Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
purchasing officer
U
مامور خرید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rading party
U
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
close price
U
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request
U
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying
U
خرید کردن در صحرا خرید محلی
delegating
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
U
مامور فرستاده مامور کردن
purchase price variance
U
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
order
U
خرید سفارش خرید
central purchase
U
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
functionery
U
مامور
officers
U
مامور
appointed
U
مامور
missionaries
U
مامور
functionary
U
مامور
bedel
U
مامور
bedell
U
مامور
functionaries
U
مامور
officer
U
مامور
commissionaire
U
مامور
commissionaires
U
مامور
missionary
U
مامور
ranksman
U
مامور صف
official
U
مامور
pursuivant
U
مامور
agents
U
مامور
commissioner
U
مامور
commissioners
U
مامور
agent
U
مامور
envoy
U
مامور نماینده
officer
U
مامور متصدی
waggoner
U
مامور واگن
typographer
U
مامور چاپخانه
officers
U
مامور متصدی
envoys
U
فرستاده مامور
appoint
U
مامور کردن
envoy
U
فرستاده مامور
police officers
U
مامور پلیس
police officer
U
مامور پلیس
secret agent
U
مامور مخفی
secret agents
U
مامور مخفی
auditors
U
مامور رسیدگی
auditor
U
مامور رسیدگی
appoints
U
مامور کردن
envoys
U
مامور نماینده
bailiff
U
مامور اجرا
sergeants
U
مامور اجرا
executive bailiff
U
مامور اجرا
communicant
U
مامور ابلاغ
bureaucrats
U
مامور اداری
bureaucrat
U
مامور اداری
High Commissioners
U
مامور عالیرتبه
High Commissioner
U
مامور عالیرتبه
hangman
U
مامور اعدام
hangmen
U
مامور اعدام
revenuer
U
مامور مالیاتی
sergeant
U
مامور اجرا
policemen
U
مامور پلیس
tollman
U
مامور نواقل
bailiffs
U
مامور اجرا
emissary
U
مامور مخفی
emissary
U
مامور سری
emissaries
U
مامور مخفی
emissaries
U
مامور سری
executors
U
مامور اجرا
sergeant at arms
U
مامور اجرا
send on duty
U
مامور کردن
policeman
U
مامور پلیس
communicants
U
مامور ابلاغ
file clerk
U
مامور بایگانی
defector in place
U
مامور مخفی
mole
U
مامور مخفی
executor
U
مامور اجرا
lictor
U
مامور اجرا
bumbailiff
U
مامور اجرا
he was ordered to europe
U
او مامور اروپا شد
attackman
U
مامور حمله
assignee
U
نماینده مامور
consular officer
U
مامور کنسولی
custom assersor
U
مامور گمرک
censor
U
مامور سانسور
censored
U
مامور سانسور
censoring
U
مامور سانسور
censors
U
مامور سانسور
counterspy
U
مامور ضد جاسوسی
customs appraisor
U
مامور گمرک
diplomatic agent
U
مامور سیاسی
diplomatic officer
U
مامور سیاسی
envoi
U
مامور نماینده
on sentry
U
مامور نگهبانی
scouted
U
مامور اکتشاف
inquisitor
U
مامور تحقیق
inquisitors
U
مامور تحقیق
executioner
U
مامور اعدام
pointsman
U
مامور راهنمائی
customs officer
U
مامور گمرک
probation officers
U
مامور نافر
probation officer
U
مامور نافر
executioners
U
مامور اعدام
scout
U
مامور اکتشاف
scouts
U
مامور اکتشاف
investigators
U
مامور تحقیق
investigator
U
مامور تحقیق
paymasters
U
مامور پرداخت
paymaster
U
مامور پرداخت
fireguards
U
مامور اتش نشانی
master in lunacy
U
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
pursuivant
U
مامور ابلاغ یا اخطاریه
fireguard
U
مامور اتش نشانی
firefighters
U
مامور اتش نشانی
firefighter
U
مامور اتش نشانی
raiding party
U
قسمت مامور کمین
lifeguard
U
مامور نجات غریق
lifeguards
U
مامور نجات غریق
rading party
U
قسمت مامور دستبرد
pontonier
U
مامور پل موقت سازی
aid man
U
مامور کمکهای اولیه
bailiwick
U
ناحیه قلمرو مامور
publicans
U
مامور وصول مالیات
publican
U
مامور وصول مالیات
barrier patrol
U
گشتی مامور موانع
lord advocate
U
دادستان کل مامور به اسکاتلند
officer
U
مامور کارمند اداری
justiciar
U
مامور قضایی عالیرتبه
officers
U
مامور کارمند اداری
commission
U
حق العمل مامور شدن
affiliation with the department of defen
U
مامور به وزارت جنگ
he was appointed to inspect it
U
مامور شد ان را بازرسی کند
catchpole
U
مامور اخذ مالیات
catchpoll
U
مامور اخذ مالیات
press agent
U
مامور اگهی و تبلیغ
pontoneer
U
مامور پل موقت سازی
fire fighter
U
مامور اتش نشانی
apparitor
U
چاووش مامور اجراء
truck master
U
مامور یا سرپرست چندکامیون
dustman
U
مامور تنظیف خاکروبه بر
scambler
U
مدافع مامور مانوربالا
scrutineer
U
مامور شمارش ارا
firemen
U
مامور اتش نشانی
fireman
U
مامور اتش نشانی
sergeant at arms
U
مامور اجرا و انتظامات
to send upon an e
U
مامور سفارت کردن
dustmen
U
مامور تنظیف خاکروبه بر
commissioning
U
حق العمل مامور شدن
relieving officer
U
مامور اعانه فقرا
commissions
U
حق العمل مامور شدن
tidewaiter
U
مامور گمرک لب دریا
procurement
U
خرید
shopping
U
خرید
purchasing
U
خرید
purchased
U
خرید
purchase
U
خرید
bondwoman
U
زن زر خرید
bond servant
U
زر خرید
purchases
U
خرید
underwrote
U
خرید
underwritten
U
خرید
underwriting
U
خرید
underwrites
U
خرید
underwrite
U
خرید
buying
U
خرید
buys
U
خرید
buy
U
خرید
vice squads
U
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
paymistress
U
زنی که مامور پرداخت باشد
commissioners
U
مامور عالی رتبه دولت
commissioner
U
مامور عالی رتبه دولت
raiding party
U
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
reeve
U
حاکم عرف مامور اجرا
remembrancer
U
مامور وصول مطالبات سلطنتی
earth stopper
U
مامور بستن سوراخهای روباه
vice squad
U
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
press gang
U
دسته مامور جلب مشمولین
press gangs
U
دسته مامور جلب مشمولین
press-gang
U
دسته مامور جلب مشمولین
press-ganged
U
دسته مامور جلب مشمولین
crier
U
مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
hang man
U
مامور اعدام به وسیله دار
press-ganging
U
دسته مامور جلب مشمولین
press-gangs
U
دسته مامور جلب مشمولین
Esteemed commissioner!
U
مامور عالی رتبه محترم!
smokechaser
U
مامور اتش نشانی جنگل
process server
U
مامور ابلاغ برگهای قانونی
to p a soldier to duty
U
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
water bailiffs
U
مامور تفتیش کشتیها در بندر
safeguards
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
Is there a parking attendant?
U
آیا مامور پارکینگ هست؟
safeguarded
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
tipstaff
U
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
safeguard
U
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
water bailiffs
U
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
task element
U
قسمت مامور اجرای عملیات
local procurement
U
خرید محلی
forward purchase
U
پیش خرید
forward purchasing
U
پیش خرید
impulse buying
U
خرید بی مقدمه
futures exchange
U
خرید اتی
forward purchase
U
خرید سلف
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com