English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
tipstaff U مامور مسئول زندانیان دردادگاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
crier U مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
drill sergeant U گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
rading party U قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
To produce a witness. U دردادگاه شاهد آوردن
cop a plea <idiom> U دردادگاه مقصراعلام شدن
right of action U حق طرح دعوی دردادگاه
action agent U مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
embracer U کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
extrajudicial U خارج از موضوع مطرح شده دردادگاه
We lost the case . We were convicted. U دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
delegated U مامور فرستاده مامور کردن
delegate U مامور فرستاده مامور کردن
delegates U مامور فرستاده مامور کردن
delegating U مامور فرستاده مامور کردن
barristers U وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
barrister U وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
gaolers U زندانیان
jailer U زندانیان
jailor U زندانیان
jailers U زندانیان
combat cargo officer U افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
prisoners of state U زندانیان سیاسی
prison camp U اردوگاه زندانیان
prison camps U اردوگاه زندانیان
state prisoners U زندانیان سیاسی
prisoner of war cage U زندان زندانیان جنگی
hospitalized prisoners U زندانیان بستری در بیمارستان
work camp U محل کار زندانیان
disciplinary training center U مرکز اموزش زندانیان نظامی
patrol wagon U ماشین مخصوص حمل زندانیان
work farm U اردوی کار اجباری زندانیان
concentration camps U بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
concentration camp U بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
treadmill U چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
treadmills U چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
rehabilitation training center U مرکز اموزش بازاموزی زندانیان جنگی دشمن
paroling U ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
parole U ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
paroled U ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
paroles U ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
dead line U خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions. U زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
carry ship U کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hunger strikes U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
in charge <adj.> U مسئول
warden U مسئول
accountable U مسئول
liable U مسئول
responsible U مسئول
responsible <adj.> U مسئول
answerable U مسئول
frankpledge U مسئول
responsive U مسئول
to hold responsible U مسئول کردن
purchasing officer U مسئول خرید
furnace man U مسئول کوره
officer in charge U افسر مسئول
furnace attendant U مسئول کوره
authoring system U سیستم مسئول
undertaking U جواب گو مسئول
That's not my province. U من مسئول آن نیستم.
officer on duty U افسر مسئول
data administrator U مسئول داده ها
to hold responsible U مسئول قراردادن
cryptographer U مسئول رمز
cupola tender U مسئول کوره
supplies officer U مسئول مواد
issue commissary U مسئول توزیع
liable for damages U مسئول خسارات
lineman's plier U انبردست مسئول خط
in charge <idiom> U مسئول بودن
wagon master U مسئول واگن
accountable U مسئول حساب
helmsman U مسئول سکان
helmsmen U مسئول سکان
custodians U مسئول سرپرست
custodian U مسئول مرموزات
custodians U مسئول مرموزات
Not my department. <idiom> U من مسئول نیستم.
custodian U مسئول سرپرست
account U مسئول بودن
undertakers U جواب گو مسئول
undertaker U جواب گو مسئول
courier transfer officer U افسر مسئول پیک
corespondent U مسئول جواب گویی
have a hand in <idiom> U مسئول کاری شدن
be to blame <idiom> U مسئول کارزشت بودن
cryptoguard U مسئول حفافت رمز
tallyman U مسئول کنترل محموله
ambulanceman U راننده یا مسئول آمبولانس
anchor detail U نفرات مسئول لنگر
shipment sponsor U مسئول ارسال کالاها
irresponsible U غیر مسئول نامعتبر
data base administrator U مسئول پایگاه داده ها
demolition firing party U گروه مسئول تخریب
operations detachment U قسمت مسئول عملیات
demolition firing party U گروه مسئول انفجارخرج
irresponsibly U بطور غیر مسئول
officer in charge U افسر مسئول اجرا
captain of the top U مسئول گروه کار
finger in the pie <idiom> U دست داشتن ،مسئول بودن
shipment unit U یکان مسئول ارسال کالاها
range officer U افسر مسئول میدان تیر
make one's bed and lie in it <idiom> U مسئول انجام کاری بودن
communication security custodian U مسئول وسایل تامین مخابراتی
aircraft guide U مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
detail officer U افسر مسئول گروه بیگاری
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
harbour master U مسئول بندر متصدی لنگرگاه
every man is a for his action U هرکس مسئول کردارخویش است
establishing authority U مقام مسئول نیروهای اب خاکی
blast furnaceman U مسئول یا متصدی کوره بلند
brakeman U مسئول ترمز در تیم لوژسواری
self service U بدون مسئول توزیع سلف سرویس
flight sister U افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
proponents U مقام مسئول اموال یا اجرای کار
officiant U کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
burdened U مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
self-service U بدون مسئول توزیع سلف سرویس
proponent U مقام مسئول اموال یا اجرای کار
courier transfer officer U افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
interceptor controller U افسر مسئول پست استراق سمع
vouch U ضمانت کردن مسئول واقع شدن
mensch U [انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
coordinated procurement assigness U شعبه مسئول خرید کلی اماد
to blame somebody for something U کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
beach unit U یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
ship's serviceman U مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
general delivery U بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
air defense artillery controller U مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
section crew U دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
section gang U دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
treasurers U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurer U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
beach organization U یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
test examiner U مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
eaves droper U مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
dock receipt U رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
caveat emptor U یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
guardship U ناو یا کشتی نگهبان یا مسئول گشت زنی دریایی
Would you call the head waiter, please? U لطفا ممکن است مسئول سرپیشخدمت را صدا کنید؟
cryptocustodian U مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
fcc U CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
security specialist U فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
bedel U مامور
commissioners U مامور
commissioner U مامور
appointed U مامور
bedell U مامور
missionaries U مامور
agents U مامور
functionery U مامور
functionary U مامور
functionaries U مامور
agent U مامور
ranksman U مامور صف
officer U مامور
pursuivant U مامور
commissionaire U مامور
official U مامور
officers U مامور
missionary U مامور
commissionaires U مامور
caveat venditor U یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
boatswain U افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
communication security custodian U مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
boatswains U افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
lictor U مامور اجرا
pointsman U مامور راهنمائی
censors U مامور سانسور
on sentry U مامور نگهبانی
censoring U مامور سانسور
censored U مامور سانسور
probation officer U مامور نافر
he was ordered to europe U او مامور اروپا شد
purchasing officer U مامور خرید
custom assersor U مامور گمرک
customs appraisor U مامور گمرک
customs officer U مامور گمرک
revenuer U مامور مالیاتی
executioners U مامور اعدام
executioner U مامور اعدام
diplomatic officer U مامور سیاسی
paymasters U مامور پرداخت
envoi U مامور نماینده
executive bailiff U مامور اجرا
consular officer U مامور کنسولی
counterspy U مامور ضد جاسوسی
paymaster U مامور پرداخت
probation officers U مامور نافر
file clerk U مامور بایگانی
diplomatic agent U مامور سیاسی
policeman U مامور پلیس
executor U مامور اجرا
executors U مامور اجرا
emissaries U مامور سری
emissaries U مامور مخفی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com