Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
raffinate
U
ماده تصفیه شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
clarificant
U
ماده تصفیه کننده
Other Matches
thermite
U
ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset
U
ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
materialism
U
فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
photoresist
U
ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
female connector
U
دوشاخه ماده متصل کننده ماده
dope
U
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
coolant
U
ماده سرماساز ماده خنک کننده
coolants
U
ماده سرماساز ماده خنک کننده
dopes
U
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
gunk
U
ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
fueled
U
ماده انرژی زا ماده کارساز
pigment
U
ماده رنگی ماده ملونه
fuels
U
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuel
U
ماده انرژی زا ماده کارساز
pigments
U
ماده رنگی ماده ملونه
fuelling
U
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled
U
ماده انرژی زا ماده کارساز
gynandromorph
U
جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti-
U
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
oogamete
U
سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
administrations
U
تصفیه
adjustment
U
تصفیه
adjustments
U
تصفیه
conciliation
U
تصفیه
water purification
U
تصفیه اب
settlement
U
تصفیه
water softeners
U
اب تصفیه کن
infiltration
U
تصفیه
administration
U
تصفیه
water softener
U
اب تصفیه کن
liquidation
U
تصفیه
settlements
U
تصفیه
clearance
U
تصفیه
depuration
U
تصفیه
arrangements
U
تصفیه
arrangement
U
تصفیه
percolation
U
تصفیه
fining
U
تصفیه
expurgation
U
تصفیه
rectification
U
تصفیه
purgation
U
تصفیه
clarification
U
تصفیه
administered
U
تصفیه کردن
discharges
U
مفاصا تصفیه
administer
U
تصفیه کردن
settlement
U
تصفیه پرداخت
discharge
U
مفاصا تصفیه
overrefinement
U
تصفیه بسیار
sublimates
U
تصفیه کردن
administrator
U
مدیر تصفیه
settlements
U
تصفیه پرداخت
clarifies
U
تصفیه شدن
administrators
U
مدیر تصفیه
average adjustment
U
تصفیه خسارت
liquidator
U
مدیر تصفیه
to pay off
U
تصفیه کردن
try
U
تصفیه کردن
to a upon
U
تصفیه کردن
to pay out
U
تصفیه کردن
official liquidator
U
مدیر تصفیه
administers
U
تصفیه کردن
order of discharge
U
حکم تصفیه
administering
U
تصفیه کردن
to set at rest
U
تصفیه کردن
catharsis
U
تصفیه تطهیر
tries
U
تصفیه کردن
purification
U
شستشو تصفیه
trustee
U
مدیر تصفیه
smeet
U
تصفیه کردن
administratrix
U
مدیره تصفیه
official receiver
U
مدیر تصفیه
adjust
تصفیه نمودن
liquidators
U
مدیر تصفیه
sewage purification
U
تصفیه فاضلاب
secondary treatment
U
تصفیه دومین
refines
U
تصفیه شدن
refines
U
تصفیه کردن
refine
U
تصفیه شدن
refine
U
تصفیه کردن
trustees
U
مدیر تصفیه
receivers
U
مدیر تصفیه
purificator
U
تصفیه کننده
sublimated
U
تصفیه کردن
puriform
U
تصفیه کردن
rarefy
U
تصفیه کردن
primary treatment
U
تصفیه نخستین
sublimating
U
تصفیه کردن
receiver
U
مدیر تصفیه
rarify
U
تصفیه کردن
refinef copper
U
مس تصفیه شده
clarifies
U
تصفیه کردن
refined
U
تصفیه شده
gas cleaning
U
تصفیه گاز
purified
U
تصفیه شده
refineries
U
تصفیه خانه
gold parting
U
تصفیه طلا
gold refining
U
تصفیه طلا
liquidation
U
تصفیه شرکت
rectify
U
تصفیه کردن
accord
U
تصفیه کردن
accorded
U
تصفیه کردن
accords
U
تصفیه کردن
filter
U
تصفیه کردن
filters
U
تصفیه کردن
refinery
U
تصفیه خانه
rectifies
U
تصفیه کردن
compounds
U
تصفیه کردن
compounded
U
تصفیه کردن
compound
U
تصفیه کردن
calcining klin
U
بوته تصفیه
sublimate
U
تصفیه کردن
calcining method
U
روش تصفیه
calcine
U
تصفیه کردن
filtration
U
تصفیه پالایش
expurgatory
U
تصفیه کننده
break up price
U
بهای تصفیه
expurgator
U
تصفیه کننده
rectified
U
تصفیه کردن
have it out with someone
<idiom>
U
تصفیه حساب
clarify
U
تصفیه شدن
outstandingly
U
تصفیه نشده
accommodates
U
تصفیه کردن
depurator
U
تصفیه کننده
accommodated
U
تصفیه کردن
unsettled
U
تصفیه نشده
depuratory
U
تصفیه کننده
clarifying
U
تصفیه کردن
accommodate
U
تصفیه کردن
depurative
U
تصفیه کننده
depurate
U
تصفیه کردن
clarifying
U
تصفیه شدن
clarify
U
تصفیه کردن
water sterilizing bag
U
کیف تصفیه اب
reconciling
U
تصفیه کردن
outstanding
U
تصفیه نشده
zone purification
U
تصفیه منطقهای
reconciles
U
تصفیه کردن
reconcile
U
تصفیه کردن
muscovado
U
قند تصفیه نشده
purofier
U
اسباب تصفیه گاز
sewage works
{sg}
U
تصفیه خانه فاضلاب
purificatory
U
تصفیه کننده تصفیهای
air refining
U
با هوا تصفیه کردن
leaching
U
تصفیه بوسیله شستشو
air refining process
U
فرایند تصفیه با هوا
provisional assignee
U
مدیر تصفیه موقت
peaceful adjustment of disputes
U
تصفیه مسالمت امیز
liquidation of company
U
تصفیه امور شرکتها
purificative
U
تصفیه کننده تصفیهای
aquavitae
U
الکل تصفیه نشده
expurgatorial
U
تصفیه یاتنقیح کننده
check out
U
تصفیه حساب کردن
chastens
U
تصفیه وتزکیه کردن
waste water purification plant
U
تصفیه خانه فاضلاب
filtering
U
صاف کنندگی تصفیه
chastened
U
تصفیه وتزکیه کردن
liquidation
[of something]
U
تصفیه شرکت
[اقتصاد]
clarified
U
ناب تصفیه شده
gold refinery
U
واحد تصفیه طلا
furnace refining
U
تصفیه و پالایش کوره
settle
U
تصفیه حساب کردن
settles
U
تصفیه حساب کردن
cathartic
U
تصفیه کننده روانپاکساز
chastening
U
تصفیه وتزکیه کردن
to make odds even
U
اختلافات را تصفیه کردن
acquit
U
پرداختن و تصفیه کردن
acquits
U
پرداختن و تصفیه کردن
acquitting
U
پرداختن و تصفیه کردن
chasten
U
تصفیه وتزکیه کردن
realization
[American E]
[of something]
U
تصفیه شرکت
[اقتصاد]
realisation
[British E]
[of something]
U
تصفیه شرکت
[اقتصاد]
refined lead
U
سرب تصفیه شده
refined oil
U
نفت تصفیه شده
refined iron
U
اهن تصفیه شده
refined asphalt
U
قیر تصفیه شده
refined spelter
U
روی تصفیه شده
purify
U
تصفیه کردن پالودن
purifying
U
تصفیه کردن پالودن
purifies
U
تصفیه کردن پالودن
refines
U
تصفیه کردن پالودن
scrubbing process
U
فرایند شستشو و تصفیه
calcined lime
U
اهک تصفیه شده
refine
U
تصفیه کردن پالودن
filtrate
U
مایع تصفیه شده
filtrable
U
قابل پالایش تصفیه پذیر
accommodate
U
وفق دادن تصفیه کردن
filterable
U
قابل پالایش تصفیه پذیر
accommodated
U
وفق دادن تصفیه کردن
accommodates
U
وفق دادن تصفیه کردن
calcined ore
U
سنگ معدن تصفیه شده
smelted
U
تصفیه کردن گداخته شدن
smelt
U
تصفیه کردن گداخته شدن
assignees in bankruptcy
U
هیئت تصفیه امور ورشکسته
smelts
U
تصفیه کردن گداخته شدن
to pay up
U
حساب پس از افت را تصفیه کردن
adjusting
U
تصفیه نمودن تنظیم کردن
age harden
U
تصفیه کردن عمل اوردن
we squared for our meal
U
حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
puritaism
U
سخت گیری در تصفیه مذهب
clearance sale
U
فروش به منظور تصفیه حراج
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com