Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Madrklmh that every human being is conscious knowledge
U
مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I've known her at least as long as you have.
U
آشنایی من با او
[زن]
کمک کمش به اندازه مدت آشنایی تو با او
[زن]
است.
de jure recognition
U
شناسایی کامل و دایمی و بدون قیدوشرط یک دولت که در مقابل ان شناسایی عملی وجود دارد
circuit
U
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی فلزی دارد که روی سطح آن چاپ شده اند و پس از نصب اجزای دیگر مدار کامل میشود
circuits
U
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی فلزی دارد که روی سطح آن چاپ شده اند و پس از نصب اجزای دیگر مدار کامل میشود
bowing acquaintance
آشنایی کم
acquaintance
آشنایی
acquaintanceship
آشنایی
anthrop
U
پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
anthropo
U
پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
non acquaintance
عدم آشنایی
nodding acquaintance
آشنایی مختصر
intelligence
U
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
artificial intelligence
U
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
bowing acquaintance
آشنایی مختصر سلامی و بس
He is reserved and aloof .
U
آدم دیر آشنایی است
id
U
مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
anthropography
U
علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
I am very glad to have made your acquaintance.
U
از آشنایی با شما بسیار خوشوقت شدم
printed circuit board
U
ماده سطح که شیارهای هادی از جنس آهن دارد به صورت چاپ شده یا حکاکی روی سطح آن که وقتی قط عات روی آن نصب می شوند مدار را کامل میکند
printed circuit
U
ماده سطح که شیارهای هادی از جنس آهن دارد به صورت چاپ شده یا حکاکی روی سطح آن که وقتی قط عات روی آن نصب می شوند مدار را کامل میکند
scalar
U
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
feelings indigenous to man
U
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
full mobilization
U
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
groupie
U
دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
groupies
U
دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
full scale
U
باندازه کامل بمقیاس کامل
completed case
U
جعبه کامل خشاب کامل
full annealing
U
بازپخت کامل تاباندن کامل
incognizant
U
نا اگاه
conversant
U
اگاه
wares
U
اگاه
ware
U
اگاه
apprised
U
اگاه
cognizant
U
اگاه
aware
U
اگاه
hep
U
اگاه
conscious
U
اگاه
i have no a with him
U
اگاه شدم
knows
U
اگاه بودن
informed circles
U
محافل اگاه
wide awake
U
هشیار اگاه
wide-awake
U
هشیار اگاه
to put in possession
U
اگاه کردن
to let know
U
اگاه کردن
warn
U
اگاه کردن
to know the time of d
U
اگاه بودن
to be a
U
اگاه بودن
warned
U
اگاه کردن
warns
U
اگاه کردن
admonished
U
اگاه کردن
admonishes
U
اگاه کردن
admonishing
U
اگاه کردن
notifying
U
اگاه ساختن
notification
U
اگاه سازی
notify
U
اگاه ساختن
monitor
U
اگاه ساز
monitored
U
اگاه ساز
notifies
U
اگاه ساختن
monitors
U
اگاه ساز
notified
U
اگاه ساختن
acquaints
U
اگاه کردن
acquainting
U
اگاه کردن
inconscient
U
ناخود اگاه
know
U
اگاه بودن
wist
U
اگاه کردن
preconsclous
U
نیم اگاه
subconsciously
U
نیمه اگاه
sensible of a peril
U
اگاه از خطر
subconscious
U
نیمه اگاه
subconscious
U
ناخود اگاه
subconsciously
U
ناخود اگاه
prescient
U
قبلا اگاه
semiconscious
U
نیمه اگاه
disabusing
U
از حقیقت اگاه کردن
information program
U
برنامه اگاه سازی
be on to it
U
اگاه یا موافب باش
troop information
U
برنامه اگاه سازی
disabuses
U
از حقیقت اگاه کردن
keep me informed of that
U
مرا از ان اگاه سازید
disabused
U
از حقیقت اگاه کردن
he was privy to my secrets
U
او از رازهای من اگاه بود
disabuse
U
از حقیقت اگاه کردن
intuit
U
تعلیم دادن اگاه کردن
informs
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
debunked
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
debunks
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
informing
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
information program
U
اگاه سازی برنامه اطلاعات
debunking
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
inform
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
debunk
U
کسی را اگاه و هدایت کردن
coscious
U
هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
intuits
U
تعلیم دادن اگاه کردن
to know what's what
U
ازچیزهاوکارهای جهان اگاه بودن
to keep in touch with any one
U
از حال کسی اگاه بودن
intuiting
U
تعلیم دادن اگاه کردن
intuited
U
تعلیم دادن اگاه کردن
on be on to a person
U
از قصد کسی اگاه بودن
imago
U
حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough
U
بطور کامل کامل
well informed
U
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
. The car is gathering momentum.
U
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
philologer
U
لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
letters patent
U
نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
Walls have ears
<idiom>
U
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
U
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
association for system management
U
یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
mortal
U
انسان
in human shape
U
انسان
mortals
U
انسان
human being
U
انسان
human beings
U
انسان
man
U
انسان
loard of creation
U
انسان
homosapiens
U
انسان
mans
U
انسان
homo
U
انسان
enclave economices
U
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears
U
دیوار موش دارد موش گوش دارد
subhuman
U
مادون انسان
humanoids
U
شبیه انسان
anthropomorphic
U
شبیه انسان
humanoid
U
شبیه انسان
anthropologist
U
انسان شناس
cannibalism
U
ادمخواری انسان
superhuman
U
برتر از انسان
anthropocentrism
U
انسان محوری
rump
U
کفل انسان
misanthropes
U
انسان گریز
mankind
U
نوع انسان
pithecanthrope
U
انسان میمونی
dewlaps
U
غبغب انسان
heidelberg man
U
انسان هایدلبرگ
hominid
U
جنس انسان
humankind
U
نوع انسان
homo economicus
U
انسان اقتصادی
homo faber
U
انسان ابزارساز
homo politicus
U
انسان اجتماعی
dewlap
U
غبغب انسان
misanthrope
U
انسان گریز
human nature
U
طبیعت انسان
The human body
U
بدن انسان
bods
U
بدن انسان
bod
U
بدن انسان
brisket
U
سینه انسان
eudemonology
U
گفتاردرسعادت انسان
anthropoids
U
انسان نما
anthropomorphism
U
انسان انگاری
economic man
U
انسان اقتصادی
anthropology
U
انسان شناسی
voicing
U
صدای انسان
kindlity
U
انسان وار
infrahuman
U
پایین تر از انسان
misanthropy
U
انسان بیزاری
voices
U
صدای انسان
infrahuman
U
مادون انسان
anthropoids
U
شبه انسان
humanist
U
انسان گرا
palms
U
کف دست انسان
palm
U
کف دست انسان
voice
U
صدای انسان
homosapiens
U
نوع انسان
the outward man
U
انسان فاهر
human movement
U
حرکت انسان
manward
U
بطرف انسان
humansit
U
انسان دوست
humanitarian
U
انسان گرایانه
egalitarian
U
طرفدارتساوی انسان
rumps
U
کفل انسان
anthropoid
U
شبه انسان
godman
U
انسان خداوار
anthropophobia
U
انسان هراسی
anthropoid
U
انسان نما
marginal man
U
انسان حاشیهای
primitive
U
انسان اولیه
atomy
U
اسکلت انسان
humanly
U
مثل انسان
asm
U
Yystems for Associationیک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کندanagement
man made
U
مصنوع انسان انسانی
neoanthropic
U
وابسته به انسان جدید
man made
U
ساخته دست انسان
hypomorph
U
انسان سرگرد وپاکوتاه
prehuman
U
پیش از پیدایش انسان
theophany
U
فهور خدابه انسان
theophany
U
تجلی خدا به انسان
neoanthropic
U
شبیه انسان جدید
manxman
U
اهل جزیره انسان
physical anthropology
U
انسان شناسی جسمانی
hu man
U
وابسته ب ه انسان بشری
humankind
U
بشریت نژاد انسان
man-made
U
مصنوع انسان انسانی
man trap
U
دام برای انسان
homo sapiens
U
انسان اندیشه ورز
supermen
U
موجود مافوق انسان
superman
U
موجود مافوق انسان
kindlily
U
بطورملایم انسان وار
humanism
U
مکتب اصالت انسان
varment
U
انسان یاحیوان مزاحم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com