English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sergeant at arms U مامور اجرا و انتظامات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sergeant U مامور اجرا
executor U مامور اجرا
executors U مامور اجرا
sergeant at arms U مامور اجرا
sergeants U مامور اجرا
bumbailiff U مامور اجرا
executive bailiff U مامور اجرا
bailiffs U مامور اجرا
lictor U مامور اجرا
bailiff U مامور اجرا
reeve U حاکم عرف مامور اجرا
captain of the port U افسر انتظامات بندر
rading party U قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegate U مامور فرستاده مامور کردن
delegates U مامور فرستاده مامور کردن
delegated U مامور فرستاده مامور کردن
delegating U مامور فرستاده مامور کردن
shore patrol U انتظامات ساحلی یا گشتی ساحلی
standard U تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards U تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous U تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simple U وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest U وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler U وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
run U دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs U دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
operation U ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
master at arms U درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
division police petty officer U درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
agents U مامور
commissioner U مامور
appointed U مامور
missionaries U مامور
missionary U مامور
commissionaires U مامور
commissionaire U مامور
functionery U مامور
functionaries U مامور
functionary U مامور
ranksman U مامور صف
agent U مامور
officer U مامور
bedell U مامور
officers U مامور
official U مامور
pursuivant U مامور
commissioners U مامور
bedel U مامور
probation officers U مامور نافر
secret agent U مامور مخفی
High Commissioner U مامور عالیرتبه
secret agents U مامور مخفی
police officers U مامور پلیس
auditors U مامور رسیدگی
auditor U مامور رسیدگی
envoys U فرستاده مامور
police officer U مامور پلیس
probation officer U مامور نافر
mole U مامور مخفی
defector in place U مامور مخفی
executioner U مامور اعدام
waggoner U مامور واگن
typographer U مامور چاپخانه
appoint U مامور کردن
appoints U مامور کردن
tollman U مامور نواقل
executioners U مامور اعدام
envoy U مامور نماینده
envoys U مامور نماینده
envoy U فرستاده مامور
High Commissioners U مامور عالیرتبه
hangmen U مامور اعدام
hangman U مامور اعدام
investigator U مامور تحقیق
investigators U مامور تحقیق
inquisitor U مامور تحقیق
inquisitors U مامور تحقیق
scout U مامور اکتشاف
scouted U مامور اکتشاف
officers U مامور متصدی
officer U مامور متصدی
emissary U مامور مخفی
bureaucrat U مامور اداری
bureaucrats U مامور اداری
communicants U مامور ابلاغ
communicant U مامور ابلاغ
emissaries U مامور مخفی
emissary U مامور سری
scouts U مامور اکتشاف
assignee U نماینده مامور
envoi U مامور نماینده
file clerk U مامور بایگانی
he was ordered to europe U او مامور اروپا شد
on sentry U مامور نگهبانی
pointsman U مامور راهنمائی
purchasing officer U مامور خرید
diplomatic officer U مامور سیاسی
revenuer U مامور مالیاتی
emissaries U مامور سری
diplomatic agent U مامور سیاسی
customs officer U مامور گمرک
attackman U مامور حمله
policemen U مامور پلیس
policeman U مامور پلیس
consular officer U مامور کنسولی
counterspy U مامور ضد جاسوسی
custom assersor U مامور گمرک
customs appraisor U مامور گمرک
send on duty U مامور کردن
paymasters U مامور پرداخت
censoring U مامور سانسور
censored U مامور سانسور
censor U مامور سانسور
censors U مامور سانسور
paymaster U مامور پرداخت
bailiwick U ناحیه قلمرو مامور
barrier patrol U گشتی مامور موانع
firemen U مامور اتش نشانی
fireman U مامور اتش نشانی
relieving officer U مامور اعانه فقرا
catchpoll U مامور اخذ مالیات
catchpole U مامور اخذ مالیات
fire fighter U مامور اتش نشانی
dustmen U مامور تنظیف خاکروبه بر
justiciar U مامور قضایی عالیرتبه
scambler U مدافع مامور مانوربالا
dustman U مامور تنظیف خاکروبه بر
raiding party U قسمت مامور کمین
rading party U قسمت مامور دستبرد
pursuivant U مامور ابلاغ یا اخطاریه
tidewaiter U مامور گمرک لب دریا
press agent U مامور اگهی و تبلیغ
to send upon an e U مامور سفارت کردن
pontonier U مامور پل موقت سازی
pontoneer U مامور پل موقت سازی
master in lunacy U مامور رسیدگی به دیوانگی ها
lord advocate U دادستان کل مامور به اسکاتلند
he was appointed to inspect it U مامور شد ان را بازرسی کند
truck master U مامور یا سرپرست چندکامیون
scrutineer U مامور شمارش ارا
officer U مامور کارمند اداری
commissions U حق العمل مامور شدن
publican U مامور وصول مالیات
commissioning U حق العمل مامور شدن
firefighters U مامور اتش نشانی
lifeguards U مامور نجات غریق
fireguard U مامور اتش نشانی
lifeguard U مامور نجات غریق
fireguards U مامور اتش نشانی
officers U مامور کارمند اداری
commission U حق العمل مامور شدن
firefighter U مامور اتش نشانی
affiliation with the department of defen U مامور به وزارت جنگ
aid man U مامور کمکهای اولیه
apparitor U چاووش مامور اجراء
publicans U مامور وصول مالیات
water bailiffs U مامور تفتیش کشتیها در بندر
safeguarded U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguards U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
remembrancer U مامور وصول مطالبات سلطنتی
hang man U مامور اعدام به وسیله دار
press-ganging U دسته مامور جلب مشمولین
press gangs U دسته مامور جلب مشمولین
press gang U دسته مامور جلب مشمولین
process server U مامور ابلاغ برگهای قانونی
vice squads U مامور کشف ودستگیری تبهکاران
tipstaff U مامور مسئول زندانیان دردادگاه
to p a soldier to duty U سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
vice squad U مامور کشف ودستگیری تبهکاران
raiding party U قسمت مامور دستبرد یا تاخت
press-gang U دسته مامور جلب مشمولین
press-ganged U دسته مامور جلب مشمولین
paymistress U زنی که مامور پرداخت باشد
safeguard U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
water bailiffs U مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
Esteemed commissioner! U مامور عالی رتبه محترم!
task element U قسمت مامور اجرای عملیات
earth stopper U مامور بستن سوراخهای روباه
commissioner U مامور عالی رتبه دولت
commissioners U مامور عالی رتبه دولت
Is there a parking attendant? U آیا مامور پارکینگ هست؟
smokechaser U مامور اتش نشانی جنگل
crier U مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
press-gangs U دسته مامور جلب مشمولین
affiliated unit U یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
submarine chaser U قایق مامور تعقیب زیر دریایی
tallagers U مامور جمع اوری مالیات وعوارض
close covering group U ناو گروه مامور پوشش نزدیک
taxing master U مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
task group U ناو گروه مامور اجرای عملیات
task fleet U ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
wharfinger U مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
nark U مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
bailiff U مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
tight end U مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
teleman U افسر مامور رمز ومخابرات نیروی دریایی
bailiffs U مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
procurators U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
procurator U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com