید رفت
one must go U باید رفت
it is necessary to go U باید رفت
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
i ougth to go U باید بروم
you must know U باید بدانید
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
i must go U باید بروم
i ought to go U باید بروم
ought U باید وشاید
as it deserves U چنانکه باید
it is necessary for him to go U باید برود
how shall we proceed U چه باید کرد
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
meetly U چنانکه باید و شاید
you might have come U باید امده باشید
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
you must go U شما باید بروید
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
prettily U بخوبی چنانکه باید
I must leave at once. باید فورا بروم.
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
he needs must go U ناچار باید برود
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
he must have gone U باید رفته باشد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
shall i go? U ایا باید بروم
it is to be noted that U باید توجه کردکه
enow U بسنده انقدرکه باید
the needful U انچه باید کرد
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
backlog U کاری که باید انجام شود
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
backlogs U کاری که باید انجام شود
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
loads U کاری که باید انجام شود
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
load U کاری که باید انجام شود
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
proportional tax U مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
makeweight U مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
overhead U کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
entry U موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
operation U مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
You can't refuse me that ! U این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
round vowel U حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
I must make an early morning start. U باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
You have to listen to me. U شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
multiple U نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
Babies should be classified as antidepressants. U نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
vertical U تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
I must make a special note of that. U من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
demurrage U جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
Christmas comes but once a year. <proverb> U جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
I've got to watch what I eat. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
fractional reserve banking U بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
he should better to led than U باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
They must give not less than 2 weeks' notice. U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Funstionalism U [عقیده بر اینکه شکل و ساختمان باید منطبق نیاز باشد.]
shift U کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> U با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
cutting angle U زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
unpopulated board U تخته مداری که مولفههای ان باید توسط خریدار تهیه شوند
cheque to a person's order U چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند
substitution U لیست حروف یا کدها که به جای کد دریافتی باید درج شود
hardest U که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com