English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
subservient U مادون سودمند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
infrared imagery U عکسبرداری مادون قرمز عکاسی با استفاده از اشعه مادون قرمز
infrared ray U اشعه مادون قرمز پرتو مادون قرمز پرتو فرو سرخ
subordinates U مادون
subordinating U مادون
sub U مادون
subs U مادون
subordinated U مادون
below U مادون
behindhand U مادون
subordinative U مادون
subordinate U مادون
subjacent U مادون
inferiors U مادون
puisne U مادون
inferior U مادون
subject U تحت مادون
infrahuman U مادون انسان
infrared U مادون قرمز
infrasonic U مادون صوت
subjected U تحت مادون
infera red U مادون قرمز
infrasonics U مادون صوت
subjecting U تحت مادون
subjects U تحت مادون
non fatal offences against the person U مادون نفس
subhuman U مادون انسان
subnormal U مادون عادی
subsonic U مادون صوت
subsonic flow U جریان مادون صوت
subalterns U افسر جزء مادون
subnormality U مادون عادی بودن
subaltern U افسر جزء مادون
infrasonic frequency U فرکانس مادون صوت
infrasonic wave U موج مادون صوت
thermal imagery U عکاسی مادون قرمز
infrared viewer U دوربین مادون قرمز
ultraviolet U اشعه مادون بنفش
purpose-built <adj.> U سودمند
benefitical U سودمند
purposeful <adj.> U سودمند
suitable <adj.> U سودمند
proper <adj.> U سودمند
practicable <adj.> U سودمند
functional <adj.> U سودمند
expedient <adj.> U سودمند
helpful <adj.> U سودمند
utilitarian [useful] <adj.> U سودمند
valuable <adj.> U سودمند
utile [archaic] [useful] <adj.> U سودمند
applicatory <adj.> U سودمند
handy [useful] <adj.> U سودمند
appropriate [for an occasion] <adj.> U سودمند
convenient <adj.> U سودمند
purposive <adj.> U سودمند
inefficacious U نا سودمند
advantageaus U سودمند
handiest U سودمند
handy <adj.> U سودمند
constructive U سودمند
good U سودمند
useful <adj.> U سودمند
instrumental U سودمند
practicals U سودمند
lucrative U سودمند
beneficial <adj.> U سودمند
handier U سودمند
serviceable <adj.> U سودمند
practical <adj.> U سودمند
gainful U سودمند
fructuous U سودمند
fit for use U سودمند
salubrious U سودمند
commodious U سودمند
advantageous <adj.> U سودمند
furthersome U سودمند
subsonic U مادون سرعت سیر صوت
infrared U وابسته به اشعه مادون قرمز
praetor U قاضی یاافسر مادون کنسول
infrasonic frequency range U ناحیه فرکانس مادون صوت
good U سودمند مفید
utilitarianism U سودمند گرایی
utility program U برنامه سودمند
utility programs U برنامههای سودمند
useful work U کار سودمند
advantage U سودمند بودن
utility U برنامه سودمند
avail U سودمند بودن
to be of avail U سودمند بودن
e. use ful U بسیار سودمند
benefactress U زن نیوکار سودمند
instrumental input U داده سودمند
conducive U سودمند مساعد
perficient U سودمند بدردخورنده
practical U کارکن سودمند
utility routine U روال سودمند
practicals U کارکن سودمند
thermal imagery U عکاسی با اشعه حرارتی مادون قرمز
thermal crossover U تقابل حرارتی در عکاسی مادون قرمز
hepatic U سودمند برای جگر
salutary U سلامت بخش سودمند
it is of interest to me U برای من سودمند است
ana U منتخبات اطلاعات سودمند
pf public utility U سودمند برای همه
available U قابل استفاده سودمند
publicly useful U سودمند برای عموم
to come in useful U سودمند واقع شدن
wholesore U گوارا سالم سودمند
it did not profit me U مرا سودمند نبود
praetorian U وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
radiant exposure U وسیله عکسبرداری مادون قرمز یا انرژی حرارتی
to exercise is use ful U ورزش کردن سودمند است
multocular U مختصر و مفید کوتاه و سودمند
bestead U سودمند واقع شدن بدردخوردن
infrared resolution U تجزیه و تحلیل و کاوش هدف با عکاسی مادون قرمز
utilitarian U معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
to stand any one in good stead U بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
detector U گیرنده حساس برای کشف واندازه گیری اشعه مادون قرمز
detectors U گیرنده حساس برای کشف واندازه گیری اشعه مادون قرمز
nothing serves to but apology U هیچ چیز جز عذر خواهی بدردنمیخوردیا سودمند نیست
the source U خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
upwash U حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
sniper scope U دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
infra red link U سیستمی که به دو کامپیوتر یا یک کامپیوتر و یک چاپگر امکان رد و بدل کردن اطلاعات با استفاده از اشعه مادون قرمز میدهد تا داده را حمل کند
contraction ratio U نسبت مساحت سطح مقطع بیشنه تونل باد مادون صوت به مساحت سطح مقطعی که کار انجام میدهد
infrared line scan U ردیابی خطی با اشعه مادون قرمز ردیابی مستقیم بامادون قرمز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com